دانلود و خرید کتاب زمستان می گذرد سیدمحمدعلی بصری
تصویر جلد کتاب زمستان می گذرد

کتاب زمستان می گذرد

معرفی کتاب زمستان می گذرد

کتاب زمستان می گذرد نوشتهٔ سیدمحمدعلی بصری است. انتشارات پیام آزادگان این ناداستان را در قالب خاطرات روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب زمستان می گذرد

کتاب زمستان می گذرد دربردارندهٔ ناداستانی در قالب خاطرات است. خاطرات اسیر آزادشدهٔ ایرانی به نام سیدمحمدعلی بصری (سمعب)، روزشمار اسارت او را در بر گرفته است. این کتاب که ۱۴ فصل دارد، دربردارندهٔ فصل‌هایی مانند «دوران کودکی»، «اولین اعزام»، «عملیات بدر»، «زندان استخبارات» و «اردوگاه تکریت ۱۷» است.

در یک تقسیم‌بندی می‌توان ادبیات را به ۲ گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشته‌هایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرند، اطلاق می‌شود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص، یا ارائهٔ اطلاعات و به دلایلی دیگر شروع به نوشتن می‌کند. در مقابل، در نوشته‌های غیرواقعیت‌محور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز می‌زند و این گونه به‌عنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیت‌محور) طبقه‌بندی می‌شود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم عامهٔ مردم است (البته نه به‌معنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب، یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ «مبتنی بر واقعیت» از هدف‌های دیگر ناداستان‌نویسی هستند. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمون‌های بی‌شماری می‌پردازد و فرم‌های گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی می‌توانند شامل این‌ها باشند: جستارها، زندگی‌نامه‌ها، کتاب‌های تاریخی، کتاب‌های علمی - آموزشی، گزارش‌های ویژه، یادداشت‌ها، گفت‌وگوها، یادداشت‌های روزانه، سفرنامه‌ها، نامه‌ها، سندها، خاطره‌ها، نقدهای ادبی.

خواندن کتاب زمستان می گذرد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ناداستان معاصر ایران و قالب خاطرات پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب زمستان می گذرد

«فصل پنجم: دومین اعزام

زندگی در شهر برایم سخت شده بود. دوستانم یکی‌یکی دورم را خالی می‌کردند. دیگر حوصلهٔ درس خواندن نداشتم. تصمیم گرفتم دوباره به جبهه بروم. با رئیس حوزه صحبت کردم و موافقتش را گرفتم.

دوشنبه ـ ۳ بهمن ۱۳۶۲

بسیج سپاه شیراز اعزام نیرو داشت. فرصت رفتن به بوشهر برای دیدن پدر و مادرم نداشتم؛ تلفنی با آن‌ها خداحافظی کردم. صبح زود به بسیج رفتم. تشکیل پرونده دادم و به مقر صاحب‌الزمان (ع) رفتیم. ساعتی بعد نیروهای بوشهر و کهگیلویه‌وبویراحمد هم آمدند. بعد از ناهار نیروهای سه استان را در میدان صبحگاه به‌خط کردند. به‌یاد دفعهٔ قبل افتادم که پابلندی می‌کردم تا بزرگ‌تر نشان دهم. این‌بار خیالم راحت بود که بیرونم نمی‌آورند. من در گردان ۴۱۱۹ سازماندهی شدم. مسئولان مقر نام زیبای بقیۀالله (ع) را برای گردان انتخاب کرده بودند.

***

سه‌شنبه ـ ۴ بهمن ۱۳۶۲

بعد از ناهار با اتوبوس به‌طرف اهواز راه افتادیم. کمی که رفتیم پیرمردی لاغراندام با محاسنی سفید به اتوبوس ما آمد. بعضی از بچه‌ها که او را می‌شناختند «حاجی‌صلواتی» صدایش می‌کردند. حاجی‌صلواتی شیرازی بود و پیش‌از انقلاب بوشهر کار می‌کرد. اتوبوس که حرکت کرد با صدای بلند گفت: برای سلامتی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام‌خمینی صلوات.

با شنیدن نام امام سه‌بار صلوات فرستادیم. حاجی نام مسئولان نظام را یکی‌یکی می‌گفت و ما صلوات می‌فرستادیم. کم که می‌آورد سراغ امام‌جمعه‌ها و نماینده‌های مجلس می‌رفت. نیمه‌های شب به پادگان شهید دستغیب اهواز رسیدیم. بی‌اختیار به‌یاد دوستان قدیمی‌ام افتادم و برای سلامتی‌شان دعا کردم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۶۲۰ صفحه

حجم

۴٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۶۲۰ صفحه

قیمت:
۱۴۸,۸۰۰
تومان