دانلود رایگان کتاب نزاری قهستانی نزاری قهستانی

تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

تصویر جلد کتاب نزاری قهستانی

کتاب نزاری قهستانی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نزاری قهستانی

حکیم سعد الدین پسر شمس الدین پسر محمد نِزاری فوداجی بیرجندی قُهستانی در سال ۶۴۵ هجری قمری در روستای فوداج بیرجند به دنیا آمد. وی پس از پایان تحصیلات مقدماتی خود در بیرجند و قاین، به مطالعه ادبیان و علوم متداول زمان خود در قهستان پرداخت. او از جوانی به دیوانی (=کار دولتی) روی آورد. در سال ۶۷۸ هجری قمری به آذربایجان، اران، گرجستان، ارمنستان و باکو رفت و پس از دو سال به قهستان بازگشت و به خدمت امرای خاندان کرت درآمد. اما معاندان وی، ملوک کرت را بر وی برانگیختند تا جایی که معزول شد و اموالش مصادره گشت. نزاری سالهای پایان عمر خود را به انزوا گذراند و به شغل کشاورزی پرداخت. در نام وی و پدرش در برخی منابع اختلاف وجود دارد. وی دارای ۳ فرزند پسر بود که یکی از آنها در عنفوان جوانی در گذشت. حکیم نزاری در سال ۷۲۱ قمری چشم از جهان بسته است. آرامگاه وی در بیرجند و در خیابانی که به نام و افتخار او نامگذاری شده، واقع است. بسیاری از شعرا و نویسندگان از آن جمله جامی، شاعر و عارف نامدار سده نهم برخی از اشعار حافظ را متأثر از اشعار حکیم نزاری می‌دانند و به عبارت دیگر معتقدند که حافظ از شیوه نزاری پیروی کرده است. نزاری هم عصر سعدی بوده است. در کتاب تاریخ آل یاسر مشهور به حسامی واعظ، ضمن بیان هم عصری حکیم نزاری با سعدی آمده است که این دو با هم در شیراز و بیرجند صحبت داشته‌اند و شیخ یکی دو نوبت به عشق صحبت با او از شیراز به بیرجند آمده و ذکر او را در منظومات خود آورده است. از آثار او می‌توان به دیوان اشعار،سفرنامه، ادب نامه، دستورنامه، مناظره شب و روز و ازهر و مزهر اشاره کرد. آثار حکیم نزاری قهستانی به همت جمعی از شاعران جوان بیرجند به سرپرستی و پیگیری آقای مصطفی علیزاده و با استفاده از «متن انتقادی دیوان حکیم نزاری قهستانی و متن رسالهٔ دکتری دکتر سید علی‌رضا مجتهدزاده( به جمع و تدوین و مقابله و تصحیح و تحشیه و تعلیق و دیباچه مظاهر مصفا)» گردآوری شده است. اشعار نزاری در طاقچه برگرفته از وبگاه ادبی گنجور است: ز من چه شد که یاد نیامد حبیب را مردم ز درد و نیست غم من طبیب را گو رنجه کن قدم به عیادت که خوب روی نبود بدیع اگر بنوازد غریب را برآستان دوست مجاور بدی سرم گردست امتناع نبودی رقیب را هرگز به هرزه دامن گل کی دهد ز دست گر هیچش اختیار بود عندلیب را رغم عدو چه تعبیه یی ساخت زلف دوست در جیب صبح باد روان کرد طبیب را جز یاد دوستان نرود در مسامعم آن به که نشنوم هذیان خطیب را پیرانه سر چو زاهد صنعان ز دست دل درگردن افکنم به ارادت صلیب را استاد من معلم کُتّاب عشق بود بیهوده می کنند ملامت ادیب را تسلیم عشق شو چو نزاری نه معترض نقض معلمان نرسد مستجیب را
نظری برای کتاب ثبت نشده است

بریده‌هایی از کتاب

بی هده جان می کنم خون جگر می خورم این منم آخر چنین دوست کجا من کجا مهر تو با جان من در ازل آمیختند هجر ، مرا و تو را کی کند از هم جدا آری اگر حاسدان تعبیه ای ساختند شکر که نومید نیست بنده ز فضل خدا ور بستاند ز من دنیی و دین باک نیست بر همه چیز دگر غیر تو دارم رضا یوسف جانم تویی زنده به بوی تو ام چند کنم پیرهن در غم هجرت قبا
maryam Rezvani nejad
بی یاد تو اگر نفسی می رود هباست آری خلاصه یک نفس است از حیات ما هم تو دهی ز عقده ی تقلیدمان خلاص ورنه زمانه حل نکند مشکلات ما ما را ز هول زلزلت الارض باک نیست حفظ تو بس معاون ما و ثبات ما یک جرعه گر ز جام تو در کام ما چکد تا روز حشر کم نشود مسکرات ما توفیق ده که نام نزاری رود به خیر بر یاد دوستان تو بعد از وفات ما
maryam Rezvani nejad
عیبم مکن که دوست ندارم رقیب را کز دست او به خواب نبینم حبیب را گر من شکایتی کنم از غصه رقیب از باغبان رسد گله ای عندلیب را ای من غریب شهر تو دانی نه لایق است گر جانبی نگاه نداری غریب را من جهد می کنم به وصالت ولی چه سود دولت مساعدت نکند بی نصیب را بیمار عشق و دردِ دل و صحت و دوا ممکن که در خیال نگنجد طبیب را
تراب
رفتم و دریافتم پیر خرابات را باز نمودم بدو کلّ مهمّات را گفت به من ای فلان وقت همی درگذشت بیش عبادت مکن کعبه پرلات را سینه نه پرداخته دیده نه بردوخته چند پرستی چنین محض خیالات را رفته برون از خیال محو شده در وصال گر شده ای یافتی کلّ کمالات را دست برآورده ایم گرچه درین باب نیست حاجت دستان ما قاضی حاجات را هم به ترحم کند عاقبت الامر کار بر سر مستان کند جام مصافات را
تراب
ره نباشد در حریم عشق هر اوباش را طاقت خورشید ناممکن بود خفاش را پادشاهی نیست جز درویشی و آزادگی پس میسر نیست هفت اقلیم جز قلاش را گر تفرج می‌کنی باری بیا طوفی بکن عالم دردی کشان بی غم خوش باش را دور باش از اهل دنیا زان که نا ایمن بود روزگار از خوف سلطان حاجب و فراش را نیک خواه و نیک باش و نیک بین و نیک دان چون قلم رفته ست بر لوح ازل نقاش را
تراب

حجم

۵۶۰٫۷ کیلوبایت

حجم

۵۶۰٫۷ کیلوبایت

قیمت:
رایگان