
کتاب با عشق، مامان
معرفی کتاب با عشق، مامان
کتاب با عشق، مامان نوشتهی ایلیانا زندر و ترجمهی کبری توکلی، اثری داستانی است که توسط انتشارات خلوت منتشر شده است. این رمان با محوریت روابط خانوادگی، سوگواری و رازهای پنهان، داستان زندگی دختری جوان را روایت میکند که پس از مرگ مادر مشهورش، با نامهای مرموز روبهرو میشود. نویسنده با نگاهی موشکافانه به پیچیدگیهای عاطفی میان مادر و دختر، تاثیر شهرت، و زخمهای گذشته میپردازد. فضای داستان در بستری معاصر و با زبانی صمیمی و ملموس شکل گرفته است و شخصیتها با لایههای روانی عمیق و روابطی پرتنش به تصویر کشیده شدهاند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب با عشق، مامان
با عشق، مامان رمانی معاصر از ایلیانا زندر است که به زندگی مکنزی، دختر نویسندهای مشهور به نام الیزابت کسیر (ایوی رنج)، میپردازد. داستان با مرگ ناگهانی مادر آغاز میشود و مکنزی را در میانهی مراسم یادبود، شایعات رسانهای و روابط سرد خانوادگی قرار میدهد. روایت کتاب از زاویهی دید اولشخص و با تمرکز بر احساسات و واکنشهای مکنزی نسبت به فقدان مادر، گذشتهی مبهم خانواده و نامهای اسرارآمیز که به دستش میرسد، پیش میرود. ساختار کتاب به گونهای است که لایههای مختلف شخصیتها و روابطشان بهتدریج آشکار میشود و مخاطب را با سوالات و رازهایی دربارهی گذشتهی مادر و تاثیر آن بر زندگی مکنزی روبهرو میکند. فضای داستان، ترکیبی از سوگواری، جستوجوی هویت و کشف رازهای خانوادگی است که با نگاهی انتقادی به شهرت و تاثیر آن بر روابط نزدیک، روایت میشود.
خلاصه داستان با عشق، مامان
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با عشق، مامان با مرگ ناگهانی الیزابت کسیر، نویسندهی پرفروش و مادر مکنزی، آغاز میشود. مراسم یادبود مادر، جوی سرد و بیاحساس دارد و مکنزی در میان جمعیت طرفداران، ناشران و خانوادهای ازهمگسیخته، احساس بیگانگی میکند. رابطهی او با مادرش همیشه پرتنش و دور بوده و حالا با مرگ مادر، نهتنها غم، بلکه حسرت و سوالات بیپاسخ برایش باقی مانده است. در میانهی این آشفتگی، مکنزی نامهای مرموز در ماشینش پیدا میکند که به نظر میرسد از طرف مادرش نوشته شده باشد. نامه حاوی رازهایی از گذشتهی مادر است؛ از دوران دانشجویی، عشق اول و زخمهایی که بر زندگیاش تاثیر گذاشتهاند. مکنزی با خواندن این نامهها، متوجه میشود که گذشتهی مادرش بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که تصور میکرده و رازهایی دربارهی روابط خانوادگی، خیانتها و اتفاقات تلخ گذشته وجود دارد. در کنار این جستوجو، مکنزی با پدرش، مادربزرگ و دوست صمیمیاش ایجی، درگیر گفتگوها و کشمکشهایی میشود که هرکدام بخشی از حقیقت را روشن میکنند. او تلاش میکند با کنار هم گذاشتن تکههای نامه و خاطرات، به هویت واقعی مادرش و معنای رابطهی خود با او پی ببرد. روایت کتاب، همزمان با پیشروی داستان، لایههای جدیدی از شخصیتها و رازهای خانوادگی را آشکار میکند و مکنزی را در مسیر پذیرش فقدان و بازتعریف خود قرار میدهد.
چرا باید کتاب با عشق، مامان را بخوانیم؟
این کتاب با پرداختن به موضوعات حساسی مانند سوگواری، هویتیابی و تاثیر گذشته بر حال، تجربهای متفاوت از رمانهای خانوادگی ارائه میدهد. روایت داستان از زاویهی دید دختری جوان که با مرگ مادرش و رازهای پنهان روبهرو میشود، به مخاطب امکان میدهد با احساسات متناقض، سردرگمی و جستوجوی حقیقت همراه شود. شخصیتپردازی دقیق و فضای معاصر داستان، خواننده را با چالشهای روابط خانوادگی، فشار شهرت و تاثیر خاطرات گذشته مواجه میکند. همچنین، استفاده از نامهها و روایتهای موازی، لایههای پنهان شخصیتها را بهتدریج آشکار میسازد و حس تعلیق و کنجکاوی را تا پایان حفظ میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان رمانهای خانوادگی، کسانی که با سوگواری یا فقدان عزیزان دستوپنجه نرم میکنند، و افرادی که به دنبال داستانهایی دربارهی هویت، روابط مادر و دختر و کشف رازهای گذشته هستند، پیشنهاد میشود. همچنین برای دانشجویان و علاقهمندان به ادبیات معاصر و روایتهای چندلایه مناسب است.
بخشی از کتاب با عشق، مامان
«تا به حال به کسی صدمه نزدهام. اما حالا دلم میخواهد با مشت به صورتی بکوبم که از صفحهی اول روزنامهی ملی به من خیره شده است. تصویری از اوست. با آن رژلب قرمز و موهای مشکی پرکلاغی بلند. چهرهی زیبای یک هیولا. جنازه نویسندهی پرفروش پیدا شد. الیزابت کسیر چهلوسهساله، که در سرتاسر دنیا با نام ایوی رنج نویسندهی تریلرهای خشن شناخته میشود، در اثر سانحهای غیرمنتظره جان خود را از دست داد. از افراد خانوادهاش، شوهر دلبندش بن کسیر و دختر بیستویک سالهشان، مکنزی کسیر باقی مانده است. جهان از غم از دست دادن نویسندهی با استعدادی که چنین زود از میان ما رفته، در شوک به سر میبرد. طرفداران در سراسر جهان برای ادای احترام به این نابغهی ادبی گرد هم میآیند. اوه. چه دروغهایی... لبخند سردی از وسط روزنامهای که در بین دستان لرزانم قرار گرفته، به من پوزخند میزند. و من دلم میخواهد آن تکه را ببرم و از حافظهام بیرون بکشم. حقش بود. حقش بود بمیرد. کاش این اتفاق زودتر میافتاد.»
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۳۸ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۳۸ صفحه