
کتاب این آبنبات ها جادویی هستند!
معرفی کتاب این آبنبات ها جادویی هستند!
کتاب «این آبنباتها جادویی هستند!» نوشتهٔ زهرا قاسمی و تصویرگری زهره صادقیان، توسط نشر رهاوین منتشر شده است. این اثر جلد پنجم از مجموعه داستانهای ستایش است و با محوریت مهارت مدیریت احساسات برای کودکان بالای ۶ سال نوشته شده است. داستان با زبانی کودکانه و در قالب روایتی ساده، به موضوعاتی مانند کنترل خشم، فشار روانی و هیجانها در کودکان میپردازد و تلاش میکند راهکارهایی برای مدیریت احساسات به مخاطبان خردسال ارائه دهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب این آبنبات ها جادویی هستند!
«این آبنباتها جادویی هستند!» اثری داستانی برای کودکان است که در قالب یک روایت کوتاه و آموزنده، به موضوع مهم مدیریت احساسات و کنترل هیجانها میپردازد. زهرا قاسمی در این کتاب با بهرهگیری از موقعیتهای روزمره و ملموس برای کودکان، تلاش کرده است مفاهیمی مانند خشم، ناراحتی و فشار روانی را به زبانی قابل درک برای مخاطبان خردسال توضیح دهد. داستان حول محور گروهی از بچهها و اتفاقی ساده در حیاط خانه شکل میگیرد و با ورود شخصیتی مانند باغبان، مفاهیم تربیتی و آموزشی بهصورت غیرمستقیم به کودکان منتقل میشود. ساختار کتاب بهگونهای است که با تصویرگریهای رنگی و جذاب، فضای داستان را برای کودکان دلپذیرتر میکند و آنها را به همذاتپنداری با شخصیتها و موقعیتهای داستانی دعوت میکند. این کتاب بخشی از مجموعهای است که هر جلد آن به یکی از مهارتهای زندگی و اجتماعی برای کودکان میپردازد و در این جلد، تمرکز اصلی بر آموزش صبر و کنترل خشم قرار گرفته است.
خلاصه کتاب این آبنبات ها جادویی هستند!
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با جمع شدن گروهی از بچهها در حیاط خانه آغاز میشود. آنها به دو تیم تقسیم میشوند و مشغول بازی میشوند تا اینکه توپ به گلدان مادر علی برخورد میکند و گلدان میشکند. این اتفاق باعث ناراحتی و عصبانیت علی میشود و او با یوسف وارد بحث و دعوا میشود. سایر بچهها نیز هرکدام نظری دربارهٔ اتفاق پیشآمده دارند و فضای جمعی پر از هیجان و تنش میشود. در این میان، باغبان پیر که شاهد ماجراست، وارد جمع بچهها میشود و با طرح سؤال دربارهٔ چراغ راهنما، توجه آنها را به مفهوم صبر و توقف جلب میکند. باغبان با دادن آبنبات به بچهها، به آنها یادآوری میکند که هنگام عصبانیت، باید مانند چراغ قرمز توقف کنند و تا زمانی که آبنبات تمام نشده، حرفی نزنند یا واکنشی نشان ندهند. این تمثیل ساده و کودکانه، به بچهها کمک میکند تا یاد بگیرند در موقعیتهای احساسی، پیش از واکنش نشاندادن، کمی صبر کنند و به احساسات خود مسلط شوند. در پایان، با جایگزینشدن گلدان شکسته و بازگشت آرامش به جمع، بچهها به بازی خود ادامه میدهند و تجربهای تازه دربارهٔ کنترل احساسات به دست میآورند.
چرا باید کتاب این آبنبات ها جادویی هستند! را بخوانیم؟
این کتاب با استفاده از داستانی کوتاه و آموزنده، مفاهیم مهمی مانند کنترل خشم و مدیریت احساسات را به زبان کودکانه و قابل لمس برای خردسالان مطرح میکند. بهرهگیری از مثالهای ساده و ملموس، مانند تمثیل چراغ راهنما و آبنبات، به کودکان کمک میکند تا راهکارهای عملی برای مواجهه با هیجانها و احساسات خود بیاموزند. تصویرگریهای رنگی و فضای شاد داستان، جذابیت بیشتری به کتاب بخشیده و آن را به ابزاری مناسب برای آموزش غیرمستقیم مهارتهای زندگی به کودکان تبدیل کرده است. این اثر میتواند به والدین و مربیان کمک کند تا با زبانی ساده و داستانی، موضوعات مهم تربیتی را به کودکان منتقل کنند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای کودکان بالای ۶ سال که در حال یادگیری مهارتهای اجتماعی و مدیریت احساسات هستند، مناسب است. همچنین والدین، مربیان و مشاوران کودک میتوانند از این کتاب برای آموزش کنترل خشم و صبر به کودکان استفاده کنند. این اثر بهویژه برای کودکانی که با هیجانهای شدید یا فشار روانی دستوپنجه نرم میکنند، مفید خواهد بود.
بخشی از کتاب این آبنبات ها جادویی هستند!
«ستایش بهدنبال نرگس رفت و بچههای دیگر هم یکییکی به حیاط آمدند. آنها به دو تیم تقسیم شدند تا بازی کنند. صدای خندهٔ بچهها در حیاط پیچیده بود که ناگهان با صدای شکستن چیزی، سکوت همهجا را فرا گرفت. توپ با شدت به گلدان مادر علی خورده بود. علی که فقط چهار سالش بود، بلندبلند به دعوا با یوسف کرد. همهٔ بچهها جمع شدند. یکی گفت: «اگر مادر علی بفهمد، خیلی عصبانی میشود.» دیگری گفت: «خب یوسف که نمیخواست گلدان را بشکند. توپ به آن خورد!» همچنان دعوا ادامه داشت. باغبان پیر که داشت گلها را آب میداد، پیش بچهها آمد و گفت: «بچهها چه کسی میداند که کار چراغ راهنما چیست؟» ستایش گفت: «چراغ قرمز یعنی ایست! ماشینها باید پشت خط بایستند تا مردم از خیابان رد شوند.» علی گفت: «چراغ زرد یعنی مواظب باشیم و صبر کنیم. چون چراغ قرمز میشود.» نرگس گفت: «چراغ سبز هم یعنی ماشینها اجازه دارند حرکت کنند.» باغبان از داخل جیبش چند آبنبات بیرون آورد. به بچهها داد و گفت: «وقتی عصبانی میشویم یعنی چراغ قرمز شده است و باید صبر کنیم تا چراغ سبز شود؛ اگر حرکت کنیم تصادف میکنیم! باید کمی سکوت کنیم تا حرفهایمان باعث ناراحتی دیگران نشود.»
حجم
۱۴٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۲ صفحه
حجم
۱۴٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۲ صفحه