کتاب سه شنبه گذشت

کتاب «سه شنبه گذشت» نوشتۀ نیکی فرنچ و ترجمۀ لیلا چگینی است و انتشارات ادبیات معاصر آن را منتشر کرده است. 

درباره کتاب سه شنبه گذشت

رمان سه‌شنبه گذشت شاهکاری روان‌شناسی در ژانر جنایی - معمایی دربارۀ شخصیت فریدا کلاین، روان‌درمانگری مستقل و باهوش است. این رمان به بررسی پیچیدگی‌های روان‌شناختی افراد و تعاملات انسانی می‌پردازد. فریدا کلاین، در این داستان، توسط پلیس برای مشاوره در یک پرونده قتل عجیب و مرموز فراخوانده می‌شود. جسد مردی در خانه‌ای متروکه پیدا شده و زنی که او را پیدا کرده است، دچار مشکلات روانی است و رفتارهای غیرعادی از خود نشان می‌دهد. پلیس سریعاً این زن را به‌عنوان مظنون اصلی در نظر می‌گیرد، اما فریدا با بررسی دقیق‌تری از شرایط و وضعیت روانی او، معتقد است که حقیقت پیچیده‌تر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد.

رمان سه‌شنبه گذشت با جزئیات روان‌شناختی و فضای تاریک و دلهره‌آور، تعلیق و تنش‌های جذابی را برای خواننده به ارمغان می‌آورد. این اثر با پرداختن به پیچیدگی‌های ذهنی و انگیزه‌های انسانی، شخصیت فریدا کلاین را به‌عنوان روان‌درمانگری متفاوت و منحصر‌به‌فرد معرفی می‌کند که به روان‌شناسی مجرمان و افراد اطرافش توجه دارد.

در پشت جلد کتاب سه‌شنبه گذشت آمده است که: «یک مددکار اجتماعی ساکن لندن طبق روال همیشه به مددجویش میشل دویس سر می‌زند و او را در حال دادن چای بعدازظهر به یک جنازۀ لخت و در حال فساد می‌بیند. سربازرس کارلسون که هیچ سرنخی دربارۀ هویت مرد جان‌باخته ندارد با فریدا تماس می‌گیرد. او پی می‌برد که جسد متعلق به کلاهبردار معروف رابرت پولی است. آیا کسی پولی را کشت تا پای فریدا را به تحقیقات باز کند؟ اگر چنین است، آیا خطری جان او را تهدید می‌کند؟»

خواندن کتاب سه شنبه گذشت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران رمان‌های جنایی، معمایی، ترسناک و مهیج پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سه شنبه گذشت

«مگی با دیدن مردی که روی کاناپه نشسته بود لحظه‌ای مات و مبهوت شد. قدرت ادراکش کُند و منحرف شده بود، گویی در اعماق آب یا در رؤیا فرورفته بود. با حالتی گیج فکر کرد آن مرد یک‌جور لباس غواصی به تن دا رد، لباس غواصی آبی‌رنگ و کمی مندرس. نمی‌دانست چرا چشمانش زرد و مات هستند. بعد دنبال گوشی‌اش گشت. گوشی از دستش افتاد. ناگهان احساس کرد انگشتانش تکان نمی‌خورند و نمی‌تواند گوشی را از روی فرش کثیف بردارد، چون فهمید بدنی که روی مبل است چیزی جز گوشت لخت و متورم و در حال تجزیه نیست. فهمید آن مرد مرده. خیلی‌وقت‌پیش مرده است.»