کتاب دنیای موازی
معرفی کتاب دنیای موازی
کتاب دنیای موازی نوشتهٔ پانیذ کردبهمنی است. انتشارات متخصصان این کتاب را منتشر کرده است.
درباره انتشارات متخصصان
انتشارات متخصصان با توجه به تخصص چندین ساله در صنعت چاپ و نشر کتاب و داشتن شناخت کامل و جامع از بازار، اقدام به چاپ بالغ بر ۵۰۰۰۰۰ جلد کتاب در رشتههای ادبی شامل شعر و داستان و رمان، روانشناسی، جامعهشناسی و رشتههای مهندسی کرده است. آغاز کار انتشارات متخصصان به سال های ۸۵-۸۶ برمیگردد و در طول این سالها به واسطهٔ تجربه و شناخت پذیرای چاپ کتاب بیش از ۲۰۰۰ نویسنده بوده است.
خواندن کتاب دنیای موازی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان کودک و نوجوان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دنیای موازی
«هرکدام ما به سبک خودش حسش را به تصویر میکشید. یکی از نقاشی هایم که باب دل کبوتر فیروزه ای بود، روی تخته چوب سفید مربع شکل کشیده شده. خورشید در مرکز آن به رنگ زرد که دارای تمامی رنگهای رنگین کمان است و در هر گوشه ی آن درختی به رنگهای لاجوردی، نیلی، نارنجی و سبز. درختان نیلی و لاجوردی نماد دنیایی دیگر و اما درختان سبز و نارنجی رنگ نماد دنیای کنونی و محتاج نور زرد رنگ خورشید. درختانی که در فصل بهار گل و بنفشه های رنگین کمانی میدهند و در فصل تابستان رنگهای شکوفه ها را به شکل میوه در اختیار انسان ها، حیوانات و جانوران قرار میدهند. در فصل پاییز پوشش نارنجی خود را بر تن میکنند و در زمستان به خواب سفید میروند. دنیای من در آن لحظه اینگونه بود و انسان ها انسان و حیوانات حیوان بودند. درختان و طبیعت همگی در سر جای خود قرار داشتند. درست است دقیقا همان دنیایی که در آن به دنیا آمده بودم و بزرگ شده ام و انسان خود را ابر انسان و نژاد برتر میداند. جنگ و گاهی صلح، دنیای ارتباطات کامپیوتر، دنیای اکتشافات، رباط ها و تمامی چیزهایی که واقعی هستند، آنها را میبینیم و حس شان میکنیم. خداوندگاری که در کتابهای مان از آن گفته اند. تاریخ ها و سلطنت هوایی که از آن یاد برده اند، تمامی فیلسوف هایش، تمامی قدرت ها، خوبی ها و بدی هایش دنیای کنونی انسانهاست. حال من وارد دنیای کبوتر فیروزه ای شده ام و خودم را برای لحظه ای هم که شده حیوان حس کردم. در تاریخ اش خود را در تمامی لحظه ها، زمان ها و مکانها یافتم و به بیهودگی قدرت هایش پی بردم. تمامی این حس ها به من توانایی درک بهتر کبوتر فیروزه ای و طبیعت را میداد.
آخر هفته بود و من که خسته از کار برمی گشتم، دانه های نارنجی رنگ و خوشمزه ای که در جنگل جمع کرده بودم را برای کبوتر آماده کردم. کارم را در فروشگاه دوست می داشتم و از آنجا که فقط باید قفسه های خالی مواد غذایی را پر می کردم، برایم امکان خیالپردازی کردن و هم زمان کار کردن را می داد. دو کار هم زمان و خیلی هم زود روزگار طی میشد. کبوتر کلی به خاطر دانه های نارنجی رنگ خوشمزه خوشحالی کرد و گفت:
_«وای! واقعا ممنونم. آنها را از کدام سمت جنگل یا کنار کدام درخت پیدا کرده ای؟ خیلی وقت بود به چشمم ندیده و طعمش را نچشیده بودم!»»
حجم
۲۳۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۰ صفحه
حجم
۲۳۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۰ صفحه