
کتاب سرسام سهراب
معرفی کتاب سرسام سهراب
کتاب الکترونیکی «سرسام سهراب» نوشتهٔ زهیر اسکندر را نشر نسل روشن منتشر کرده است. این اثر در دستهٔ داستانهای فارسی معاصر قرار میگیرد و روایتگر فرازونشیبهای زندگی جوانی به نام «سهراب» است که با بحرانهای عاطفی و اجتماعی دستوپنجه نرم میکند. داستان با محوریت جدایی، تنهایی، و تلاش برای بازسازی زندگی پس از یک شکست عشقی شکل میگیرد و در بستر شهر تهران و با حضور شخصیتهایی از طبقات و فرهنگهای مختلف روایت میشود. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سرسام سهراب
«سرسام سهراب» اثری داستانی از زهیر اسکندر است که در قالب یک رمان اجتماعی معاصر نوشته شده است. این کتاب با نگاهی به زندگی جوانان شهری، بهویژه در تهران، دغدغههای عاطفی، بحران هویت و چالشهای خانوادگی را به تصویر میکشد. روایت کتاب حول محور شخصیت اصلی، سهراب، شکل میگیرد که پس از جدایی ناگهانی از نامزدش، با احساسات متناقض، اضطراب و سردرگمی مواجه میشود. در کنار این بحران عاطفی، ورود دختری مرموز به نام «آلما» به زندگی سهراب، داستان را به سمت مسائل اجتماعی و فرهنگی عمیقتری سوق میدهد. نویسنده با استفاده از زبان روزمره و فضاسازی ملموس، تلاش کرده است تا تجربههای زیستهٔ نسل جوان را بازتاب دهد. ساختار کتاب خطی است و روایت بهصورت سوم شخص دنبال میشود. در طول داستان، شخصیتها با گذشته و حال خود روبهرو میشوند و تلاش میکنند معنای جدیدی برای زندگیشان پیدا کنند. این رمان با پرداختن به موضوعاتی چون مهاجرت، تفاوتهای فرهنگی، سنت و مدرنیته، و نقش خانواده، تصویری چندلایه از جامعهٔ امروز ایران ارائه میدهد.
خلاصه داستان سرسام سهراب
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با سهراب، آتشنشانی جوان و باانگیزه، آغاز میشود که پس از جدایی ناگهانی نامزدش ژینا، درگیر اندوه و سردرگمی است. سهراب که زندگیاش را بر پایهٔ رابطه با ژینا ساخته بود، حالا با خلأ بزرگی روبهروست و تلاش میکند با قدمزدنهای بیهدف در خیابانهای تهران و گفتگو با دوست صمیمیاش آرش، راهی برای کنارآمدن با این فقدان پیدا کند. در یکی از مأموریتهای کاری، سهراب جان دختری به نام آلما را از آتشسوزی نجات میدهد. آلما دختری است با گذشتهای پیچیده که از روستایی دورافتاده و سنتی به تهران گریخته و هیچ پناهی ندارد. سهراب که ابتدا با تردید به او کمک میکند، بهتدریج درگیر سرنوشت آلما میشود و تلاش میکند به او برای یافتن سرپناه و حل مشکلاتش کمک کند. در این مسیر، سهراب با چالشهای جدیدی روبهرو میشود؛ از جمله مواجهه با خانوادهٔ آلما و تهدیدهای پسرعمویش که بهدنبال بازگرداندن اوست. همزمان، سهراب باید با احساسات تازهای که نسبت به آلما پیدا کرده و خاطرات تلخ گذشتهاش کنار بیاید. روایت کتاب، تقابل میان سنت و مدرنیته، آزادی فردی و محدودیتهای اجتماعی را از خلال زندگی این دو شخصیت به تصویر میکشد و نشان میدهد که چگونه دو انسان زخمی میتوانند در دل بحران، معنای تازهای برای زندگی بیابند.
چرا باید کتاب سرسام سهراب را بخوانیم؟
این کتاب با روایت داستانی پرکشش و شخصیتپردازی ملموس، به موضوعاتی چون جدایی، تنهایی، بحران هویت و تقابل سنت و مدرنیته میپردازد. «سرسام سهراب» تجربههای زیستهٔ نسل جوان را در بستر جامعهٔ امروز ایران بازتاب میدهد و با پرداختن به روابط انسانی، خانواده و دغدغههای روزمره، فرصتی برای همدلی و درک عمیقتر نسبت به چالشهای عاطفی و اجتماعی فراهم میکند. همچنین، ورود شخصیت آلما با پیشینهای متفاوت، ابعاد تازهای از تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی را پیش روی خواننده میگذارد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی معاصر، کسانی که با دغدغههای عاطفی، بحران هویت یا تجربهٔ جدایی دستوپنجه نرم میکنند، و افرادی که به موضوعات مربوط به تقابل سنت و مدرنیته علاقه دارند، مناسب است. همچنین، مخاطبانی که به دنبال داستانهایی با محوریت روابط انسانی و چالشهای زندگی شهری هستند، از این اثر بهره خواهند برد.
بخشی از کتاب سرسام سهراب
«سهراب روی پله رو به حیاط خانه قدیمیشان نشسته بود و با خودش فکر میکرد. گاهی چند کلمه زیر لب با خودش صحبت میکرد و سری تکان میداد و دستش را زیر چانهاش میگذاشت و دوباره به قطرات باران نگاه میکرد و به فکر فرومیرفت. آن روز هم مثل یک هفتهی گذشته در حالیکه میلرزید و نفس نفس میزد، با تپش قلب از خواب پریده بود. در طول بیستوشش هفت سال زندگیاش چنین حالی را تجربه نکرده بود. حتی شبیه به آن را هم ندیده بود. او یک آتشنشان حرفهای بود. قد نسبتاً بلند و بدن عضلانی و آمادهای داشت. دل و جرأت زیادی هم داشت و با وجود اینکه سابقهی خیلی طولانی در حرفهاش نداشت، بارها جان افراد مختلف را در عملیاتها نجات داده بود. حدوداً یک هفته از آن روز سخت برای سهراب میگذشت. اما حال او بهتر که نشده بود هیچ، هر روز بیشتر نگران و افسرده میشد و همچنان انتظار میکشید. بعد از دو سال، نامزدش ژینا بدون هیچ توضیح و دلیل مشخصی و تنها با گفتن این جمله که "ما به درد هم نمیخوریم." او را ترک کرده بود. سهراب در طول روز دائماً به آن شب فکر میکرد و اتفاقات را مرور میکرد و به دنبال این موضوع میگشت که چه رفتار اشتباهی از او سر زده که باعث شده ژینا به یکباره چنین تصمیمی بگیرد. شبها به سختی به خواب میرفت و با کابوس رفتن ژینا از خواب میپرید. دلشوره وحشتناکی داشت و سعی میکرد با قدم زدن خودش را آرام کند. از طرفی جوان مغروری بود و تمام سعیاش را میکرد که خانواده و اطرافیانش متوجه حال نامساعد او نشوند.»
حجم
۸۱۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
حجم
۸۱۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه