
کتاب معمای پله های عمارت اسرارآمیز
معرفی کتاب معمای پله های عمارت اسرارآمیز
معرفی کتاب معمای پله های عمارت اسرارآمیز
کتاب الکترونیکی «معمای پلههای عمارت اسرارآمیز» (The Mystery of the Mysterious Mansion Stairs) نوشته و تصویرگری «بهیچ آک» و ترجمهٔ «نازلی خلیلی صفا» با ویراستاری «الهه عینبخش» و نشر «برکه آبی» اثری در حوزهٔ داستانهای نوجوانان است. این کتاب با روایتی ماجراجویانه و طنزآمیز، زندگی نوجوانانی را در یک محلهٔ ساحلی و عمارت مرموز به تصویر میکشد و به دغدغههای هویتی، دوستی و خلاقیت میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب معمای پله های عمارت اسرارآمیز
«معمای پلههای عمارت اسرارآمیز» داستانی است که در دهکدهای کوچک در ساحل بغازایچی، جایی نزدیک تنگهٔ بُسفر، اتفاق میافتد. محوریت روایت حول عمارت تاریخی و مرموزی است که سالها خالی مانده و حالا نویسندهای مشهور به نام «سیفالدین ساری گل» آن را خریده است. ورود این نویسنده به محله، کنجکاوی و شایعات اهالی را برمیانگیزد و زندگی بچههای محله را دستخوش تغییر میکند. فضای داستان، ترکیبی از واقعیت و خیال است و با نگاهی به روابط میان نسلها، نقش خانواده، تأثیر معلمان و اهمیت رویاپردازی نوجوانان، تصویری از رشد و بلوغ شخصیتها ارائه میدهد. کتاب در فضایی معاصر و با ارجاع به فرهنگ ترکی استانبولی نوشته شده و با طنز و نگاهی انتقادی به عادتها و باورهای اجتماعی، مخاطب را به فکر فرو میبرد.
خلاصه کتاب معمای پله های عمارت اسرارآمیز
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با معرفی دهکدهای ساحلی و عمارتی متروک آغاز میشود که بچههای محله از باغ آن برای بازی و چیدن میوه استفاده میکنند. با ورود کامیونی و آغاز تعمیرات، مشخص میشود که عمارت را نویسندهای ثروتمند و مشهور به نام «سیفالدین ساری گل» خریده است. این اتفاق باعث کنجکاوی و شایعات اهالی میشود و حتی معلم مدرسه را به تغییر رویکرد آموزشیاش وامیدارد. محور اصلی روایت بر دو نوجوان، «دوآچ» و «سلطان»، متمرکز است؛ دوآچ پسری منزوی و خیالپرداز است که با گربهاش «پیسیریک» وقت میگذراند و سلطان دختری باهوش و علاقهمند به نوشتن انشا. رقابت و دوستی این دو، با موضوع نوشتن داستان برای نویسنده و تلاش برای جلب توجه او، پیش میرود. دوآچ با الهام از زندگی نویسنده و تجربههای شخصیاش، داستانی مینویسد که در صندوق پست نویسنده میاندازد. ماجراهای بالا رفتن از پلههای عمارت، کشف رازهای گذشته و ارتباط تدریجی با نویسنده، به بلوغ فکری و کشف هویت دوآچ منجر میشود. در نهایت، دوآچ با نوشتن داستانی دیگر و ملاقات با نویسنده، مسیر زندگی خود را به عنوان نویسندهای جوان پیدا میکند و رابطهٔ میان نسلها و اهمیت رویاپردازی و تلاش فردی برجسته میشود.
