کتاب کبوترها را صدا کن
معرفی کتاب کبوترها را صدا کن
کتاب «کبوترها را صدا کن» نوشـتۀ خوان فیلیپه هررا و ترجمۀ ناهید معتمد و شادی فرزین است و انتشارات میچکا آن را منتشر کرده است. کبوترها را صدا کن یکی از جلدهای مجموعۀ قصهها و افسانههای مردم دنیا است.
درباره کتاب کبوترها را صدا کن
کودکان و نوجوانان علاقۀ زیادی به شنیدن قصه دارند. آنها از طریق قصهگویی، قدرت درک و بیانشان تقویت میشود، خلاقیت در آنها پرورش پیدا میکند، دایرۀ واژگانشان گسترش پیدا کرده و شخصیتهای قصهها بر آنها اثر میگذارد. قصهها همچنین با ایجاد سؤال در ذهن کودکان بهصورت غیرمستقیم به آنها آموزش میدهند. کتاب کبوترها را صدا کن یکی از کتابهای مجموعۀ «قصهها و افسانههای مردم دنیا» است؛ مجموعهای که آینۀ فرهنگ مردم دنیا است و تلاش میکند آیینها، سنتها و باورها را به خوانندگانش انتقال دهد.
قصۀ کبوترها را صدا کن دربارۀ پسر نوجوانی است که با مادر و پدرش زندگی میکند. پدرش رانندۀ کامیون ارتشی است برای همین آنها همیشه در سفر هستند و در راه،هرکجا که توقف میکنند چادر میزنند. اگرچه زندگی آنها همراه با فقر و تنگدستی است اما شاد هستند. کتاب کبوترها را صدا کن به زبانی ساده، روان و شیرین برای سنین کودک و نوجوان نوشته شده است و خوان فیلیپه هررا تشبیهات زیبای بسیاری در این قصه به کار برده است. قصههای مجموعۀ قصهها و افسانههای مردم دنیا اغلب زیبا، دلنشین و پندآموز هستند و کودکان را با افسانههای قدیمی، احوالات گذشتگان و تجربیاتشان آشنا کرده و نکات بسیار مهم و عمیقی را منتقل میکنند. مجموعۀ قصهها و افسانههای مردم دنیا ۹ جلد دارد و هرکدام مربوط به یک سرزمین است؛ ایران، پرو، مردم سرخپوست آمریکا، اسکاتلند، مکزیک، ایرلند، نروژ، لهستان و روسیه. کبوترها را صدا کن یکی از افسانههای کشور مکزیک است است. تصویرگری کتاب کبوترها را صدا کن به عهدۀ الی سیمونز بوده است.
خواندن کتاب کبوترها را صدا کن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را کودکان ۱۰ تا ۱۵ ساله و همچنین دوستداران قصههای ملل مختلف پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کبوترها را صدا کن
«تو در جاده، درست مثل پدرت به دنيا آمدی. مادرم وقتي اين را به من گفت كه ما مجبور شديم به اردوگاه ديگری نقلمکان كنيم؛ مادرم لوچا، پدرم فليپه، و من. پدرم كاميون ارتشی را در حومۀ كاليفرنيا میراند و من خيره میشدم به مزرعههایی كه دهقانان در آنها كار میکردند. در زمینهای روشن و پر آفتاب، دهقانان در كنار هم شبيه پرندگان گرمسيری بودند. هر جا که توقف میکردیم، چادر میزدیم. پدرم چادر ضخیم سبزرنگی را بیرون میکشید، چادری شبیه یک نان تورتیلای بزرگ که در سالسای گوجهفرنگی زده باشی.»
حجم
۵٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
حجم
۵٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه