کتاب مثنوی دلآرام
معرفی کتاب مثنوی دلآرام
کتاب مثنوی دلآرام نوشتۀ منوچهر نیک نژاد (م. پگاه) است. انتشارات عصر کنکاش این کتاب شعر را روانۀ بازار کرده است.
درباره کتاب مثنوی دلآرام
کتاب مثنوی دلآرام با قلمی ساده نوشته شده است. نویسنده در این مجموعه شعر معاصر ایرانی، احساسات خود را بیان میکند و سعی میکند ما را تحتتأثیر قرار میدهد. میدانیم که شعر فارسی عرصههای گوناگونی را درنوردیده است. در طول قرنها هر کسی از ظن خود یار شعر شده است و بر گمان خود تعریفی از شعر بهدست داده است. حضور شعر در همهٔ عرصهها از رزم و بزم گرفته تا مدرسه و مسجد و خانقاه و دیر و مجلس وعظ، همه و همه گویای این مطلب است که شعر، بیمحابا، زمان، مکان و جغرافیا را درنوردیده و در هفتاقلیم جان و جهان به دلبری پرداخته است. آمیختگی شعر با فرهنگ مردم و اندیشههای اجتماعی، این هنر را زبان گویای جوامع بشری ساخته است؛ بدانگونه که هیچ جامعهای از این زبان بارز، برای انتقال اندیشههایش بینیاز نبوده است. گاهی شعری انقلابی به پا کرده است و گاه انقلابی، شعری پویا را سامان داده است.
خواندن کتاب مثنوی دلآرام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شعر معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مثنوی دلآرام
«دلارام
خوشا ای دل که در راز و نیازی
به یاد حق چه غوغایی بسازی
به بوی نافهای یادش کنی باز
هزاران نغمـه بر لب کرده آغاز
چوگل بینی، کنی یادی ز گلاز
شبی را در کنارش شاد و دمساز
نگه بر چشمهسار صـاف داری
چو مه بینی، کنی یادی ز آن راد
گله بینی گله سازش کنی یاد
چو آواز پرنده آیت گوش
رود از جسم تو هم جان و هـم هوش
چو بادی آید از سویی به سویی
و بوی او همواره جویی
شب و تاریکی ایــــن دهــــــر و آفـــــاق
نداری روشنی، واماندهای طاق
بر افلاکی چو با او گشته همساز
به رقصی در سماع و دستها باز
قرین اویی و روحت بــه پرواز
تو بیرنگی ولی رنگین کمانی
دلآرام ضعیفان، بـی کسانی
تو نورچشمی و امیدواری
به لطف حق، چو در شاهواری
نگینی بهی بر کـس بر آن رکابی،
که قدرت درت داند و چون آفتابی
نسوزانی و گرمایت دلآرام
به نورت جان ما همواره آرام
چو دریایی که در جوش و خروشی
به ساحل آری و دائم بوشی
الطاف خدا
خنـده بر لبهای من آید چو گل
ذکر حق، بر زیر لب گیرم چو مل
بنه پـر گردد ز الطاف خـدا
دستهای سوی او رو به سمـا
شکر گویم بر نعمتهایت کنون
با زبان آلکن م، ای ذوالفنون
صد هـــزاران لطف تو شامل مرا
ذکر الله الصمد باشـد سزا
بادوباران را روان کردی چنان
شسته گردد کوه و صحرا زیر آن
چشمهساران سیر گشته زین نعم
رودها جاری شود هم بیشوکم
دانهها از بارش باران به جوش
آمده زی ده زیروزبر با دید و هوش
زارع از این دانههای همچو در
سجده کرده بر خدای ماه و خور
گل بنفشه، یاس و سنبل هر طرف
خنده به لب جمله مانند صدف
بلبلان مست در کوی و دمن
نغمهها خوانند بردار و چمن
گویش آنان کنون گـوید ترا
خفتهای؟ برخیز و همراهم بیا
چشمهایت کور و بسته غافلی
مرده گشتی در بساط کاهلی
رو سپاس حقتعالی را بکن
عمر خود را در تباهی طی مکن
زنده گردی گر که باشی همچو ما
شاکر حق باش و الطاف خدا»
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۲۶ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۲۶ صفحه