چرا باید کتاب معمای پله های عمارت اسرارآمیز را خواند؟
این کتاب با روایت ماجراجویانه و طنزآمیز، دغدغههای نوجوانان دربارهٔ هویت، دوستی، خانواده و رویاپردازی را به تصویر میکشد. داستان با شخصیتپردازی دقیق و فضاسازی ملموس، مخاطب را به دنیای نوجوانی و چالشهای آن میبرد. همچنین، با اشاره به اهمیت نوشتن و خلاقیت، الهامبخش نوجوانانی است که به دنبال کشف استعدادهای خود هستند. روایت چندلایه و حضور شخصیتهایی با دیدگاههای متفاوت، امکان همذاتپنداری و تأمل دربارهٔ نقش خانواده، معلم و جامعه را فراهم میکند.
خواندن کتاب معمای پله های عمارت اسرارآمیز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان علاقهمند به داستانهای ماجراجویانه و معمایی، دوستداران ادبیات کودک و نوجوان و کسانی که دغدغهٔ هویت، دوستی و خلاقیت دارند مناسب است. همچنین برای معلمان و والدینی که به دنبال کتابی برای گفتوگو دربارهٔ رویاها و رشد فردی نوجوانان هستند، گزینهٔ خوبی به شمار میآید.
فهرست کتاب معمای پله های عمارت اسرارآمیز
- دوآچ داستانش را به پایان میرساند: معرفی شخصیت اصلی و فضای محله و عمارت متروک. - گوشچی باشی پادشاه: داستانی درون داستان که دوآچ برای نویسنده مینویسد و نقدی بر وابستگی و از دست دادن هویت فردی است. - دوآچ داستانش را در صندوق پست میاندازد: تلاش دوآچ برای ارتباط با نویسنده و شروع ماجراهای جدید. - پلههای اسرارآمیز: ماجرای بالا رفتن از پلهها و کشف رازهای عمارت و گذشتهٔ نویسنده. - آخرین داستان و کمارتی در بغازایچی: بلوغ فکری دوآچ، ملاقات با نویسنده و شکلگیری هویت جدید او به عنوان نویسندهٔ جوان. هر فصل با تمرکز بر یک رویداد یا چالش مهم، سیر رشد شخصیتها و ارتباط آنها با محیط و جامعه را دنبال میکند.
بخشی از کتاب معمای پله های عمارت اسرارآمیز
«داخل باغ بزرگی در انتهای سربالایی، عمارتی تاریخی قرار داشت که برای سالها خالی بود و کسی در آن زندگی نمیکرد. آخرین صاحب عمارت تاجر ثروتمندی بود که چون زحمت بالارفتن از سربالایی را به خود نداده بود، از خانه هم بهرهی چندانی نبرده بود؛ بنابراین، آن را برای فروش گذاشت. اما قیمت خانه خیلی بالا بود و کسی تمایل نداشت آن را بخرد. راستش را بخواهید، خالی ماندن عمارت به نفع بچههای محله بود. بچهها از پیچکی که دیوارهای عمارت را پوشانده بود بالا میرفتند، وارد باغ عمارت میشدند و از درختان آلو، گیلاس، انجیر، زردآلو و انار میچیدند و با لذت میخوردند. یکی از روزها، کامیونی با صدای مهیب جلوی عمارت ایستاد. اولین کسی که کامیون را دید، دوآچ بود که با گربهاش پیسیریک بالای درخت انجیر چرت میزد. با خودش گفت: «انگار روزهای خوب دارند تمام میشوند.» پیسیریک آشفته شد. وقتی میشد راحت و آسوده خوابید، این جنب و جوش الان چه معنی داشت؟ درهای باغ باز شدند. از داخل کامیون استادکارها و کارگرها وارد باغ شدند. در مدت زمان کوتاهی، کارگران حسابی مشغول کار شدند. علفهای هرز را پاکسازی و درختان را هرس کردند. سیستم جدیدی برای آبیاری چمنها احداث شد. سفالهای پشت بام عوض شدند. درها و پنجرهها تعمیر شدند. دیوارها رنگ شدند. پیچک از بین کنده شد. در عرض یک ماه، عمارت تاریخی سر تا پا نو و تر و تمیز شد.»
حجم
۹٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۹٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه