کتاب سال سیام
معرفی کتاب سال سیام
«سال سی ام » رمانی به قلم رضا نساجی (-۱۳۶۴) نویسنده جوان معاصر است. او دانشآموخته رشته فیزیک و دانشجوی رشته علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی است و تا کنون در زمینه تاریخ اجتماعی و انسانشناسی فرهنگی تالیفانی نیز داشته است. این رمان داستان زندگی زنی را روایت میکند که در سیسالگی به عنوان سرپرست خانوار به کار روی خودرو شخصی خود در یک موسسه اتومبیل کرایه میپردازد و از همین منظر اتفاقاتی در زندگی او به وجود میآید. با این همه او شخصیتی است که اهل تفکر است و موقعیت خاص زیستی او پدیدههای متعددی را برای فکر کردن و اندیشیدن پیش روی او و مخاطبش قرار میدهد. یکی از ویژگیهای منحصر به فرد این داستان بلند خلق شخصیت یک زن به عنوان محور داستان توسط یک نویسنده مرد است. نساجی در این داستان به خوبی از عهده ترسیم سیمای زنی که روایت داستانش را بر عهده دارد بر آمده و توانسته از او فردی معمولی که در عین حال با دقت و وسواس به پدیدههای پیرامونی خود مینگرد، ترسیم کند:
خودم را رها میکنم روی صندلی و به سختی میگویم: خودشو کشت. «کشت؟» «کی؟» همون مسافره. «چطور؟» از پنجره طبقه سوم خودشو انداخت پایین. «چرا؟» به گمونم با شوهرش اختلاف داشت. اومده بود که وسایلشو جمع کنه بره قهر. «مُرد؟» لابد. بدجوری له شده بود. البته یه لحظه بیشتر ندیدم. «تو چی کار کردی؟» چهکار باید میکردم؟ فرار کردم. «باید وای میستادی» که چی بشه؟ «که پلیس بیاد» «کسی مردنشو دید؟»
مرضیه توی بحث میدود: «شر نشه برات» چه میدونم؟ عقلم از کار افتاده بود. فقط وسط راه وایستادم و یه خورده خونارو شستم. «سمیه برو تا جایی که میشه خونارو بشور»
این را خانم بهرامی میگوید. عاقله زنی است، صاحب آژانس: «چند سالش بود؟» حدوداً سیوهفت هشت. «بیچاره»
سمیه وقتی دارد میرود، این را میگوید.
«چیز بیشتری ازش نفهمیدی؟»
این را هم بهرامی میپرسد. از جایم بلند میشوم. از داخل ماشین، زیر صندلی، کیفدستی زن را بیرون میآورم و میدهم به بهرامی: مال همون زَنَس.
حجم
۱۸۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۸۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه