
کتاب از قعر تا قله
معرفی کتاب از قعر تا قله
کتاب الکترونیکی «از قعر تا قله» نوشتهٔ شراره بهارلویی را نشر نامه مهر منتشر کرده است. این اثر در دستهٔ داستانهای فارسی معاصر قرار میگیرد و روایتی داستانی از زندگی، تلاش، امید و عبور از فرازونشیبهای فردی و اجتماعی را به تصویر میکشد. نویسنده با نگاهی به زندگی شخصیتهایی از طبقات و موقعیتهای گوناگون، به موضوعاتی چون خانواده، هویت، رنج، امید و پیروزی میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب از قعر تا قله
«از قعر تا قله» اثری داستانی از شراره بهارلویی است که در قالب رمان معاصر نوشته شده و به زندگی شخصیتهایی میپردازد که هرکدام با چالشها و بحرانهای خاص خود روبهرو هستند. کتاب در فضایی واقعگرایانه و با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره، روایت خود را پیش میبرد و از زبان اولشخص و سومشخص برای روایت بهره میگیرد. ساختار کتاب به گونهای است که با روایتهای موازی و گاه درهمتنیده، تجربههای زیستهٔ شخصیتها را به تصویر میکشد. داستان از روستا آغاز میشود و به شهر و محیطهای بیمارستانی و خانوادگی کشیده میشود. نویسنده با پرداختن به موضوعاتی چون مهاجرت، جدایی، بیماری، امید و روابط انسانی، تصویری از جامعهٔ امروز ایران ارائه میدهد. «از قعر تا قله» در فضایی میان خاطره و واقعیت حرکت میکند و با روایتهایی از گذشته و حال، پیوند میان نسلها و تأثیر خانواده و اجتماع بر سرنوشت افراد را بررسی میکند. این کتاب با تمرکز بر شخصیتپردازی و بازنمایی احساسات و دغدغههای زنان و مردان، بهویژه زنان، تلاش دارد تا صدای تجربههای کمتر شنیدهشده را به گوش برساند.
خلاصه داستان از قعر تا قله
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «از قعر تا قله» با روایتی از زندگی دختری جوان آغاز میشود که در روستایی کوچک با خانوادهاش زندگی میکند. او در آستانهٔ یک تغییر بزرگ قرار دارد؛ باید خانه و روستا را ترک کند و به شهری ناشناخته برود. این تصمیم، نه از سر میل، بلکه بهخاطر شرایط و فشارهای اجتماعی و خانوادگی گرفته میشود. روایت با جزئیات دقیق از آمادهشدن برای سفر، وداع با خاطرات و عزیزان، و اضطراب و امیدی که در دل شخصیت موج میزند، پیش میرود. در ادامه، داستان به زندگی شخصیت دیگری منتقل میشود: پزشکی جوان که در بیمارستانی در شهر مشغول به کار است. او با بیماران و خانوادههایشان روبهرو میشود و درگیر ماجراهایی میشود که نهتنها حرفهای، بلکه عمیقاً شخصی و احساسی هستند. یکی از بیماران، دختری به نام «جانان» است که پس از یک حادثه بینایی خود را از دست داده و با ناامیدی و خشم دستوپنجه نرم میکند. پزشک تلاش میکند تا با او ارتباط برقرار کند و امید را به زندگیاش بازگرداند، اما با مقاومت و سرسختی جانان مواجه میشود. در لایههای دیگر داستان، روابط خانوادگی، دوستیها و پیوندهای عاطفی میان شخصیتها به تصویر کشیده میشود. روایتهایی از گذشته و حال در هم میآمیزد؛ خاطرات کودکی، فقدان عزیزان، تلاش برای ساختن آیندهای بهتر و جستوجوی هویت و آرامش، مضمونهای اصلی کتاب را شکل میدهد. «از قعر تا قله» با نمایش فرازونشیبهای زندگی، نشان میدهد که چگونه انسانها میتوانند از دل رنج و شکست، امید و قدرت برخاستن را پیدا کنند و به سوی قلههای تازه حرکت کنند.
چرا باید کتاب از قعر تا قله را بخوانیم؟
این کتاب با روایت داستانهایی از زندگی زنان و مردان در بستر جامعهٔ معاصر ایران، به موضوعاتی چون مهاجرت، جدایی، بیماری، امید و پیوندهای خانوادگی میپردازد. «از قعر تا قله» تجربههایی را بازگو میکند که بسیاری از مخاطبان میتوانند با آن همذاتپنداری کنند. پرداختن به احساسات عمیق، چالشهای فردی و اجتماعی، و نمایش قدرت ایستادگی در برابر مشکلات، از ویژگیهای شاخص این اثر است. خواندن این کتاب فرصتی برای تأمل دربارهٔ نقش خانواده، جامعه و ارادهٔ فردی در شکلگیری سرنوشت انسان فراهم میکند و مخاطب را به بازنگری در ارزشها و امیدهایش دعوت میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی و داستانهای معاصر فارسی مناسب است. کسانی که دغدغهٔ مسائل خانوادگی، هویت، مهاجرت، یا عبور از بحرانهای فردی و اجتماعی را دارند، میتوانند با روایتهای این اثر ارتباط برقرار کنند. همچنین برای مخاطبانی که به دنبال داستانهایی با محوریت زنان و تجربههای زیستهٔ آنها هستند، «از قعر تا قله» پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب از قعر تا قله
«صدای ساز تمام روستا را برداشته است. همینطور که مشغول جمعکردن لباسها و وسایلم هستم، تماماً گوش میشوم و صدای ساز همهی وجودم را آفسون میکند. کتابها را بااقت و وسواس در چمدان میگذارم. هرچندتا لباس هم که جا میشوده کنار کتابها میچپانم، طلاهايم را هم. همانها که در اين چندسال سیدبابا و سیدننه برایم خریده یا هدیه دادهاند. همه را در همان کیسه که سیدننه برایم دوخته است میاندازم و بند کیسه را میکشم تا بسته شود. برای اطمینان گرهی به در کیسهی کوچک میزنم و آن را داخل چمدانم میگذارم. قابعکس کوچک روی طاقچه را هم بین لباسها جا میدهم. شاید همین قاب شیشهای روزی مرهم درد دوری شود. پولهای قلکی را که تکههای شکستهاش در سطل کنار اتاق است، هرچه سعی میکنم صاف نمیشوند. با همان شکل و حالت چنددسته کردم. به قول سیدننه محض احتیاط اگر گم یا دزدیده شد. حداقل همه باهم نروند. دستهای را داخل درز چمدان پنهان میکنم، دستهای را در جورابم میگذارم و دستهای را در کیفم میچپانم. دیگر تمام شد! در چمدان را میبندم. سنگینی چمدان مال کتابهايم است اما نمیتوانم از هیچ کدامشان بگذرم. چمدان را گوشهٔ اتاق میگذارم تا به وقتش. صدای دهل نزدیک و نزدیکتر میشود. حالا دیگر شیشههای خانهی هم از شادی به رقص درآمدهاند. قلب من هم با هربار صدای دهل میلرزد. یعنی دل من از پشت پنجره هستم، بیآراده. صدای هلهله و کل و شادی زنها و مردهای روستا با ساز و نقاره دلم را میلرزاند. مگر من نبودم که با این صدا همهی وجودم از شوق لبریز میشد؟ پس حالا... مگر این من نبودم؟ نمیدانم چه زمانی دستم پرده را کنار میزند اما چشمانم انگار حریص دیدن هستند.»
حجم
۳٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۳٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه