
کتاب روزهای سرد جنگ و روزهای گرم زندگی
معرفی کتاب روزهای سرد جنگ و روزهای گرم زندگی
کتاب روزهای سرد جنگ و روزهای گرم زندگی نوشته مهناز محجوب و یک مجموعه داستان کوتاه است که با نگاهی انسانی به سالهای جنگ ایران و عراق پرداخته است. این کتاب، تجربههای شخصی نویسنده را بهعنوان پزشکیار و پرستار در مناطق جنگی و بیمارستانها بازگو کرده و همزمان به زندگی روزمره، دغدغهها، امیدها و دلبستگیهای آدمهایی پرداخته که در دل بحران و ناامنی بهدنبال گرمای زندگی و معنای انسانیت بودهاند. نشر سنجاق این مجموعه داستان ایرانی را بهصورت الکترونیکی منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب روزهای سرد جنگ و روزهای گرم زندگی
کتاب روزهای سرد جنگ و روزهای گرم زندگی اثری از مهناز محجوب است که در قالب یک مجموعه داستان کوتاه و روایات خاطرهگون، به سالهای جنگ ایران و عراق و تأثیر آن بر زندگی مردم و کادر درمان پرداخته است. نویسنده باتکیهبر تجربههای شخصی خود، فضای بیمارستانهای مناطق جنگی، اضطرابها، امیدها و روابط انسانی را به تصویر کشیده است. کتاب حاضر با زبانی صمیمانه و روایتی نزدیک به زندگی واقعی، از زاویهی دید یک زن جوان که درگیر مسئولیتهای حرفهای و خانوادگی است، روایت شده است. ساختار کتاب بهگونهای است که هر داستان، روایتی مستقل اما مرتبط با فضای کلی جنگ و زندگی در آن دوران دارد. در کنار روایتهای مربوط به جبهه و بیمارستان، بخشهایی از زندگی روزمره، دغدغههای خانوادگی، آرزوها و طنزهای تلخ روزگار نیز جای گرفته است. این اثر نهتنها به وقایع جنگ، بلکه به تأثیرات عمیق آن بر روح و روان آدمها و معنای ایثار و همدلی پرداخته است.
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
مجموعه داستان کوتاه روزهای سرد جنگ و روزهای گرم زندگی، با روایت ورود نویسنده به عرصهی پزشکیاری ارتش و انتخاب محل خدمت آغاز میشود؛ جایی که او بهدلیل احترام به خواستهی مادرش، به شهر جنگزدهی کرمانشاه بازمیگردد. فضای ترمینال، سفر شبانه و مواجهه با سربازان و دانشجویان، نخستین نشانههای حضور جنگ در زندگی روزمره را نشان میدهد. ورود به بیمارستان منطقهای، آشنایی با همکاران و مواجهه با موج مجروحان، بخش عمدهای از روایت این داستان کوتاه را شکل میدهد. نویسنده با جزئیات، لحظات اضطراب، ترس، امید و همدلی را در بیمارستان و شهر خالی از سکنه به تصویر کشیده است. روایتهایی از امدادرسانی به مجروحان، مواجهه با شهادت، امید به بازگشت و طنزهای تلخ در دل بحران، در کنار خاطراتی از خانواده و دوستان، ساختار کتاب را ساخته است. برخی از داستانهای این کتاب به تجربههای شخصیتر مانند مواجهه با خواستگاری، ازدواج و آرزوهای جوانی اختصاص یافته است. همچنین نویسنده با نگاهی انتقادی به رفتار انسانها با طبیعت و محیطزیست، دغدغههای اجتماعی و اخلاقی را وارد کتاب کرده است. کتاب حاضر با بازگشت به زندگی پس از جنگ و تلاش برای یافتن معنای جدیدی از امید و همبستگی، به پایان رسیده است.
چرا باید کتاب روزهای سرد جنگ و روزهای گرم زندگی را بخوانیم؟
این مجموعه با داستانهایی صادقانه و ملموس، تجربهی زیستهی زنی جوان در سالهای جنگ ایران و عراق را از زاویهای دیگر بازتاب میدهد. ترکیب خاطرات بیمارستانی، دغدغههای خانوادگی و نگاه انتقادی به جامعه، اثری چندلایه و انسانی پدید آورده است. خواننده با مطالعهی این کتاب، نهتنها با واقعیتهای تلخ و شیرین جنگ، بلکه با امیدها، طنزها و مقاومتهای کوچک و بزرگ آدمها آشنا میشود. داستانهای این کتاب، تصویری زنده از همدلی، ایثار و تلاش برای حفظ گرمای زندگی در دل روزهای سرد و دشوار ارائه میدهد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
کتاب حاضر به دوستداران داستانهای مربوط به جنگ ایران و عراق، قالب خاطرهنویسی، حوزهی مطالعات اجتماعی و کسانی که در باب انسانیت، ایثار و تأثیر جنگ بر زندگی روزمره میاندیشند، پیشنهاد میشود. همچنین این اثر برای دانشجویان رشتههای پزشکی، پرستاری و علوم انسانی که به تجربههای زیسته در بحرانها علاقهمند هستند، مناسب است.
بخشی از کتاب روزهای سرد جنگ و روزهای گرم زندگی
«ضمن عصر بخیر خدمت مسافرین محترم، ما هم اکنون در ارتفاعات چند پایی شیبکوه هستیم که شما تصمیم دارید چند روزی میهمان جزیره بیضی شکل آن باشید. آرزوی من و کادر پرواز داشتن لحظات بیاد ماندنی و خاطره انگیز برای شما عزیزان میباشد. هم اکنون کمربند ایمنی خود را ببندید، آماده فرود هستیم.
با تشکر خلبان محمدی
در حالیکه برق شادی در چشمانم موج میزد و گاهی از شدت خوشحالی سردم میشد و باور این سفر برایم غیر ممکن بود، دست در دست خواهرم از پلکان هواپیما پایین آمدیم. هوا خیلی دلپذیر و دوست داشتنی بود.
من در پوست خود نمیگنجیدم و همه اش سرم را به عقب بر میگرداندم تا پدر و مادرم را ببینم و به صحت سفر پی ببرم. آنها هم دست در دست یکدیگر، خوشحال و خندان با هم صحبت میکردند وبا لبخندی دل من را شاد مینمودند.
یک تاکسی بسیار زیبای فرودگاه ما را به هتل برد. در طی مسیر پدرم از راننده پرسید که مقصد ما کدام هتل است؟ ایشان خیلی مؤدبانه جواب داد هتل داریوش. پس از گذشت نیم ساعت ما ب هتل رسیدیم. از ماشین پیاده شدیم و جهت پرداخت هزینه مسیر از راننده شماره کارت خواستیم، ولی ایشان گفتند حساب شده و ما هم خوشحالتر از قبل به سمت در ورودی هتل رفتیم.»
حجم
۳۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
حجم
۳۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
نظرات کاربران
با سلام این کتاب اولین تجربه من در نویسندگی بود. خیلی دوست داشتم آنچه را که در سال66و67بر من گذشته بود را بنویسم. خاطرات تلخ و شیرین بسیاری داشت. هم اکنون نیز نوشته های بسیاری دارم که میخواهم جمع آوری کنم و