کتاب در وضعیت صفر

کتاب در وضعیت صفر نوشتۀ جو ویتالی با ترجمۀ سید خشایار کیافر در انتشارات کدیور به چاپ رسیده است.

درباره کتاب در وضعیت صفر

کتاب در وضعیت صفر دربارۀ یکی از روش‌های مؤثر و و معجزه‌آسا برای رهایی از موانع و دستیابی به فرصت‌های زندگی است. جو ویتالی نوشته‌اش را از چگونگی آشنایی با مورنا سیموئنا، کاهن فوق‌العاده لاپائو، کشیشی که با وردها شفا می‌بخشد و در افسانه‌های قومی هاوایی به‌عنوان نگهبان رازها از آن یاد شده است، آغاز کرده است. او کسی بود که ویتالی برای آشنایی با آنچه هواوپونوپونو نامیده می‌شود در کلاس‌هایش آماده می‌شد. آن‌ها با تکنیک‌های در این کلاس و ضمن فهرست کردن اسامی آدم‌های زندگی‌شان توانستند به یاد آورند رابطه‌ای که با آن‌ها داشتند و تأثیری که بر آن‌ها گذاشته‌اند چگونه بوده است؛ مثلاً وضعیت‌هایی که به آن‌ها آسیب رسیده بود یا آن‌هایی که اذیت شده بودند و نیز تمامی تجارب شرم‌آوری که به یاد داشتند؛ در واقع تمام آنچه در ضمیر ناخودآگاه خود داشتند.

بعد از آن بود که جو ویتالی شروع به آموزش فرآیند کوتاه هواوپونوپونو کرد، فرآیندی که در آن انسان همیشه یادش می‌ماند که خود را پاک نگه دارد. او داستان‌های هواوپونوپونو زیادی برای تعریف دارد. او می‌گوید نیایش هواوپونوپونو نیروی هدایت‌گر و محافظت‌کنندۀ عظیمی در او به وجود آورده است. اگر شما هم می‌خواهید با منشأ هواوپونوپونوی مدرن آشنا شوید، می‌توانید پاسخ پرسش‌هایتان را در این کتاب بیابید. تمرکز کتاب، روی کمک کردن به افرادی است که برای غلبه بر موانع و رسیدن به اهدافشان، فشار روانی زیاد و بیش از حدی را تحمل می‌کنند. این روش مخفی می‌تواند به افراد در تجربۀ سلامتی، ثروت، خوشبختی و موارد دیگر کمک کند.

تذکر این نکته ضروری است که کتاب در وضعیت صفر قصد تشخیص، درمان، مداوا یا پیشگیری از بیماری‌ها را ندارد و بیشتر برای آموزش، سرگرمی و انگیزه‌بخشی به شما نوشته شده است.

فهرست مطالب کتاب در وضعیت صفر عبارت است از:

فصل ۱. شروع بلبشو

فصل ۲. هرگز مثل قبل نخواهید شد

فصل ۳. آیا مورنا دیوانه است؟

فصل ۴. ممکن است هواوپونوپونوی واقعی خودش را نشان دهد؟

فصل ۵. به‌هرحال تقصیر کیست؟

فصل ۶. این برنامه‌ها از کجا می‌آیند؟

فصل ۷. کلید کنترل یا اثر دارونما

فصل ۸. آینه مخفی

فصل ۹. قانون جذب در تقابل با هواوپونوپونو

فصل ۱۰. درهرصورت... نیت برای بزدل‌هاست

فصل ۱۱. جعبه آرزو یا جعبه هدیه؟

فصل ۱۲. هنر جذب نکردن

فصل ۱۳. روش‌های جدید پاک‌سازی

فصل ۱۴. مشکلی دارید؟

فصل ۱۵. معجزه پنجم

فصل ۱۶. رازهای بیشتری از وقایع مربوط به محدودیت صفر

فصل ۱۷. آیا واقعاً آن دروغ بزرگ اتفاق افتاده است؟

فصل ۱۸. چطور دین خودتان را آغاز کنید

فصل ۱۹. معجزهٔ هواوپونوپونو

خواندن کتاب در وضعیت صفر را به چه کسانی پینشهاد می‌کنیم

به دوستداران کتاب‌های موفقیت و خودیاری و نیز کسب‌وکار پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب در وضعیت صفر

«به‌محض این‌که رسیدیم اعصاب دوستم به هم ریخت. ۷۲ ساعت بعد از این‌که به خانه رسیدم، برایم یک ایمیل فرستاد و یک صورت حساب غیر منتظره و کاملاً ساختگی برای همه‌کارهایی که ظرف دو سال گذشته برایم انجام داده بود فرستاد. هر کاری را که مجانی و به خاطر دوستی برایم انجام داده بود یا به خاطر این‌که فکر می‌کردم به من مدیون است انجام داده بود، در صورتحساب بود. می‌گفت که پول زیادی به او بدهکارم. اصلاً باورم نمی‌شد.

هر چند که قرار نبود برای سفر به روسیه پولی به او بدهم ولی گفته بودم که چیزی به او می‌دهم. به خاطر کاری که در آنجا کردم، پول درست‌وحسابی نصیبم نشد. ده هزار دلار هم خرج برگشتمان شد. ولی همآن‌قدری که در روسیه به من کمک کرده بود هم برایم مهم بود. می‌خواستم با هدیه دادن ماشینی که می‌دانستم از آن خوشش می‌آید سورپرایزش کنم. ولی ایمیل پر از عصبانیتش سه روز بعد از رسیدنمان مانعم شد. رفتارش را درک نمی‌کردم. سعی کردم ببینمش. به او زنگ زدم و برایش پیغام گذاشتم. فکر می‌کردم که اگر بنشینیم و با هم حرف بزنیم می‌توانیم بفهمیم که اشکال کار در کجاست. حتی یک دفعه هم پیشنهاد کردم که پولی به او بدهم تا رابطه‌مان به حالت اول بازگردد. او هم با عصبانیت جواب داد که "فراموشش کن." عصبانیتش ادامه داشت و حرف‌های خیلی بدی برای من ارسال کرد. او مخفیانه به افرادی که می‌شناختم و حتی به کارمندهای خودم نامه می‌نوشت و سعی می‌کرد که آن‌ها را علیه من بشوراند. کارهای او برای نابودی شهرتم بسیار موذیانه، شیادانه و تبهکارانه بود.

به هیچ شکل نمی‌توانم درد این تجربه تلخ را فراموش کنم؛ مانند این بود که یک دفعه از خواب بیدار شوی و ببینی که همسر یا بهترین دوستت رفته یا مرده است. ضربه روحی عمیقی به من وارد آمده بود. چطور ممکن بود که بهترین دوستم این رفتارهای شیطانی و سرد را از خودش نشان بدهد و همچون اهریمن سنگدلانه رفتار کند؟ نمی‌توانستم هضمش کنم؛ یعنی این‌ها فقط به خاطر پول بود؟ آیا او داشت یک دوستی و رابطه کاری و معنوی را فقط به خاطر پول خراب می‌کرد؟ پس معنویت کجا رفته بود؟ آن‌همه هوئوپونوپونویی که یادش داده بودم کجا رفته بود؟

قلبش کجا رفته بود؟»