
کتاب ماه رخ
معرفی کتاب ماه رخ
کتاب الکترونیکی «ماهرخ» نوشتهٔ سعید صالحی اثری داستانی است که نشر متخصصان آن را منتشر کرده است. این کتاب با نگاهی به زندگی شخصیتهایی از طبقات و موقعیتهای گوناگون اجتماعی، روایتهایی کوتاه و پیوسته را پیش روی خواننده میگذارد و با زبانی توصیفی، به تجربههای زیسته و دغدغههای انسانی میپردازد. «ماهرخ» در دستهٔ داستانهای فارسی معاصر قرار میگیرد و با روایتی چندلایه، به مفاهیمی چون همدلی، درک متقابل و سرنوشت میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ماه رخ
«ماهرخ» نوشتهٔ سعید صالحی، مجموعهای از روایتهای داستانی است که در قالب داستان کوتاه و ناداستان، زندگی شخصیتهایی از لایههای مختلف جامعه را به تصویر میکشد. این کتاب در دورهای معاصر نوشته شده و فضای آن، هم در گذشتههای نهچندان دور و هم در زمان حال جریان دارد. ساختار کتاب بهگونهای است که هر بخش، روایتی مستقل اما مرتبط با دغدغههای انسانی و اجتماعی ارائه میدهد. نویسنده با بهرهگیری از زاویهدیدهای متنوع، تلاش کرده است تا تجربههای زیستهٔ شخصیتها را از کودکی تا پیری، از خانههای قدیمی تا کوچههای شلوغ شهر و حتی از نگاه یک سیب یا قطرهٔ باران روایت کند. «ماهرخ» با ترکیب عناصر واقعگرایانه و گاه نمادین، تصویری چندوجهی از جامعه و انسان معاصر ارائه میدهد و خواننده را به تأمل دربارهٔ همدلی، درک متقابل و سرنوشت فردی و جمعی دعوت میکند. این کتاب در قالب داستان کوتاه و روایتهای پیوسته، بهویژه برای علاقهمندان به ادبیات معاصر فارسی و داستانهای اجتماعی قابل توجه است.
خلاصه داستان ماه رخ
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «ماهرخ» با روایت زندگی دختری نوجوان به نام «خاتون» آغاز میشود که در خانهای قدیمی و زیر سایهٔ بزرگآقا زندگی میکند. خاتون که بهدلیل زیباییاش در محله به «ماهرخ» معروف است، بیشتر وقتش را در سکوت و انزوا میگذراند و تنها همدمش عروسکی است که از کودکی برایش بهجا مانده. فضای خانه و محله، پر از شخصیتهایی است که هرکدام دغدغهها و رنجهای خود را دارند؛ از محمود باغبان که همهکارهٔ خانه است تا همسایههایی که با نگاه و قضاوتهایشان، زندگی خاتون را احاطه کردهاند. روایت با ورود همسر جدید بزرگآقا و معرفی خاتون بهعنوان همسر دوم، به لایههای عمیقتری از سرنوشت و نقش زنان در جامعه میپردازد. در ادامه، داستان از زاویههای مختلف و با تغییر راوی، به زندگی شخصیتهای دیگر سرک میکشد: پسری که در صف تلفن شهری با مشکلات روزمره و اضطرابهای نوجوانی دستوپنجه نرم میکند؛ مادری که پس از ازدستدادن فرزندش، در خاطرات و رؤیاهایش زندگی میکند؛ و راوی که در مقاطع مختلف زندگی، از کودکی تا بزرگسالی، تلاش میکند خود را جای دیگران بگذارد و جهان را از نگاه آنها ببیند. این تلاش برای همدلی و درک متقابل، در نهایت به این نتیجه میرسد که هر انسان، دنیای منحصربهفرد خود را دارد و تنها میتوان تا حدی به درک دیگری نزدیک شد. در بخشهای پایانی، روایت به شکل نمادین و شاعرانه، سرگذشت یک قطرهٔ باران و سپس یک سیب را دنبال میکند که در چرخهٔ زندگی، مرگ و تولد دوباره، از ابر به زمین، از گل به عسل، از عسل به کیک، و سرانجام به بدن انسان و خاک بازمیگردد. این بخشها با نگاهی فلسفی، به پیوستگی زندگی و مرگ، و نقش هر موجود در چرخهٔ هستی اشاره دارند. در نهایت، داستان با تأکید بر اهمیت درککردن بهجای قضاوت و کشف دیگری، خواننده را به تأمل دربارهٔ جایگاه خود و دیگران در جهان دعوت میکند.
چرا باید کتاب ماه رخ را بخوانیم؟
«ماهرخ» با روایتهایی چندلایه و شخصیتهایی از طبقات مختلف اجتماعی، تصویری ملموس از زندگی معاصر ایرانی ارائه میدهد. این کتاب با پرداختن به موضوعاتی چون همدلی، درک متقابل، سرنوشت و نقش زنان در جامعه، فرصتی برای تأمل دربارهٔ تجربههای انسانی و اجتماعی فراهم میکند. روایتهای کتاب، گاه واقعگرایانه و گاه نمادین، خواننده را به سفری درونی میان خاطرات، رؤیاها و واقعیتهای تلخ و شیرین زندگی میبرد. مطالعهٔ این اثر میتواند نگاه تازهای به روابط انسانی، چرخهٔ زندگی و مرگ و معنای همدلی در دنیای امروز ایجاد کند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای اجتماعی، روایتهای چندلایه و ادبیات معاصر فارسی مناسب است. همچنین کسانی که دغدغهٔ درک متقابل، همدلی و شناخت لایههای پنهان زندگی روزمره را دارند، میتوانند از خواندن «ماهرخ» بهرهمند شوند. برای مخاطبانی که به دنبال داستانهایی با مضامین فلسفی و انسانی هستند، این اثر پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب ماه رخ
«اینحا منزل بزرگآقا است؛ خانهای بزرگ اما قدیمی. بعضی از همسایهها میگویند بزرگآقا چند خانهٔ امروزی هم در محلههای خوب شهر دارد. راست و دروغش پای خودشان، ولی بزرگآقا قبلا هر روز و هر وقت توی این محله دیده میشد و درحالیکه کلی خرید کرده بوده با دست پر به خانه میرفت. اما الان دیگر دیربهدیر میآید و به خانه سر میزند. حیاط بزرگی با کلی گلدان که یکیدرمیان گل دارند و باقی خشک شدهاند، در ورودی خانه قرار گرفته. حوض وسط حیاط همیشه پر از آب است و خاتون گاهی میرود توی حوض و بازی میکند؛ دختری چهاردهساله که آنقدر زیبا است که همسایهها به او میگویند ماهرخ. هیچ کس نمیداند نام او خاتون است. حتی خودش هم فراموش کرده نامش چیست. بزرگآقا خاتون صدایش میکند. خاتون بیشتر ساعتهای روز فقط به نقطهای زل میزند و گریه میکند، اما بعضی وقتها که محمود باغبان حواسش نیست، یواشکی میرود توی کوچه و جلوی در میایستد. بااینکه سنش دیگر به عروسکبازی نمیخورد، اما یک عروسک هم دارد. خود خاتون خیلی از عروسکش زیباتر است. یکی از همسایهها آن را از فرنگ برای دختر خواهرش آورده بود. اما دختر بختبرگشته بهخاطر بیماری مرد و عروسک را به خاتون دادند. عروسک شده است همدم خاتون.»
حجم
۶۶۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۵۱ صفحه
حجم
۶۶۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۵۱ صفحه