کتاب چرخه موفقیت
معرفی کتاب چرخه موفقیت
کتاب چرخه موفقیت نوشتۀ مارکز اوگدن با ترجمۀ میرحمید صالحیان و فروغ شفائیانفرد و رویا حسینزاده پیغان در انتشارات اندیشه آگاه به چاپ رسیده است. در این کتاب، اوگدن که سخنرانی الهامبخش در حوزۀ کسبوکار است و خود تجربههای زیادی را در مسیر موفقیت طی کرده است از چرخۀ موفقیت و اصول اساسی برای تحقق اهداف در کسبوکار و زندگی میگوید.
درباره کتاب چرخه موفقیت
این کتاب، دربارۀ اصول اساسی برای تحقق اهداف در کسبوکار و زندگی از زبان مارکز اوگدن، سخنران و الهامبخش در حوزۀ کسبوکار است. اوگدن در ۲۲سالگی وارد تیم فوتبال آمریکایی جکسونویل جگوارز شد و این قرارداد اولین موفقیت برای او به حساب آمد. او برخلاف بسیاری از بازیکنان فوتبال میدانست که باید پولش را پسانداز کند؛ چراکه در این عرصه موفقیت و درآمد همیشگی نیست. در تمام زمان حضور در لیگ ملی تنها یک خانه و یک ماشین داشت. در ۲۸سالگی در بازی مصدوم شد و بههمین علت بازی در لیگ را کنار گذاشت. وقتی لیگ ملی فوتبال را ترک کرد، داراییاش چیزی بین ۵۰۰ هزار تا ۱ میلیون دلار بود. جوان بود و بهقول خودش برای دیگران مثل طعمۀ ماهیگیری بود. البته این اتفاقی رایج بود. در حقیقت یکی از چیزهای ترسناک این است که وقتی ورزشکاران حرفهای و جوان، دنیای ورزش را رها میکنند و مورد هجوم بقیه قرار میگیرند. او نیز تازهکار بود و پولی برای سرمایهگذاری داشت؛ بنابراین عدۀ زیادی به او روی خوش نشان دادند.
اوگدن در ۲۰۰۸ شرکت ساختسازش را بدون تجربهای در کسبوکار تأسیس کرد؛ بنابراین با افرادی که در این حوزه مشغول فعالیت بودند شریک شد. شریکانش او را متقاعد و تشویق به سرمایهگذاریهای بزرگتر کردند. در همین زمان، با خارج شدن یکی از شرکتهای رقیب، فرصت برای او مهیا گردید و شرکت آنها تبدیل به غولی در آن حوزه شد. آنها پروژههای چند میلیون دلاری را اجرا میکردند. در ۳۰سالگی به زندگی باشکوهی رسید و از اینجا کنترل اوضاع از دستش خارج شد.
تیمش تنبل بود و کارها را درست اجرا نمیکرد و اوگدن هم اجازه میداد تا افراد اشتباه در زندگی او تأثیر بگذارند. در ۲۰۱۳ همهچیزش را از دست داد. باید شرکت را میبست و اعلام ورشکستگی میکرد. تنها ۱۵۰۰ دلار در حسابش داشت. همۀ اطرافیانش ناپدید شدند و تنهایش گذاشتند. افسردگی و خودسرزنشی به سراغش آمد. او شهر را ترک کرد تا اوضاع را سروسامان دهد؛ اما هیچ ایدهای برای کار جدید نداشت و شغلی هم پیدا نمیکرد. او یک کامیون دربوداغان از یک پیمانکار خرید و با آن کار میکرد. برای اینکه نامزدش هم او را رها نکند به فوتبال برگشت. در لیوینگ سوشال که یک بازار آنلاین است، تبلیغی راجع به برگزاری اردوی فوتبالی برای کودکان گذاشت. بعد از چندین ساعت استقبال گستردهای از آن شد و او را مبهوت کرد. در حیاط خلوت خانهاش، بستههای آموزش فوتبال میفروخت و با استقبال همین ورزشکاران محلی پول خوبی به جیب زد. بازگشت به فوتبال تا حدی استرسش را کم کرد و با خانوادههای خوبی آشنا شد.
در آن زمان خیلی به پول احتیاج داشت و هر کاری لازم بود میکرد؛ بنابراین شیفت شبانۀ سرایداری و نظافت ساختمانهای اداری را با حقوق ۸/۲۵ دلار در ساعت قبول کرد. غرورش را زیر پا گذاشته و برای درآمد بیشتر پیشقدم شده بود. شبها را به شنیدن کتابهای صوتی یا موسیقی میگذراند و سعی میکرد در حین نظافت، خودم را سرگرم کند. تا اینکه پس از گذشت ۵ ماه، لحظۀ موعود را تجربه کرد و دوباره برخاست.
