کتاب سنگ قبری با تاریخ های یکسان
معرفی کتاب سنگ قبری با تاریخ های یکسان
کتاب سنگ قبری با تاریخ های یکسان نوشتهٔ پویا صالحی است. انتشارات نارون دانش این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و ایرانی را روانهٔ بازار کرده است؛ داستانهای یادداشتگونهٔ فارسی.
درباره کتاب سنگ قبری با تاریخ های یکسان
کتاب سنگ قبری با تاریخ های یکسان حاوی یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و ایرانی است. عنوان برخی از فصلهای این اثر عبارت است از «پدر»، «کابوس»، «مادر»، «رؤیا» و «مرگ». این اثر شامل یک کتاب نمایشنامه، یک رمان و یک کتاب درمورد تاریخ فلسفه است. پویا صالحی در این کتاب، پا بر روی مرز بین شعر و نثر گذاشته، خطوط تعلیق را در درام پاره کرده و فلسفه را به شعر و درام زینت داده است. با او همراه شوید.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب سنگ قبری با تاریخ های یکسان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستانهای یادداشتگونهٔ فارسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سنگ قبری با تاریخ های یکسان
«بابام رو میبینم. خسته و ضعفکرده افتاده یه گوشه. نه حرفی میزنه و نه چیزی میخوره. خواهرم زار میزنه. هوار میزنه. ضجه میزنه. میلرزه. غش میکنه. دوباره به هوش میاد. غش میکنه. دوباره به هوش میاد. میرم بغلش میکنم. میبوسمش. یه لبخند بهم میزنه. میگه: «چرا باید اینقدر سختی...» دوباره غش میکنه. اینقدر غش میکنه که دیگه برای من مهم نیست غش کنه یا غش نکنه. گریه کنه یا بخنده. درد بکشه یا نکشه. همهٔ حساسیتهام رو از دست میدم. دیگه هیچی روم تأثیر نداره. هیچیِ هیچی. دیگه بدنم شده عین سنگ. خشک و بیعاطفه. از خودم میترسم. از خودم وحشت میکنم. چه اتفاقی میخواد بیفته. دیگه رؤیا به خوابم نمیاد. دیگه مادرم به خوابم نمیاد. دیگه اصلاً خواب نمیبینم. بیدارم همهش ولی همهچیز سیاه و سفیده. هیچچیز رنگی وجود نداره. دست میذارم رو قلبم. صداش رو نمیشنوم؛ یعنی قلب ندارم؟ یه دایناسور بزرگ با چشمهای گریون میاد پهلوم و میگه: «بد-خوراکی کردم. دلم درد میکنه.» بهش میگم: «خوب، برو دکتر.» میگه: «دکتری تو این دنیا نیست برای یه دایناسور که قلب یه انسان رو خورده و الان صاحبِ یه قلبه.» با یه چاقوی بزرگی که مادر همیشه با اون گوشت رو تکهپاره میکرد میره رگش رو میزنه. سیل خون راه میفته. من میرم خودم رو تو دریای خون دایناسوره غرق میکنم. ولی باز زندهام. میرم خودم رو دار میزنم. باز زندهام. انواع و اقسام خودکشیها رو انجام میدم. ولی باز زندهام. میرم پهلو دکتر فوقتخصص خودکشی از دانشگاه آکسفورد. بهم میگه: «همهٔ اینا بهخاطر اینه که قلب نداری. اگه قلبت نزنه، کسی نمیتونه بگه تو زندهای. برای اینکه بتونی خودکشی کنی، باید قبلش زنده باشی.» بهش میگم: «خوب، چکار کنم؟» میگه: «برو تو قبر بخواب. الان قلب نداری. کسی که قلب نداره یعنی مُرده. تو مُردی فقط قبر هم لازم داری. سعی کن مرگ رو بپذیری. شاید نپذیرفتیش که اینجور داری زجر میکشی.» میگم: «مرگ مگه به پذیرش من کار داره؟ مگه من میتونم به مرگ بگم که سراغم بیاد یا نیاد؟» هیچی نمیگه و یه قبر فوری برام تو دفترچهٔ بیمهام مینویسه. میگم: «تاریخش رو یهجوری بنویس که برم از بیمهٔ تکمیلی استفاده کنم. جدیداً، با توجه به رشد بیرویهٔ جمعیت، خودکشی جزو بیمه حساب میشه. منتها باید از تاریخ تجویز پزشک ۲ ماه بیشتر نگذره. من به دو ماه زمان نیاز دارم.» میگه: «من دکترم و آدم شریفیام. به هیچ وجه شرافتم رو زیر پا نمیگذارم.» میخوام با ناامیدی از پیشش برم. دوباره میگه: «مگه اینکه مطابق تبصرهٔ فلان، قانون شمارهٔ فلان حقالزحمهای که این مقدار هست رو بریزی تو فلان حسابم تو فلان کشور.» پول رو میدم و کارم رو راه میندازه. قبرکنه میگه: «چقدر برات بکنم؟» میگم: «۳۰ متر. دیگه نمیخوام دربیام.» قبرکنه میگه: «۳۰ متر؟؟؟» بهش مهلت نمیدم ناز کنه. بیل رو ازش میگیرم و ۳۰ متر قبر درجهٔ ۱ برای خودم میکنم.»
حجم
۷۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
حجم
۷۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه