
کتاب من توانستم توام میتونی
معرفی کتاب من توانستم توام میتونی
کتاب الکترونیکی «من توانستم توآم میتونی» به گردآوری «فریدون رحیمی کلیان» و «میثم عاقلی» و با ویراستاری «مریم عاقلی» توسط نشر سروش برتر منتشر شده است. این اثر مجموعهای از جملات و نقلقولهایی است که به گفتهٔ گردآورندگان، تأثیر زیادی بر نگرش و زندگی شخصی آنها گذاشتهاند. کتاب در دستهٔ روانشناسی انگیزشی و توسعهٔ فردی قرار میگیرد و تلاش دارد با ارائهٔ گزارههای کوتاه و الهامبخش، مخاطب را به تغییر نگرش و حرکت بهسوی رشد فردی تشویق کند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب من توانستم توام میتونی
«من توانستم توآم میتونی» اثری در قالب ناداستان و مجموعهای از جملات قصار و نقلقولهای انگیزشی است که توسط «فریدون رحیمی کلیان» و «میثم عاقلی» گردآوری شده است. این کتاب با رویکردی شخصی و تجربی، بر پایهٔ فرازونشیبهای زندگی گردآورندگان شکل گرفته و تلاش دارد با بازتاب تجربههای واقعی، مخاطب را به تأمل دربارهٔ مسیر زندگی و اهمیت تغییر نگرش دعوت کند. ساختار کتاب بهگونهای است که هر جمله یا پاراگراف، یک پیام مستقل و کوتاه را منتقل میکند و خواننده میتواند بدون نیاز به دنبالکردن یک روایت خطی، هر بخش را جداگانه مطالعه کند. در کنار جملات انگیزشی، بخشهایی از خاطرات و تجربههای شخصی نویسندگان نیز آمده که فضای کتاب را صمیمیتر و ملموستر کرده است. این اثر در فضای کتابهای خودیاری و انگیزشی جای میگیرد و برای کسانی که به دنبال تلنگرهای کوتاه و کاربردی برای تغییر نگرش و انگیزهبخشی هستند، مناسب است.
خلاصه کتاب من توانستم توام میتونی
کتاب «من توانستم توآم میتونی» مجموعهای از جملات و نقلقولهای انگیزشی است که هرکدام بهتنهایی حامل پیامی برای رشد فردی، عبور از سختیها و تغییر نگرش هستند. محتوای کتاب بر پایهٔ تجربههای شخصی گردآورندگان و الهامگرفتن از زندگی افراد موفق شکل گرفته است. پیام اصلی کتاب تأکید بر مسئولیتپذیری فردی، تلاش مستمر، پذیرش شکستها و تبدیل آنها به فرصت رشد است. در بخشهایی از کتاب، نویسندگان با روایت فرازونشیبهای زندگی خود، به مخاطب نشان میدهند که تغییر از درون آغاز میشود و هیچکس جز خود فرد مسئول موفقیت یا شکستش نیست. جملاتی مانند «حرکت کن، ایست نکن، گریه کن اما گام بردار» یا «سختیها بیشتر اوقات یک آدم معمولی را برای یک سرنوشت فوقالعاده آماده میکنند» نمونههایی از پیامهای تکرارشونده در کتاب هستند. اثر حاضر با تأکید بر اهمیت هدفگذاری، خودباوری، پذیرش مسئولیت و عبور از ترسها، تلاش دارد مخاطب را به حرکت و تلاش برای تحقق رویاهایش ترغیب کند. همچنین، کتاب به نقش عادتها، طرز فکر و انتخابهای روزمره در ساختن آینده اشاره دارد و با مثالهایی از زندگی افراد مشهور و داستانهای کوتاه، این پیامها را ملموستر میکند.
چرا باید کتاب من توانستم توام میتونی را بخوانیم؟
این کتاب با گردآوری جملات و نقلقولهایی که از دل تجربههای واقعی و شخصی برآمدهاند، فرصتی فراهم میکند تا خواننده با تلنگرهای کوتاه و کاربردی، نگرش خود را نسبت به زندگی و چالشهایش بازنگری کند. «من توانستم توآم میتونی» برای کسانی که به دنبال انگیزه، امید و راهی برای عبور از ناامیدی و رکود هستند، میتواند منبعی الهامبخش باشد. ساختار کتاب بهگونهای است که هر جمله یا پاراگراف، بهتنهایی میتواند جرقهای برای شروع یک تغییر یا تصمیم تازه باشد. همچنین، روایتهای شخصی و مثالهای ملموس، پیامهای کتاب را از حالت کلیشهای دور کرده و آنها را به تجربهای نزدیکتر به واقعیت بدل ساخته است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای افرادی مناسب است که در مسیر رشد فردی، خودسازی و تغییر نگرش بهدنبال انگیزه و تلنگر هستند. دانشجویان، کارآفرینان، کسانی که با چالشهای شخصی یا حرفهای دستوپنجه نرم میکنند و هرکسی که به دنبال جملات کوتاه و تأثیرگذار برای عبور از ناامیدی و شروع دوباره است، میتواند از مطالعهٔ این اثر بهره ببرد. همچنین، علاقهمندان به کتابهای خودیاری و انگیزشی، مخاطبان اصلی این کتاب بهشمار میآیند.
بخشی از کتاب من توانستم توام میتونی
«من وقتی ۸ شهریور سال ۱۳۹۵ چشمانم وا شد و متوجه شدم با کوهی از مشکلات روبرو هستم... یهو به خودم اومدم گفتم: چیکار کردی پسر؛ وااای... چه جوری میخواهی اینهمه راه و برگردی؛ تو خیلی چیزا رو از دست دادی. وقتی زندگیمو بالا پایین میکردم متوجه میشدم که ته خطم. من به چرخوفلک که اون پایین بودم. واقعاً کم آورده بودم و اون روزها همش گریه میکردم... نه اخلاق خوبی داشتم نه طرز فکر و نگرش درستی، همش هم تو فشار از طرف اطرافیان و ..... بودم. دقیقا یادمه... شهریور سال ۹۶ بود که کاملاً خنثیشده بودم، لغزشهام تمامی نداشت. ببین؟ ته دلم میدانستم اگه تلاش کنم به هدفم میرسم؛ ولی چون مسافت زیاد بود ناامید میشدم. من خودمو کاملاً زخمی میدیدم. واقعاً هم زخمی بودم و قرار بود با همین دستوپای زخمی ۱۰۰۰ کیلومتر راه برم. خیلی به این فکر میکردم که آخه چه جوری؛ چه جوری میشه من از این وضعیت نجات پیدا کنم؟ مگه میشه؟ خیلی سختم بود. اصلاً امید نداشتم... تازه؟ از کجا معلوم به نتیجه برسم؟ اون روزها همش دعا میکردم و توکل میکردم به خدا. همش به خودم فحش میدادم که ای کاش آیندهت رو پیشبینی میکردی که الان اینقدر بهسختی نیافتی. کاشکی اون اشتباه نمیکردی مرد. خلاصه وضعم روزبهروز داغونتر میشد. تا اینکه تصمیم گرفتم از این وضعیت خلاص بشم و گفتم میخواهم همهچیز رو از صفر شروع کنم.»
حجم
۴۲۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۸ صفحه
حجم
۴۲۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۸ صفحه