
کتاب سفری که در راه ماند
معرفی کتاب سفری که در راه ماند
کتاب الکترونیکی «سفری که در راه ماند» نوشتهٔ سارا فریدونی را نشر آفرینندگان منتشر کرده است. این اثر داستانی فارسی، روایت زندگی زنی خانهدار است که سالها در آرزوی مادرشدن به سر میبرد و پس از تجربهٔ بارداری، با فقدان فرزند و اندوهی بزرگ روبهرو میشود. نویسنده در این کتاب به موضوعاتی چون مشکلات جامعه، قصور پزشکی، نقش خانواده و دوستان و اهمیت حمایتهای عاطفی در زندگی زنان میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سفری که در راه ماند
«سفری که در راه ماند» اثری داستانی است که با نگاهی واقعگرایانه و در عینحال آمیخته با تخیل، به زندگی روزمرهٔ یک زن ایرانی میپردازد. سارا فریدونی در این کتاب، قصهٔ زنی را روایت میکند که درگیر چالشهای ناباروری، امید به مادرشدن و مواجهه با فقدان است. روایت کتاب در بستر زندگی شهری و خانوادگی شکل میگیرد و نویسنده با جزئیات فراوان، دغدغهها، احساسات و فرازونشیبهای شخصیت اصلی را به تصویر کشیده است. ساختار کتاب مبتنی بر روایت اولشخص است و خواننده را به دنیای ذهنی و عاطفی شخصیت اصلی نزدیک میکند. در کنار روایت شخصی، به مسائل اجتماعی، نقش مشاوره، حمایت دوستان و خانواده و حتی قصورهای پزشکی نیز پرداخته شده است. این کتاب در قالب داستان بلند یا رمان کوتاه نوشته شده و با زبانی توصیفی، تجربههای زیسته و درونیات شخصیت را بازتاب میدهد. «سفری که در راه ماند» نهتنها به موضوع مادرشدن و فقدان میپردازد، بلکه تصویری از روابط انسانی، امید، ناامیدی و تلاش برای معنا بخشیدن به زندگی ارائه میدهد.
خلاصه داستان سفری که در راه ماند
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با تصویر زندگی روزمرهٔ زنی خانهدار آغاز میشود که سالهاست آرزوی مادرشدن را در دل دارد. او در خانوادهای متوسط بزرگ شده و پس از ازدواج، به شهری دیگر نقل مکان میکند و با تنهایی و دوری از خانواده دستوپنجه نرم میزند. تلاشهای مکرر برای بارداری و مراجعه به پزشکان مختلف، بخشی از زندگی او و همسرش شده است. در این میان، رابطهٔ صمیمانهای با همسایه و دوستش «فریبا» و دختر کوچک او، نورا، شکل میگیرد که بخشی از خلأ عاطفی شخصیت اصلی را پر میکند. پس از سالها انتظار، نشانههایی از بارداری ظاهر میشود اما شادی او دیری نمیپاید و با مشکلات پزشکی و دلدردهای مشکوک روبهرو میشود. روند درمان، آزمایشها و سونوگرافیها، اضطراب و نگرانی را به زندگی او میآورد. پزشکان احتمال وجود تودهای را مطرح میکنند که ممکن است مانع بارداری شود و حتی نیاز به جراحی و نمونهبرداری دارد. این خبر، ضربهٔ روحی بزرگی به شخصیت اصلی وارد میکند و او را درگیر ترس، ناامیدی و تردید نسبت به آینده میکند. در کنار این بحران، دغدغههای مالی، نگرانی برای هزینههای درمان و تلاش برای حفظ پسانداز خانواده برای خرید خانه، فشار مضاعفی ایجاد میکند. شخصیت اصلی برای یافتن راهحل، به هنر نقاشی و دوستی با فریبا پناه میبرد و در عین حال، با خانوادهاش دربارهٔ مشکلاتش گفتوگو میکند. در نهایت، با حمایت پدر و خواهر و همراهی همسر و دوستش، برای جراحی آماده میشود. داستان با تمرکز بر احساسات، تردیدها و امیدهای شخصیت اصلی، تصویری از رنج و مقاومت زنانه در مواجهه با بحرانهای زندگی ارائه میدهد، بیآنکه پایانی قطعی یا قطعی برای سرنوشت او رقم بزند.
چرا باید کتاب سفری که در راه ماند را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی صمیمانه و جزئینگر، تجربههای زیستهٔ زنان در مواجهه با ناباروری، فقدان و چالشهای زندگی خانوادگی را به تصویر میکشد. «سفری که در راه ماند» به موضوعاتی چون امید، ناامیدی، نقش خانواده و دوستان، فشارهای اجتماعی و مالی و همچنین اهمیت حمایت عاطفی در بحرانها میپردازد. خواندن این اثر، فرصتی برای همدلی با دغدغهها و احساسات زنانی است که در سکوت، با آرزوها و ناکامیهای خود روبهرو میشوند. همچنین، کتاب به ظرافت به نقش هنر و دوستی در التیام دردها اشاره دارد و تصویری ملموس از زندگی روزمره و فرازونشیبهای آن ارائه میدهد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای کسانی مناسب است که دغدغههای مادرشدن، ناباروری یا فقدان را تجربه کردهاند یا به موضوعات زنان و خانواده علاقهمند هستند. همچنین، برای مخاطبانی که به روایتهای واقعگرایانه و اجتماعی از زندگی روزمره زنان ایرانی علاقه دارند، گزینهای خواندنی است.
بخشی از کتاب سفری که در راه ماند
«با سر و صدایی که گنجشکهای روی درخت پشت پنجره راه انداخته بودند بیدار شدم. جلوی آیینه صورت شُسته خودم را وارسی کردم. کمی به شخص آن طرف آیینه خیره شدم دست دراز کردم تا دستش را بگیرم. در آیینه صورتش را بوسیدم، موهای خرمابیام را آرام آرام برس کشیدم و به سمت آشپزخانه رفتم و کنار پنجره آشپزخانه روی کابینتها به گلدانهای کوچکم آب دادم گلها را بسیار دوست میداشتم و چون عضوی از خانه با آنها صحبت میکردم. چون آرامش وسیعی از داشتنشان میگرفتم. تمام چیزهای مورد علاقه من از همان کودکی ساده و خیلی مهم بود مانند گل، کتاب، عطر نور خورشید... به گمانم خودم را بسیار قانع میدانستم که اگر گوشهای دنج داشتم و کتابی در دستم. درست است که من در خانوادهای که از سطح مالی متوسط بودند به دنیا آمدم و چند خواهر و برادر داشتم و شاید هیچ وقت نتوانستم کلاسهای مورد علاقهام را که مخصوصا کلاسهای هنری بود، بروم اما اهالی خانواده در فرصتهای پیش آمده حتما به کتاب و اشعار سری میزدند و شبهای طولانی زمستان را با قصههایی از شاهنامه فردوسی سر میکردند. از هفت خوان رستم تا زال و رودابه و مابقی. من هم در خیال کودکی به دنبال سیمرغ در روی کوههای برافراشته میگشتم و در مجلهها دنبال عکس زال، من از همان کودکی به خواندن کتاب و مجله علاقه داشتم. حتی مجلههای هفتگی باطله را که مادرم از پسرداییام میگرفت تا سیبهای چیده شده از باغ را دانه دانه میان کاغذ باطله بپیچد و داخل کارتن بگذارد را جمع میکردم و هر روز از داستانهای چاپ شده داخل مجله از این فصل به آن فصل و همینطور به مجله بعدی سفر میکردم و خواندن یکی از علایق مهم برایم شده بود.»
حجم
۷۲۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۷۲۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه