کتاب رهایی از افسردگی
معرفی کتاب رهایی از افسردگی
کتاب رهایی از افسردگی نوشتهٔ مگی کلی و ترجمهٔ معصومه میرزایی است. نشر سبزان این کتاب را منتشر کرده است. این اثر در باب غلبه بر رفتارهای خودتخریبگر و یادگیری ترفندهای سازگاری مؤثر است.
درباره کتاب رهایی از افسردگی
کتاب رهایی از افسردگی که در باب غلبه بر رفتارهای خودتخریبگر و یادگیری ترفندهای سازگاری مؤثر است، چهار بخش دارد. این کتاب نوشتهٔ نویسندهای است که بر سلامت روان و رشد شخصی تمرکز دارد. او از ۱۳سالگی با افسردگی دستوپنجه نرم کرده و این تجربه را وحشتناک خوانده است. مگی کلی گفته است که افسردگی سالها مثل یک کولهپشتی به او چسبیده بود و نمیتوانست از شر آن خلاص شد. او مصمم میشود از چاهی که افسردگی او را در آن انداخته بود، بیرون بیاید. با او همراه شوید.
خواندن کتاب رهایی از افسردگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب افسردگی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رهایی از افسردگی
«قبلاً فکر میکردم هیچوقت شاد نمیشم. فکر میکردم شادی یه افسانهست. بعد فکر کردم که یه روزی، از لطف خدا، شادی رو پیدا میکنم، و بعد کل زندگیم شاد خواهم بود.
اشتباه میکردم.
شادی یه مقصد نیست. به شادی نمیرسی، اما میتونی هر روز شادی رو انتخاب کنی.
همه میخوان شاد باشن. ما به شادی بهعنوان بزرگترین دستاورد زندگی نگاه میکنیم.
متأسفانه، یه خبر بد برات دارم: شادی چیزی نیست که بتونی بهش برسی.
افسردگی همیشه باعث میشد فکر کنم شادی یه هدفه. باعث میشد فکر کنم اگه فقط میتونستم «شاد» باشم، همهچیز تو زندگیم بهتر میشد، اما بعد از بهبودیم به حقیقت پی بردم.
شادی یه احساسه. همونطور که احساس خستگی یا غم میکنی، احساس شادی هم میکنی. شادی یه حالت احساسیه، و احساسات همیشه در حال تغییرن.
احساسات اون چیزهای جالبی هستن که انسانها بهشون مجهز شدن، چیزهایی که هیچوقت نمیخواستیم، اما بهشون نیاز داشتیم.
فرض میکنی که داری به سمت شادی حرکت میکنی، که یه روزی شاد خواهی بود.
از جملههایی مثل «وقتی بتونم اجاره رو بدم شاد میشم»، «وقتی حقوقم زیاد شه شاد میشم»، «وقتی ... شاد میشم» استفاده میکنی، و این لیست ادامه داره.
این پیام فراگیر تو فرهنگ ما دربارهٔ شادی و موفقیت میگه که باید موفق باشیم، و شادی یه چیز دیگهست که باید به دست بیاریم تا به موفقیت برسیم.
«شادی» هیچ ربطی به موفقیت نداره.
راستش رو بخوای، شاد بودن خیلی راحتتر از اونیه که فکر میکنی.
وقتی دربارهٔ شاد بودن حرف میزنیم، منظورمون چیز دیگهایه. بهجای شادی، فکر میکنم میخواهیم راضی باشیم.
راضی بودن و شاد بودن شبیه هم هستن، اما تفاوتشون مهمه. هر دو احساسن، اما راضی بودن انگار یه سطح بالاتر از شادیه. «رضایت» به همون شکل نوسان نمیکنه. راضی بودن بیشتر شبیه یه حالت وجودیه که میتونی طولانیترش کنی.
اگه راضی باشی، خشنودی؛ که فکر میکنم در نهایت همون چیزیه که دنبالشیم. میخوای تو زندگی احساس رضایت کنی، از درون پرت میکنه.
اگه راضی نباشی، انگار یه سوراخ تو سینهات داری یا انگار یه چیزی کم داری. راضی بودن یعنی دنبال این منبع نامحسوس معنا نیستی.
من از زندگیم راضیام، که البته برای مدتی طولانی راضی نبودم. یه حملهٔ روانی، ECT و درمان طول کشید تا تونستم ذهنیتم رو بازسازی کنم. دیگه نیازی نداشتم دنبال شادی بدوم. در عوض تونستم حاضر باشم و شادی رو انتخاب کنم.
پس چطور احساس رضایت میکنی؟ بخش زیادیش بازسازی دیدگاهته. قدردانی هم کمک میکنه، چون کمکت میکنه قدر چیزهایی که تو زندگیت داری رو بدونی.
این مهمه، چون شروع میکنی دنبال چیزهای بیشتری برای قدردانی گشتن، و به زودی، احساس قدردانی میکنی. این یکی از پلههای رسیدن به شادیه.
باید یاد بگیری چطور از خودت همینطور که هستی راضی باشی.
شاد بودن به این معنی نیست که زندگیت کامل خواهد بود. زندگی کامل نیست، و هیچوقت هم نخواهد بود. فقط یاد میگیری چطور باهاش کنار بیای و تابآوریت رو افزایش بدی.
شاد بودن فقط باید به این معنا باشه که راضی هستی. نباید یه حالت افسانهای باشه که همیشه دنبالش میدوی.
خودت تصمیم میگیری شاد هستی یا نه، یه تصمیم آگاهانهست.
مثل اینه که از سایهها بیرون بیای و وارد نور بشی. کل دنیات روشنتر شده، و امیدهای زیادی داری.»
حجم
۲۶۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
حجم
۲۶۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه