کتاب در پناه روهنا
معرفی کتاب در پناه روهنا
کتاب الکترونیکی در پناه روهنا نوشتۀ محمد بلوچ است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است. کتاب در پناه روهنا، رمانی دربارۀ رنج انسانها و ارزش دوستیهاست.
درباره کتاب در پناه روهنا
رمان یکی از راههای انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سالها نویسندگان در داستانشان بازگو کردهاند.
داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسندۀ جوان کتاب در پناه روهنا، به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است. کتاب در پناه روهنا، داستان دوستیها و روابط پرفراز و نشیب و پر از درد و رنج انسانهایی را بیان میکند که زندگیشان منوط به آب و برداشت آن از گودال است، با هراسی همیشگی از آن که توسط گاندو شکار شوند و یا اینکه در ژرفای رود غرق شوند.
خواندن کتاب در پناه روهنا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای دوستداران داستانهای فارسی معاصر مناسب است.
بخشی از کتاب در پناه روهنا
«نسیم صبحگاهی آرام آرام میوزد و باد صورتم را نوازش میکند، پتو را کنار میزنم و از جایم بلند میشوم، بوی هوای ابری به مشامم میخورد و آواز گنجشکها به گوش میرسد.
- سلام مامان صبح بخیر.
- سلام به روی ماهت صبح تو هم بخیر عزیزم، برو مامان تا تو دست وصورتتو بشوری من یه چای داغ برات بریزم.
- به به! دستت درد نکنه مامانی؛ یعنی صبح که میشه تا روی ماهتو نبینم روزم روز نمیشه.
- چیه چیزی شده صبح اول صبی قربون صدقهام میری؟
- عه مامان مگه حتماً باید چیزی شده باشه تا قربون صدقت برم؟! یعنی تو همینجوریش برام عشق نیستی؟ عشق!
- عاشق بیا برو صورتتو بشور بیا چاییت سرد میشه.
- چشم مامانی.
- صدای زنگ میآد؛ بذار ببینم کیه.
- میکائیله حتماً؛ امروز کلاس داریم اومده دنبالم.
- خب بیا صبحونهتو بخور بعد برو.
- نه مامان دیرم میشه برم جزوههامو از اتاقم بر دارم.
- بیا برات لقمه گرفتم.
- عه مامان مگه من بچهام برام لقمه بگیری؟!
- تو هر چند سالت هم باشه برا من هنوز بچهای.
- آخ که گفتی مامان! فعلاً من رفتم کاری نداری؟
- کجا؟ بیا چاییتم نخوردی.
- دستت درد نکنه امروز با بچهها میریم بیرون شاید دیرتر بیام؛ نگران نباش...»
حجم
۵۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه
حجم
۵۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه