کتاب زانوی غم بغل نمی گیرم
معرفی کتاب زانوی غم بغل نمی گیرم
کتاب زانوی غم بغل نمی گیرم نوشتهٔ کریس کار و ترجمهٔ بهناز ولی پور است. موسسه انتشارات فلسفه این کتاب را منتشر کرده است. این کتاب به شما میگوید که چگونه با فقدان، اندوه و تجربیات تلخ زندگی شجاعانه روبهرو شوید.
درباره کتاب زانوی غم بغل نمی گیرم
کریس کار در کتاب زانوی غم بغل نمی گیرم راهکارهایی را بیان کرده که با عملی کردن آنها میتوانید با فقدان، اندوه و تجربیات تلخ زندگی شجاعانه روبهرو شوید. نویسنده در مقدمهٔ کتاب حاضر بیان کرده است که بیشتر عمر خود را صرف این کرده تا از احساساتی که از دید اجتماع غیرقابلپذیرش هستند، مانند خشم، ناتوانی و نومیدی مطلق فرار کند، اما سالها پیش، زمانی که پدرش در حال مرگ بود، پزشکان سرطان مرحلهٔ چهارم را برای او تشخیص دادند. در همین وضعیت بود که او تصمیم گرفت شیوهای دیگر را بیازماید. به عقیدهٔ او مدفونکردن دردها ما را بیمار یا دستکم سرخورده میکند، اما درصورتیکه جسارت کافی برای مراقبت از قلبمان داشته باشیم احساسات ناخوشایند میتوانند به ما رهایی را یاد دهند؛ نه رهایی از درد، بلکه رهایی از ترس از درد و مانعی که این ترس برای یک زندگی کامل ایجاد میکند.
«رابرت استالوروف»، درمانگر تروما بر این باور است که احساسات ما، صرفنظر از هرآنچه هستند، به یک خانهٔ امن نیاز دارند. ساخت این خانه، یعنی همان جایی که پذیرای تمام بخشهای وجودمان باشد، مسیر درمان انسانهاست. غم و اندوه، فقدان و درد، محتاج مکانی امن برای دیده و شنیدهشدن هستند. آنها از ما میخواهند آسیبپذیر باشیم و این آخرین چیزی است که در زمان سختی به آن نیاز داریم. اما اگر جسارت کافی داشته باشیم و درمانگرانه به غمهای مختلفمان بنگریم؛ این غمها رشد میکنند و ما را به شیوههایی که اصلاً تصورش را نمیکنیم شفا میدهند. این اثر ۱۲ فصل تگاشته شده که عنوان آنها عبارت است از «خوب نیستم»، «گسست»، «ترس و اضطراب»، «ناشایستبودن»، «اندوه و تروما»، «پذیرش»، «با عشق بمان»، «فراتر از ستارهها»، «زمان نامناسب، مردم نامناسب»، «عشق، عشق است و اندوه، اندوه»، «خودمراقبتی در طوفانهای زندگی» و «خودمراقبتی در طوفانهای زندگی».
خواندن کتاب زانوی غم بغل نمی گیرم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران حوزهٔ روانشناسی عمومی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زانوی غم بغل نمی گیرم
«انکار. راه دیگری که ما ناخودآگاه به همه چیز گند میزنیم این است که سرمان را زیر برف فرو و وانمود کنیم که اندوه وجود ندارد. لالایلای، من چیزی نمیشنوم! نه. انگشتانتان را از گوشتان بیرون بیاورید، اندوه هنوز هست. شاید از حرفزدن در مورد اتفاقی که افتاده است میترسیم، زیرا نمیخواهیم فرد سوگوار را دوباره ناراحت کنیم. اساساً به دلیل نگرانی از اینکه اشتباه کنیم، سکوت را ترجیح میدهیم.
متأسفانه، فردی که نیاز به حمایت دارد، نمیداند چه برداشتی از عدم حضور ما داشته باشد. تنها چیزی که میداند فقدان و انزوای بیشتر است. علاوه بر این کسانی که در سوگ یا کشاکش سختیهای زندگی به سر میبرند خودشان مدام اندوهشان را به یاد میآورند. یادمان میماند که چه کسی و چه چیزی را چه زمانی از دست دادیم. حرفزدن دربارهٔ آن واقعه میتواند به فردی که در حال کشمکش است کمک کند، بهخصوص زمانی که این کار با دقت زیادی انجام شود.
تمرکز بر خودمان. یعنی رشتهٔ کلام را به دست بگیریم، داستانهای غم و اندوه خود را شرح دهیم و دهان طرف مقابل را ببندیم: «خب وقتی مامانم مرد... شغلم را از دست دادم… شوهرم که به من خیانت کرد ... .» همهٔ اینها باعث میشود که فرد سوگوار احساس بیاهمیتبودن و نادیدهانگاشتن کند. داستان شما هم مهم است اما در حال حاضر داستان آنها اهمیت بیشتری دارد.
در روزهای اولیهٔ بیماریام، اغلب در حال آرامشدادن به دوستانی بودم که در هضم این خبر دچار مشکل شده بودند. حتی یکی از آنها با شنیدن این خبر به معنای واقعی کلمه گریه کرد و گفت: «زندگی خیلی ناعادلانه است! خدای من، اگر چنین چیزی برای تو اتفاق افتاده، پس احتمال داره برای من هم اتفاق بیفته!» اوه، حتی فکرکردن به این چیزها هم خستهام میکند.
موعظهکردن. وقتی حتی صرفاً فکرکردن به احساسات، هم ما را به وحشت میاندازد، پس به جایی پناه میبریم که بیشتر احساس امنیت کنیم: یعنی آنچه از کتابها آموختهایم. این موارد شامل مخفیکردن ناراحتی خود از طریق توصیههای مکرر و بیمورد، یا آموختن درسی است که در پس این اتفاق نهفته است. سعی میکنیم مفید باشیم، درحالیکه کاملاً ناشیانه عمل میکنیم.
اون پرنده رو ببین! همچنین شاید سعی کنیم با تغییر سریع موضوع، درد خود را سرکوب کنیم. برای مثال، اگر به نگرانیهای عزیز در حال مرگ خود (آرزوهای اواخر عمر، خواستههای نهایی و تقسیم ارث) توجه نکنیم، شاید همه چیز خوب شود. میشه لطفاً در مورد چیز مثبتتری صحبت کنیم؟! کاری که ما در این مواقع انجام میدهیم این است که به این شخص فرصت نمیدهیم تا بار خود را زمین بگذارد و با ما ارتباط برقرار کند، درحالیکه هنوز برای این کار فرصت دارد.
فقط افراد در حال مرگ نیستند که نیاز به صحبتکردن دارند. کسانی هم که عزیزشان را از دست دادهاند یا در بحبوحهٔ بحران دیگری هستند نیز چنیناند. شوهرت به دلیل رانندگی در حال مستی دستگیر شد؟ وای! میبینی هوا چقدر بد شده؟ اینجا هم همین وضعیت صادق است. زیرا با پایاندادن به گفتگو فرصت تعامل با عزیزتان را در مورد چیزی که واقعاً برای او مهم است، از بین میبرید.»
حجم
۲۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۲ صفحه
حجم
۲۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۲ صفحه