در کتاب چرخۀ موفقیت، اوگدن که خود تمام تجربهها و شکستها در مسیر موفقیت را طی کرده است دربارۀ چرخۀ موفقیت میگوید و ۳ اصل اساسی برای تحقق اهداف در کسبوکار را با مخاطب در میان میگذارد. کتاب ۱۶ فصل دارد و عنوان آنها عبارتاند از:
بخش اول: لحظه تغییر زندگی
فصل اول: پیشینه داستان
فصل دوم: آغاز
بخش دوم: نحوه دستیابی به موفقیت
فصل سوم: دعوت به اقدام
فصل چهارم: چرخه را دنبال کنید
بخش سوم: جاهطلبی
فصل پنجم: تعیین هدف
فصل ششم: بیرون آمدن از حاشیه امن
فصل هفتم: نقشه راه موفقیت
بخش چهارم: انگیزه
فصل هشتم: دلیل شما چیست؟
فصل نهم: چشمانداز شما چیست؟
فصل دهم: انگیزش در مقابل الهام
بخش پنجم: سختکوشی
فصل یازدهم: ۹ صبح تا ۵ عصر نه،
فصل دوازدهم: روی خودت تمرکز کن، نه رقابت
فصل سیزدهم: تیم قدرت خود را بسازید
فصل چهاردهم: منابع چندگانه درآمد
بخش ششم: تکرار چرخه
فصل پانزدهم: اهداف جدید تعیین کنید
فصل شانزدهم: غذای آماده
خواندن کتاب چرخه موفقیت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران کتابهای موفقیت و کسبوکار پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چرخه موفقیت
«فکر میکنم همه در طول زندگیشان چنین لحظهای را تجربه میکنند، لحظهای که در آن به زندگی آینده خود فکر کرده و تصمیم نهاییشان را میگیرند. قطعاً هر فرد موفقی چنین لحظهای را تجربه میکند؛ لحظه «مواجهه با حقیقت»، لحظه «با زندگی خودم چکار کنم؟»، لحظه «بلند شو!»، لحظه «شوخیت گرفته؟».
در اواسط شیفت نظافت، مشغول گوشدادن به آهنگ «تغییرات» اثر رپر آمریکایی توپاک بودم و سطل آشغال را خالی میکردم که ناگهان کیسه پاره شد و شیری که داخل یک بطری بود روی دستم ریخت. بوی شیر فاسد از دستانم بلند میشد. این همان لحظه موعود من بود ... لحظه «شیر فاسد». روی زمین نشستم، بر بخت بد خودم لعنت فرستادم و گریه کردم. گریه کردم نه به این خاطر که سرایداربودن را کسر شأن میدانستم، بلکه به این خاطر که میدانستم این داستان زندگی من نیست. آنجا نشستم و از پدرم پرسیدم که چکار باید بکنم. به یک راهنما نیاز داشتم، کسی که مرا زیر پروبال خودش بگیرد و بگوید «فلان کار را بکن و همهچیز درست خواهد شد». میدانستم که از پس شغل فعلیام برنمیآیم و اگر در آن بمانم به هدفم نمیرسم. وقتی تمام افکارم را بلندبلند میگفتم، به افراد مختلفی فکر کردم که برای پیداکردن موفقیت و آرامش از دل یک چالش بیرون آمده بودند. به افرادی که در کتابهای صوتیام راجع به آنها شنیده بودم فکر کردم و اینکه چقدر درد و رنج کشیدهاند. به تونی رابینز فکر کردم، او هم مثل من یک سرایدار بود و حالا یک سخنران میلیاردر، کارآفرین و مربی کسبوکار است. او بارها بر این نکته تأکید کرده بود که هرکسی داستانی دارد و من هم داستانی داشتم.
میدانم که همه به زندگی من نگاه میکردند و سر درنمیآوردند که چطور از یک بازیکن لیگ ملی فوتبال به اینجا رسیدهام، اما من هم مثل بقیه بودم. با شکست، مرگ، رهاشدن، مورد سوءاستفاده قرارگرفتن، تصمیمات غلط و احساس نیاز به دیگران روبرو شده بودم. اما حالا در این لحظه موعود میدانستم که میخواهم یک سخنران شوم و داستان زندگیام را برای سایرین تعریف کنم.»
حجم
۱۳۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۱۳۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه