
کتاب جغد سپید
معرفی کتاب جغد سپید
کتاب «جغد سپید» سرودۀ مهناز وحدتی است و انتشارات مهنوش آن را منتشر کرده است. این کتاب شامل اشعار زیبایی در قالب شعر سپید میشود.
درباره کتاب جغد سپید
شعر سپید یا شعر شاملویی گونهای از شعر نو فارسی است که در دههٔ ۱۳۳۰ شمسی و با مجموعهٔ «هوای تازه» سرودهٔ احمد شاملو ظهور پیدا کرد و شاید بتوان آن را با «شعر آزاد» در ادبیات کشورهای غربی مقایسه کرد. تفاوت عمدهٔ این آثار با نمونههای قبلی «شعر نو» در فرم شعر بود. در این سبک عموماً وزن عروضی رعایت نشده، اما آهنگ و موسیقی نمود دارد. در دستهبندی شعر نو فارسی، گاهی به هر شعر که در قالب شعر نیمایی نگنجد «شعر سپید» میگویند. برخی از صاحبنظران مانند «محمد مستقیمی» شعر سپید را پالاییدهترین نوع شعر فارسی میدانند که خود را از موسیقی و همهٔ چیزهای دیگر آزاد کرده است. او در کتاب «آیینهپردازان» خود با این تعریف از شعر که کلامی مخیل است، یکی از دلایل خواندهشدن شعر سپید را معنی و خوانش سپیدیهایی میداند که در تقطیعهای شعر سپید در فضای خیال خواننده بازآفرینی میشود و یا خواننده آنها را در فضای خیال خود پر میکند. به نظر او در شعر سپید بهدنبال موسیقی نباشید؛ چون شعر سپید بهمعنای شعر بیقیدوبند است. این شعر از قیود موسیقی که هنر دیگری است خود را رها کرده و صفت سپیدیش به همین معناست. پس نه موسیقی دارد نه نیازی به موسیقی دارد.
کتاب جغد سپید، مجموعه شعر مهناز وحدتی را دربرگرفته است. اشعاری که در کتاب جغد سپید آمده، در قالب شعر سپید سروده شده است. آثار این مجموعه با لحنی احساسی، اندوهگین و درعینحال پر از نجابت شاعرانه، به جستوجوی درونیترین لایههای تجربه انسانی میپردازد. در این مجموعه، با زبانی نرم و آزاد از قید و بند وزن و قافیه، شاعر از فقدان، دلتنگی، جدایی و خاطراتی سخن میگوید که هنوز ردشان بر زندگی روزمره باقی مانده است. جغد سپید برای خوانندگانی است که از شعر، صرفاً بازیهای زبانی نمیخواهند، بلکه میخواهند در آینهٔ واژهها، ردی از تجربههای مشترک انسانی ببینند.
خواندن کتاب جغد سپید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران شعر سپید پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جغد سپید
«آغاز میکنم ترانهای نو، بی نام تو که مطلعش، شرح پریشانیام را، با صدایی بلند فریاد میزند.
فردا بی نام تو در خیابان ایمان قدم میزنم. نیستی،
اما یادت هر روز کنارم نشسته، ساکت و بیحرف اما سرشار از پریشانی و غربت.
میخواهی دستت را در دستانم قفل کنی.
اما طوفات تقدیر ، یادت را هم با خودش به دوردست ها برده است.
اینجا ...
در بنبست ایمان، هنوز صدای خندههای ماست که میپیچد
و رد ترمز لاستیکهامان زنگاری همیشگی است بر پهنۀ روشن آسفالت خیابان .....»
حجم
۶٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۷ صفحه
حجم
۶٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۷ صفحه