
کتاب الماس های درون
معرفی کتاب الماس های درون
کتاب الماسهای درون نوشتهٔ سمیرا مرادزاده توسط انتشارات پارسیان البرز منتشر شده است. این کتاب به بررسی اهمیت عزتنفس و اعتمادبهنفس در زندگی پرداخته و راهکارهایی برای تقویت این ویژگیها ارائه میدهد.
درباره کتاب الماسهای درون
الماسهای درون با هدف کمک به خوانندگان برای شناخت ارزشهای درونی خود و تقویت عزتنفس و اعتمادبهنفس نگاشته شده است. نویسنده در مقدمهٔ کتاب به اهمیت این دو ویژگی در دستیابی به اهداف و غلبه بر چالشهای زندگی اشاره کرده و تأکید میکند که هر فردی با شناخت استعدادها و تواناییهای خود میتواند به موفقیت دست یابد. این کتاب به موضوعاتی مانند تعریف عزتنفس و اعتمادبهنفس، تفاوتهای آنها، راههای تقویت این ویژگیها و تأثیر آنها بر زندگی فردی و اجتماعی میپردازد. نویسنده با ارائهٔ مثالها و تمرینهای کاربردی سعی در افزایش آگاهی و توانمندی خوانندگان دارد.
کتاب الماسهای درون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای افرادی که به دنبال بهبود عزتنفس و اعتمادبهنفس خود هستند و میخواهند با شناخت بهتر خود به فردی قدرتمندتر تبدیل شوند، مناسب است. همچنین، مربیان، مشاوران و افرادی که در حوزهٔ توسعهٔ فردی فعالیت میکنند، میتوانند از مطالب این کتاب بهرهمند شوند.
بخشی از کتاب الماسهای درون
«در مغازه چند کلاه مختلف را روی سرش گذاشت و در آینه خودش را نگاه کرد. در همین حین یک کلاه زرد قشنگ را از سر مانکن برداشت و روی سرش گذاشت. وقتی در حال مشاهده خودش در آینه بود، متوجه شد لباسش در حال کشیدهشدن است. پایین را نگاه کرد و دید یک دختر کوچکی به او نگاه میکند. دختر به او گفت: چقدر با این کلاه زیبا به نظر میرسی. همان موقع مادر دختر که دنبال کودکش میگشت، سارا را دید و گفت خانم واقعاً این کلاه به شما میآید. بعد از آن هم چند خانم دیگر به همراه فروشنده مغازه این موضوع را تصدیق کردند. او که داشت از خوشحالی بال درمیآورد، بعد از تشکر به سمت صندوق رفت و بدون هیچ درخواست تخفیفی، کلاه را خرید و به سمت محل کارش رفت. اما در مسیر راه انگار همهچیز متفاوت بود؛ مردمی که در کافهها برای صرف صبحانه نشسته بودند، خوشحالتر به نظر میآمدند، گلدانهای کنار پیادهروها رنگهای قشنگتری داشتند و حتی هوا هم پاکتر از روزهای گذشته بود. در نهایت وقتی به محل کار رسید.
دربان برخلاف روزهای گذشته در را برای او باز کرد و با یک لبخند تا داخل مجتمع بدرقهاش کرد. در محل کار هم همکارهای نزدیک او در مورد این حرف میزدند که امروز سارا مثل سارای کسلکنندهٔ روزهای قبل نیست.
وقتی روز کاری تمام شد، تصمیم گرفت بهجای اتوبوس از تاکسی برای برگشتن به خانه استفاده کند. وقتی به خانه رسید و زنگ را زد و مادرش به دم در آمد، تعجب کرد و به او گفت سارا چرا امروز با همه روزها فرق داری؟ انگار یک نور تازه در صورتت میبینم. سارا در جواب گفت: مادر بهخاطر کلاه زیبایی است که امروز خریدم. اصلاً انگار این کلاه جادویی است. مادرش گفت کدام کلاه؟ سارا با ترس دستش را روی سرش کشید و متوجه شد کلاهی بر سر ندارد و فهمید اصلاً بعد از خرید کلاه آن را روی سرش نگذاشته بود، بلکه آن را در مغازه کلاهفروشی جا گذاشته است.»
حجم
۱۶۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۱۶۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه