دانلود رایگان کتاب اوحدی مراغه‌ای رکن الدین اوحدی مراغه‌ای
تصویر جلد کتاب اوحدی مراغه‌ای

کتاب اوحدی مراغه‌ای

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اوحدی مراغه‌ای

رکن‌الدین اوحدی مراغه‌ای (۶۷۳-۷۳۸ هجری قمری) عارف و شاعر پارسی‌گوی ایرانی و معاصر سلطان ابوسعید، ایلخان مغول است. او در شهرستان مراغه زاده شد و آرامگاه وی نیز در همان شهر است. پدرش از اهالی اصفهان بود و خود او نیز مدتی در اصفهان اقامت داشت و به همین دلیل اوحدی اصفهانی نیز خوانده می‌شود. در حال حاضر یک موزه دائمی در مقبرهٔ اوحدی در شهر مراغه دایر است. از آثار او دیوان اشعار، منطق العشاق و جام جم را می‌توان نام برد. دیوان اشعار اوحدی در طاقچه برگرفته از وبگاه ادبی گنجور است: مبارک روز بود امروز، یارا که دیدار تو روزی گشت ما را من آن دوزخ دلم، یارب، که دیدم به چشم خود بهشت آشکارا نه مهرست این، که داغ دولتست این که بر دل بر ز دست این بی‌نوا را ز یک نا گه چه گنج دولتست این؟ که در دست اوفتاد این بی‌نوا را درین حالت که من روی تو دیدم عنایت‌هاست با حالم خدا را هم آه آتشینم کارگر بود که شد نرم آن دل چون سنگ خارا مرا تشریف یک پرسیدنت به ز تخت کیقباد و تاج دارا بکش زود اوحدی را، پس جدا شو که بی‌رویت نمی‌خواهد بقا را
نصیری
۱۳۹۹/۰۸/۲۸

عاشقانه‌های قشنگی داره😍

کاربر 7667914
۱۴۰۳/۰۱/۱۷

در اکثر زمینه های زندگی توصیه های عالی دارد

به بوی زلف تو، از نو، جوان شوم هر بار هزار بار تنم گر ز غصه پیر شود
Harmony
گر عاشقی رنجی ببر، بار گران سنجی ببر ای اوحدی، گنجی ببر، زین خانهٔ ویران شده
مژده
خفته در خواب خوش کجا داند؟ که شب ما چه تیره بود و دراز!
یك رهگذر
بردمش پیش امیری، تا بخواهم داد ازو چون بدید او را، ز من آشفته دل‌تر شد امیر
یك رهگذر
سال و ماهت همه نو بهار بادا
Mrym
تو به ناز خفته هرشب، ز منت خبر نباشد که زخون دیده گریم ز غمت به رهگذرها
یك رهگذر
خبرت نیست که در عشق تو از دشمن و دوست بر من خسته چه بیداد و جنایت برسید؟
یك رهگذر
چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟ که در جمال تو دیدم کمال صنع خدا را
kazhal
امشب از پیش من شیفته دل دور مرو نور چشم منی، ای چشم مرا نور،مرو دیگری از نظرم گر برود باکی نیست تو، که معشوقی و محبوبی و منظور، مرو
یك رهگذر
ور آن دلدار سنگین دل ز حال اوحدی پرسد بگو: ار دست میگیری کنون وقتست، در یابش
یك رهگذر
طبیب من تویی، مشکل توانم که درد خویش پنهان دارم از تو
یك رهگذر
چه دلداری؟ که از هجران دل ما را بیازردی چه دمسازی؟ که از دوری بر آوردی دمار ما
kazhal
بر تن شنیده‌ای چه رسید از فراق جان؟ از درد دوری تو دلم را همان رسید
یك رهگذر
تنم عزم سفر دارد ولی از خاک کوی او دلم بیرون نخواهد شد، که در جانست قلابش
یك رهگذر
خالی نمی‌شود دلم از درد ساعتی دل در غمش ببین به چه سان اوفتاد باز؟
یك رهگذر
تا کی خلی درین دل پیوسته خار هجران؟ مردم ز جورت، آخر مردم، نه سنگ خارا
مردابِ نیلوفر
بهشتی را که میگویند باور میکنم، لیکن دلم باور نمی‌دارد کزو بهتر بود حورش
یك رهگذر
ای که رنجی نکشیدی و ندیدی ستمی چه غم از حال ستم‌دیدهٔ رنجور ترا؟
اِمانوئل کِنت
با دشمنان دوست کنم دوستی مدام زیرا که غیرت آیدم از دوستان او
ح. دوست حافظ
جز یک شراب هر دو نخوردیم، پس چرا چشم تو مست گشت و دل اوحدی خراب؟
wufo

حجم

۵۴۷٫۲ کیلوبایت

حجم

۵۴۷٫۲ کیلوبایت

قیمت:
رایگان