
کتاب نه هزارمین نفر (جلد سوم)
معرفی کتاب نه هزارمین نفر (جلد سوم)
کتاب الکترونیکی «نه هزارمین نفر (جلد سوم)» نوشتهٔ آرمین عالمی و با نشر پارس آوید منتشر شده است. این اثر در ژانر داستانهای معمایی و فانتزی قرار میگیرد و ادامهای بر ماجراهای دو جلد پیشین است. داستان در دنیایی خیالی و پررمزوراز میگذرد و شخصیت اصلی آن با قدرتهای ذهنی ویژه، درگیر کشف اسرار باستانی و نبرد با نیروهای تاریک میشود. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب نه هزارمین نفر (جلد سوم)
«نه هزارمین نفر (جلد سوم)» از آرمین عالمی، داستانی فانتزی و معمایی است که در بستری از اسطورهها، افسانهها و رمز و رازهای باستانی روایت میشود. این کتاب در قالب رمان و با روایتی اولشخص، ماجراهای شخصیت اصلی را دنبال میکند که پس از کسب قدرتهای ذهنی ویژه، وارد دنیایی میشود که در آن افراد دارای تواناییهای خاص کنار هم زندگی میکنند. فضای داستان میان دو جهان خیالی و واقعی در حرکت است و عناصر تاریخی، اسطورهای و جادویی را با هم ترکیب میکند. ساختار کتاب بر پایهٔ جستوجو، کشف و حل معماهای پیچیده بنا شده و خواننده را با خود به سفری میان شهرهای باستانی، اشیای اسرارآمیز و آیینهای کهن میبرد. این جلد، ادامهٔ روند پرماجرای جلدهای پیشین است و شخصیتها را درگیر چالشهایی تازه و رازهایی عمیقتر میکند.
خلاصه داستان نه هزارمین نفر (جلد سوم)
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان جلد سوم «نه هزارمین نفر» با ادامهٔ ماجراهای شخصیت اصلی آغاز میشود؛ کسی که پس از پرورش قدرتهای ذهنیاش، در شهری زندگی میکند که ساکنانش همگی دارای تواناییهای ویژه هستند. او با استاد یونانی آشنا میشود و تمرینهایی برای خواندن نشانههای نامرئی در اشیای باستانی میآموزد. استاد، سالها عمر خود را صرف جستوجوی رازهایی کرده که در پنج شی باستانی نهفتهاند. شخصیت اصلی با سفر به شهرهای تاریخی مانند پارسه، هترا، پترا، ممفیس و پالمیرا، نشانههایی را گردآوری میکند که هرکدام بخشی از یک معمای بزرگتر را تشکیل میدهند. در این مسیر، او با افسانهٔ «گندم سرخ خورشید» و فلز افسانهای «مفرغ جهنم» روبهرو میشود؛ عناصری که قدرتهای خارقالعاده و پیامدهای شومی دارند. جستوجو برای یافتن راز این اشیا، او و همراهانش را به ماجراهایی پرخطر میکشاند؛ از مراسمهای باستانی و جادوهای سیاه تا مواجهه با نفرینهای کهن و طلسمهای زنده. در این میان، نبرد ذهنی شخصیت اصلی با جادوگر سیاه، به یکی از محورهای اصلی داستان تبدیل میشود. او باید با استفاده از قدرت ذهن و اشیای باستانی، راهی برای نابودی جادوگر سیاه و رهایی از نفرین ابدی بیابد. داستان با سفر به تمدنهای باستانی، کشف معابد و رمزگشایی از الواح و کتیبهها، لایههای تازهای از معما و هیجان را پیش روی خواننده میگذارد، بیآنکه پایان ماجرا را بهطور کامل افشا کند.
چرا باید کتاب نه هزارمین نفر (جلد سوم) را بخوانیم؟
این کتاب با تلفیق عناصر اسطورهای، تاریخی و فانتزی، فضایی پررمزوراز و ماجراجویانه خلق کرده است. روایت داستان در بستر شهرهای باستانی و اشیای اسرارآمیز، خواننده را به سفری میان افسانهها و واقعیت میبرد. دغدغههای ذهنی شخصیت اصلی، نبرد با نیروهای تاریک و تلاش برای کشف حقیقت، لایههایی از تعلیق و تفکر را به داستان افزوده است. علاقهمندان به داستانهایی با محوریت معما، جادو و تاریخ، میتوانند با خواندن این اثر، تجربهای متفاوت از روایتهای فانتزی ایرانی داشته باشند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای فانتزی، معمایی و اسطورهای مناسب است. کسانی که به روایتهایی با محوریت جادو، تاریخ باستان، سفرهای ماجراجویانه و نبرد خیر و شر علاقه دارند، از این اثر لذت خواهند برد. همچنین مخاطبانی که به دنبال داستانهایی با فضای رازآلود و شخصیتپردازی ذهنی هستند، میتوانند این کتاب را انتخاب کنند.
بخشی از کتاب نه هزارمین نفر (جلد سوم)
«بیست و چهارمین روز تابستان عزیز دلم روزهاست از دیدن تو و شنیدن صدایت محروم هستم . بارها دفترچه خاطراتت را مرور کردم .(( پنجاهمین روز بهار : رز دوست داشتنی ام شاید اين آخرین خطی باشد که می نویسم توقع ندارم مرا که تنهایت گذاشتم ببخشی اما بدان الان آسوده ترین انسان دنیا هستم و حس پیروزی و موفقیت در تمام سلولهای دردناک بدنم جاری است )) می خواهم بگویم هیچوقت نمی بخشمت مگر آنکه چشم باز کنی دوباره ببینمت و صدایت را بشنوم.در تمام این مدت که چشمهای تو بسته بود من و مادر این تمام متنی بود که تقریبا دوماه بعد از اتفاقی که کنار چاه نفرین برای من افتاده بود روی دفترچه جدید با خط رز نوشته شده بود.همه شواهد نشان می داد باید بقیه دفترچه را من برای او بنویسم. هجدهمین روز پابیز چشم که باز کردم دیدم در اتاق خودم هستم. همه چیز سر خوش نقش کف اتاق .کتابخانه سیاه با کتاب هایش و تختی که دور ات دراز کشیده بودم»همه مثل شش ماه قبل تغییری نکرده بود 9 فقط کمیی مرتب شده بود نشان می داد پرستارهای دلسوزی از من مراقبت شبانه روزی می کردند.پرده های نقره ای اتاق کشیده شده بود. خوب که چشم باز کردم دیدم پدر بزرگ بالای سر من نشسته کردم شوکه نشد کتاب را بست (بعدا فهمیدم چند روزی است من دارم چشم باز می کنم و حالم بهتر می شود اما خودم اصلا یادم نبود) نه گرسنه بودم نه تشنه فقط خواستم پرده را باز کند تا باغ را ببینم.»
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه