دانلود و خرید کتاب باران صدایم می کند غلام رضایی
تصویر جلد کتاب باران صدایم می کند

کتاب باران صدایم می کند

نویسنده:غلام رضایی
امتیاز:
۵.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب باران صدایم می کند

کتاب باران صدایم می کند نوشتهٔ غلام رضایی است. انتشارات ماهواره این کتاب را منتشر کرده است.

درباره کتاب باران صدایم می کند

می‌دانیم که شعر فارسی عرصه‌های گوناگونی را درنوردیده است. در طول قرن‌ها هر کسی از ظن خود یار شعر شده است و بر گمان خود تعریفی از شعر به‌دست داده است. حضور شعر در همهٔ عرصه‌ها از رزم و بزم گرفته تا مدرسه و مسجد و خانقاه و دیر و مجلس وعظ، همه و همه گویای این مطلب است که شعر، بی‌محابا، زمان، مکان و جغرافیا را درنوردیده و در هفت‌اقلیم جان و جهان به دلبری پرداخته است. آمیختگی شعر با فرهنگ مردم و اندیشه‌های اجتماعی، این هنر را زبان گویای جوامع بشری ساخته است؛ بدان‌گونه که هیچ جامعه‌ای از این زبان بارز، برای انتقال اندیشه‌هایش بی‌نیاز نبوده است. گاهی شعری انقلابی به پا کرده است و گاه انقلابی، شعری پویا را سامان داده است.

شعر نو فارسی با وانهادن قالب‌های شعر کلاسیک در قرن ۱۴ هجری به‌وجود آمده است. این گونه از شعر فارسی آزادی بسیاری را در فرم و محتوا به شاعر می‌دهد. شعر نو به لحاظ محتوا و جریان‌های اصلی ادبی حاکم بر آن کاملاً با شعر کلاسیک فارسی متفاوت است و به‌لحاظ فرم و تکنیک ممکن است همانند شعر کلاسیک موزون باشد یا نباشد یا وزن آن عروضی کامل باشد یا ناقص. استفاده از قافیه نیز در شعر نو آزاد است. معمولاً شعر نو فارسی را به ۳ دستهٔ اصلی شعر نیمایی، شعر سپید و موج نو تقسیم می‌کنند و پدر شعر نوی ایران را نیما یوشیج (علی اسفندیاری) می‌دانند. احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، هوشنگ ابتهاج (سایه)، نادر نادرپور، فریدون مشیری و محمدرضا شفیعی کدکنی بعضی از شاعران مشهور ایرانی هستند که در قالب شعر نو می‌سروده‌اند.

خواندن کتاب باران صدایم می کند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شعر معاصر پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب باران صدایم می کند

«ز چشمت گله دارم سلاحی بس نفس‌گیر است

چو می‌بیند مرا یک دم نگاهش هم مثل تیر است

دمی بنشین به بالینم سلاحت را زمین بگذار

کند رحمی خدا بر من ز گیسویت نسازی دار

قبو لم کن به دلداری بهارم گر چه پاییزم

نه دل دارم گلاویزم نه پا دارم که بگریزم

خدایا من نمی‌دانم چرا چشمش خزان دارد

چو تیری می‌زند بر من یکی هم در کمان دارد

کشم نقشی ز تیری را زدی بر قلب من جانا

نشان کردی چرا من را نه کس داند نه من دانا

مروری کن ز دیروزت که روزی در بهاری شاد

تو بودی با جهانی پر ز رویاها و من در باد

تو می‌گفتی ز دنیایی ز رویاهای زیبایی

مرا بیمی به دل رفته چه فردایی چه فردایی»

کاربر 9151223
۱۴۰۳/۰۹/۲۰

امیدوارم بازم آثاری از ایشون ببینیم

sayh
۱۴۰۳/۰۹/۰۸

خیلی کتاب خوبی هست هنوز کامل نخوندم ولی خیلی قشنگ هست که راجب عشق خدا اینا صحبت میکنه🙂

حجم

۴۰۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۵۲ صفحه

حجم

۴۰۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۵۲ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان