کتاب فقط به خاطر عشق
معرفی کتاب فقط به خاطر عشق
کتاب فقط به خاطر عشق نوشتهٔ زهرا محمدی است. انتشارات نظری این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب فقط به خاطر عشق
کتاب فقط به خاطر عشق حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که راوی اولشخص آن، خودش را فرزند یک خانوادهٔ فقیر معرفی کرده است. این راوی میگوید که کودکیاش به کار و درسخواندن گذشت. تا قبل از رفتن به مدرسه کار میکرد و پس از برگشت به مدرسه هم کارش را ادامه میدادم؛ بااینحال یکی از بهترین شاگردان مدرسه بود. سالها پشت سر هم گذشت و او وارد مقطع دبیرستان شد، اما پدرش جلویش را گرفت و دیگر اجازهٔ درسخواندن به او نداد. این راوی اکنون کیست و چه چیز را روایت میکند؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب فقط به خاطر عشق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فقط به خاطر عشق
«فریده بس کن تورو خدا بس کن. این بچه بازی ها چی، مگه بچه شدی اون فقط یه پیام بی ارزشه، ارزش این همه دعوارو نداره.
راست میگی اگه اون پیام برای من میومد باز بی ارزش بود. بس کن توروخدا تموم کن خسته شدم بریدم «بهرام» میفهمی بریدم خسته چند سال با همه کارات کنار آمدم شاید آدم شی ویه روز به خودت بیای اما تو هیچ وقت آدم بشو نیستی. هیچ وقت.
باشه حالا که میخوای بری برو من کاری ندارم اما این بدون تو تمام این بلا ها رو با کارت سرم آوردی حالام راه باز وجاده دراز هر کاری دوست داری بکن به سلامت اما اگه واقعا طلاق میخوای مهر تو ببخش تا منم طلاق بدم من از خدام که از شرت راحت بشمم این آرزو بزرگم حالام برو هر جا که دوست داری برو. برو دیگه نبینمت. فقط یادت باشه طلاق خواستی مهرت....
حرفای بهرام دیونم کرد. آدم اینقدر قدر نشناس بعد ۱۵ سال زندگی مشترک این بود جواب من یا هر کاری دلش میخواست بکن و کسی هم نبایدحرفی می زد.با داشتن دو تا بچه چیکار میکردم دوتا پسر «۹ و ۱۱ ساله» نه تحمل کارهاشو داشتم نه تحمل خیانت هاشو.
من در خانواده بزرگ شدم که حجاب یک اصل اساسی بود. خبر شهید شدن پدر که با ما دادن مادرم تا مدتها غم بار بود. با هزار زحمت ما روبه سرانجام رساند بعد خودش به پدر پیوست. ازدواجم با بهرام کاملا سنتی بود. بهرام عاشق زنی بود که مدام به خودش برسه وجلو آیینه باشه.
با توجه به شغلی که داشتم من این همه وقت نداشتم من پزشک وبهرام یه تاجر. اون دوست داشت من آرایش کنم و اهل مهمونی های آنچنانی ومراسم های بیخود و الکی باشم، مدام از زن های فامیل صحبت می کرد که زن پسر عمویش با مدل لباس ومدل مویی که داشت، همه رو جذب خودش می کرد.
من فرزند شهید بودم وبهرام این رو می دونست من از زمانی که به سن تکلیف رسیده بودم تا حالا چادر از سرم در نیاورده ام وای به حال اینکه بخوام تیپ ومدلهایی که بهرام می گفت رو بزنم. اما زمانی که در منزل بودم تمام اون کارهای که بهرام دوست داشت رو انجام میدادم وانواع ادکلن های گرون قیمت ومدل موی ... اما اون دوست داشت من این کارا رو تو مراسم وخیابون و بیرون انجام بدم. من نمیتونستم واقعا برام سخت بود. جواب مردم رو چی میدادم. میگفتم پدرم به خاطر ناموس شهید شد ودخترش داره ناموس فروشی می کنه. میگفتم شوهرم امر کرده که بی حجاب باشم دوست داره من برای مردم به نمایش بگذاره. من فرزند شهیدبودم جواب پدرم رو اون دنیا چی میدادم.
اوایل باز بهتر بود اما بعد از به دنیا آمدن بچه ها رفتارش بد و بدتر شد گاهی اوقات به بهانه کاروتجارت ومسافرتهای خارج از کشور خونه نمیومد من و بچه ها تنها بودیم. اما باز کنار میومدم و میگفتم بالاخره خودش یه روز متوجه میشه ومی فهمه که هیچ چیز بهتر از حجاب برای یک زن وجود نداره.
خانواده بهرام از جریان باخبر بودن وپدر بهرام دائما اون رو سرزنش میکرد. همیشه من رو توی همه شرایط حمایت میکرد ازم میخواست که به بهرام کمک کنم اونو تنها نزارم و میگفت بالاخره متوجه می شه من هیچ وقت نمی دونستم که این مساله تا این حد برای بهرام جدی باشه.
بارها وبارها ازش خیانت دیده بودم وبه روی خودم نمی آوردم که مبادا برایش عادت بشه. اما قضیه این بار فرق داشت. یه پیام برای بهرام آمده بود.
بهرام من دیگه خسته شدم از این موش وگربه بازی من یک ساله که زن تو ام اما تو هنوز خانواد تو به من معرفی نکردی چی شد؟ چرا زن تو طلاق ندادی نکنه حالا که خرت از پل گذشته نمی خوای طلاقش بدی. اینو که دیدم فورا شماره رو برداشتم تماس گرفتم. صدای یه خانم جوان بودوخودم رومعرفی کردم.»
حجم
۵۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۵۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه