کتاب خبرگزاری دیگ پرس
معرفی کتاب خبرگزاری دیگ پرس
کتاب خبرگزاری دیگ پرس نوشتهٔ رضا خوب نژاد و ترجمهٔ فرزانه قلعهقوند است. انتشارات پیام آزادگان این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی خاطرات خبرنگاران آزاده.
درباره کتاب خبرگزاری دیگ پرس
کتاب خبرگزاری دیگ پرس روایت پنج نفر از خبرنگاران آزاده است که به اهتمام رضا خوب نژاد، پساز گردآوری، به نگارش درآمده است. حس همذاتپنداری، ترسیم دقیق حوادث، استناد به تاریخها و روایات و ذکر نامها و زمانهای واقعی و دقیق از ویژگیهای این اثر است. قهرمانان این کتاب در زمرهٔ خبرنگارانی هستند که دوران اسارت را در بیخبری کامل خانواده، زیر شکنجههای نیروهای عراقی، تاب آوردند. چهار راوی کتاب خبرگزاری «دیگپرس» دوران اسارت خود را در اردوگاههای تکریت، که ویژهٔ اسرای مفقودالاثر بود، سپری کردند و یک نفرشان هم در زندان دولهتو این مدت را گذراند. خوانندهٔ این کتاب در ادامهٔ همراهی با این خبرنگاران میتواند پای حرفهای صادقانهٔ آنها بنشیند و از جبهههای جنگ بگذرد، به اردوگاه نیروهای عراقی برود و در شهریور ۱۳۶۹ با آنها به وطن بازگردد.
خواندن کتاب خبرگزاری دیگ پرس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ خاطرات جنگ پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خبرگزاری دیگ پرس
«به ذهنم رسید که این موارد تاریخی را مکتوب کنم، لذا برای این کار باید کاغذ و قلم تهیه میکردم. مقوای پودر رختشویی را داخل آب میگذاشتیم تا لایهلایه شود؛ آنگاه با استفاده از زغالِ باتریهای مستعمل مطالب را روی این ورقهها مینوشتیم. گاهی هم مخلوطی از شکر و پرمنگنات را، که درحکم دارو برای معالجهٔ زخم دهان استفاده میشد، در آب حل میکردیم و داخل لولهٔ خودکار وارد میکردیم تا برای نوشتن آماده شود.
بعدها هم در صحبت با آقای زندی، که از برادران ارتشی بود و مسئولیت آسایشگاه ما را برعهده داشت، قرار شد با استفاده از همین تقویم تاریخ، برنامهای سرگرمکننده بسازیم و اطلاعات عمومی اسرا را بالا ببریم. البته ایشان از این جهت که مبادا مطالب لو برود و عراقیها همه را اذیت کنند قدری نگران بود.
ساعت ۶ بعدازظهر تا ۸ صبح روز بعد، درهای آسایشگاه بسته میشد و باید چهارده ساعت را در فضایی میگذراندیم که غربت و دلتنگی در آن موج میزد. دسترسی به سرویس بهداشتی هم ممکن نبود، فقط گوشهٔ آسایشگاه شیر آبی قرار داشت که برای شستوشوی ظرفها یا آشامیدن آب از آن استفاده میشد.
بعضی از بچهها در ساعات داخلباش مشغول کارهای دستی و عدهای دیگر هم مشغول عبادت و مطالعه میشدند. من هم از این فرصت استفاده میکردم و با هماهنگیهای انجامشده با آقای کریم زندی مطالب تاریخی را برای اسرا میخواندم. این برنامه خیلی موفقیتآمیز شد و مورد استقبال بسیاری از اسرا قرار گرفت.
میان اطلاعات ارائهشده همهنوع مطلب اعم از فرهنگی، سیاسی، مذهبی و تاریخی وجود داشت و کارها بهخوبی پیش میرفت.
بیستوسوم اردیبهشتماه ۱۳۶۹ بود که طبق روال برنامه و خواندن مطالب را آغاز کردیم؛ یکی از مطالبی که خوانده شد به تعدّیهای مرزی عراق به ایران پساز رویکارآمدن صدام حسین اشاره داشت. حین اجرای برنامه، ناگهان متوجه شدم که نگاه بچهها از من بهسمت پنجرهای برگشته که در پشت سرم قرار داشت. وقتی برگشتم، دیدم احمد، نگهبان عراقی، که خیلی هم آدمی فضول بود، داشت نگاهمان میکرد. پرسید: «اینها چیست که در دست داری؟» خودم را عقب کشیدم و گفتم: «چیزی نیست.»
مسئول آسایشگاه را صدا زد و با او صحبت کرد. من هم، که مانده بودم چهکار کنم، بالأخره جلو رفتم و گفتم اینها چیزی نیست، اطلاعاتی عمومی است که از داخل روزنامههای خودتان درآوردیم، برای سرگرمی بچهها آنها را ترجمه کردیم و حالا داریم برایشان میخوانیم.»
حجم
۹۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۹۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه