کتاب پس از تو

کتاب الکترونیکی پس از تو نوشتهٔ جوجو مویز با ترجمهٔ م. دولتشاهی از انتشارات ۳۶۰ درجه است. کتاب پس از تو یک رمان عاشقانه با تمرکز بر بازسازی زندگی پس از اتفاقات غم‌انگیز و فقدان‌هاست.

درباره کتاب پس از تو

کتاب پس از تو نوشتهٔ جوجو مویز است. این کتاب در ادامهٔ کتاب پرفروش نویسنده به نام «من پیش از تو» است. کتاب دربارهٔ داستان زندگی لوئیزا کلارک پس از مرگ ویل ترینور است. ویل مرد ثروتمندی بوده که به دلیل مشکلات حرکتی دچار افسردگی می‌شود و به زندگی خود پایان می‌دهد. لوئیزا پرستار ویل بوده و پس از مرگ ویل، روحیه و زندگی‌اش آشفته شده و به خاطر مشکلات روحی و عاطفی زیاد دچار افسردگی می‌شود. او تلاش می‌کند تا متفاوت زندگی کند؛ چون به ویل قول داده که تمام تلاش خود را بکند تا زندگی هیجان‌انگیز و شیرینی را تجربه کند، اما هیچ فعالیت خاصی انجام نمی‌دهد. ویل به او گفته که برای زندگی خود نقشه‌های خوبی داشته باشد و زندگی متفاوتی تجربه کند و از زندگی لذت ببرد. اما اتفاقات به نحوی پیش می‌رود که لوئیزا احساس می‌کند توانایی ادامهٔ زندگی را ندارد. لوئیزا بعد از مرگ ویل در بار یک فرودگاه در لندن کار می‌کند و همیشه درگیر خاطرات ویل است و در ذهنش با او گفت‌وگو می‌کند تا اینکه اتفاق عجیبی برایش می‌افتد و مسیر زندگی‌اش عوض می‌شود. یک‌ شب لوئیزا به پشت بام خانه می‌رود و با شنیدن یک صدا تعادلش را از دست می‌دهد، به پایین ساختمان پرت می‌شود و دچار شکستگی لگن می‌شود. برای ادامه مداوا پیش پدر و مادرش می‌رود تا سلامتی‌اش را بازیابد. بعد از بهبودی، با اعضای یک گروه حمایتی و درمانی آشنا می‌شود که همگی غم فقدان و ازدست‌دادن را تجربه کرده‌اند، در جلسات گروهی شرکت می‌کند و با آن‌ها وقت خود را می‌گذراند. لوئیزا همانطور که در چالش غم و اندوه حرکت می‌کند، یاد می‌گیرد که دوباره هدفی در زندگی پیدا کند و بر اندوهی که زندگی‌اش را احاطه کرده فائق آید. او تلاش می‌کند زندگی‌اش را پس از مرگ ویل بازسازی کند و یاد می‌گیرد که دوباره مفهوم زندگی را پیدا کند. در این مسیر شخصیت لوئیزا دگرگون می‌شود و رشد می‌کند. او به لندن بازمی‌گردد تا زندگی‌اش را دوباره از سر بگیرد و به روال روزمره خود برگردد. دختری که شب حادثه او را صدا می‌زند و باعث سقوط او می‌شود، لی‌لی است و دوباره سراغ لوئیزا می‌آید، او ادعا می‌کند که ویل پدر اوست. بقیه داستان با ماجرای معرفی لی‌لی به خانواده ویل، آشنایی لوئیزا با مردی که شب حادثه او را نجات می‌دهد با ماجراهای بعد از آن ادامه پیدا می‌کند. داستانی پرکشش که خواننده را با داستانی پر ماجرا همراه می‌کند. رمانی تفکر برانگیز که‌ پیچیدگی‌های عشق را نشان می‌دهد. 

رمان پس از تو به موضوعات دوستی، اهمیت خانواده و سختی‌های بازسازی یک زندگی پس از فقدان می‌پردازد. موضوع داستان در مورد خودشناسی، شفا و حرکت رو به جلو پس از تجربه درد و اندوه است و روایت زندگی کسانی است که در دوراهی‌های دشوار زندگی به دنبال سلامت روان، هویت شخصی و جست‌وجوی شادی می‌پردازند. تمرکز داستان بر توانایی انسان در بازسازی زندگی خود پس از اتفاقات غم‌انگیز و فقدان‌هاست. نویسنده در روایتی تکان‌دهنده احساسات شخصیت‌های داستان را واکاوی می‌کند و ماجراهایی که لوئیزا چگونه با خودش کنار می‌آید و برای یافتن دوباره خود چه کارهایی انجام میدهد را نقل می‌کند. رمان به موضوعات غم، فقدان، و روند درمانی آن می‌پردازد. چگونگی بهبودی افراد در مقابله با غم و فقدان را می‌گوید. همدلی و درک متقابل، آرامش و ارتباط از مفاهیم این داستان هستند. داستان به ما از فرصت‌های دوبارهٔ زندگی می‌گوید که چگونه ارتباط با دیگران به آرامش و شادی زندگی کمک می‌کند. کتاب را مریم مفتاحی با نثری ساده و گیرا ترجمه کرده است. کتاب‌های «من پیش از تو» و «پس از تو» مدتی در صدر پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز قرار داشته‌اند.

خواندن کتاب پس از تو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به علاقه‌مندان رمان‌های عاشقانه خارجی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پس از تو

«بابا دو هفته بعد مرا با وانت اداره خودش به خانه می‌آورد. فقط برای دو نفر در جلو جا وجود دارد، بنابراین مامان می‌ماند تا خانه را آماده کند و وقتی بزرگراه زیر پایمان زیر چرخ‌ها به‌سرعت رد می‌شود، دلم به هم می‌خورد همه‌چیز وارونه است. خیابان‌های دل‌باز شهرم اکنون نسبت به من احساس غربت می‌کنند. با نگاهی پرسشگر و کنجکاو نگاه می‌کنم و می‌بینم که همه‌چیز چقدر کوچک به نظر می‌رسد، چقدر خسته، چقدر دلگیر. حتی قلعهٔ قدیمی نشسته بر فراز تپه هم کوچک‌تر به نظر می‌رسد. اکنون می‌توانم حس کنم که ویل وقتی اولین بار پس از تصادف به خانه آمد، چه احساسی داشت. وقتی به خیابان خانه می‌رسیم، متوجه می‌شوم که کمی در صندلی‌ام فرو رفته ام. نمی‌خواهم با همسایه‌ها گفت‌‌و‌گو کنم تا چیزی را توضیح بدهم. نمی‌خواهم به خاطر اتفاقی که افتاده قضاوتم کنند. «تو حالت خوبه؟» بابا به طرفم برمی‌گردد، گویی چیزی را از آنچه در ذهنم می‌گذرد می‌بیند.»