کتاب در ارتباطات حرفه ای باشید
معرفی کتاب در ارتباطات حرفه ای باشید
کتاب در ارتباطات حرفه ای باشید نوشتهٔ فرشید نادری نژاد است و انتشارات ایماد آن را منتشر کرده است. این کتاب جلد هشتم مهارتهای ارتباطی به زبان ساده است.
درباره کتاب در ارتباطات حرفه ای باشید
کتاب در ارتباطات حرفه ای باشید به شما کمک میکند سلاحی بسازید تا بتوانید توسط آن این دشمن نفرت انگیز را نابود کنید و این کار با تخصص پیدا کردن در مهارتهای ارتباطی صورت میگیرد، در واقع چیزی که تا به حال حتی فکر نمیکردید وجود داشته باشد. و البته، این کتاب به شما کمک میکند تا از گفتن و انجام دادن چیزهای احمقانه کوچکی که باعث دور شدن افراد از شما، از دست دادن موقعیتهای شغلی احتمالی، دوستی و یا عشق میشوند، اجتناب کنید.
خواندن کتاب در ارتباطات حرفه ای باشید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ کتابهایی با موضوع توسعهٔ فردی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب در ارتباطات حرفه ای باشید
«شما احتمالا داستان سگهای ایوان پتروویچ پاولوف را که با صدای زنگ، بزاق ترشح میکردند را شنیدهاید. ممکن هم هست که آن را نشنیده باشید اما در مورد باقی سگهایش شنیده باشید. به نظر من این آزمایش به یاد ماندنی است، و ممکن است شما هم مثل من فکر کنید. پس اجازه دهید تحقیق دیگری که مربوط به سگهاست نیز انجام دهیم.
پاولوف، به سگهای مورد آزمایشش، غذاهای گران قیمت که آغشته به پودر چیلی بودند میداد. بعد از مدتی، او خواستههای عیاشانهیشان را نادیده میگرفت و فقط مقداری پودر چیلی برایشان میریخت. با این وجود برای مدت زمانی طولانی، زمانی که بوی چیلی به مشامشان میخورد، خوشحال میشدند. این کار "شرطی شدن" نامیده میشود.
نیازی نیست کاری کنید که دریافتکنندگان ایمیلهایتان زمانی که میبینند پیامی از سوی شماست خوشحال شوند، اما قطعا دوست ندارید که با دیدن پیامتان، لرزه به تنشان بیاندازید.
چند سال پیش، من داشتم از دو برادرزادهام که پدر و مادرشان بعد از مدتی طولانی به سفر رفته بودند، مراقبت میکردم. یک شب مجبور بودم که برای انجام کاری به بیرون بروم، و یکی از دوستان قابل اطمینانم، به نام فیونا پیشنهاد داد که به جای من در کنارشان بماند.
صبح روز بعد، زمانی که در هتل بودم و قبل از سخنرانیام بود، یک ایمیل دریافت کردم که عنوان آن "حادثه" بود.
انگشتان من به بدترین شکل شروع به لرزیدن کردند، من انقدر میلرزیدم که به سختی توانستم ایمیل را باز کنم. در آن نوشته بود: "اوه، لیل. حس خیلی بدی دارم، پام به کوزه سبز رنگی که توی اتاق نشیمن داری خورد و افتاد و شکست. سعی کردم بهش چسب بزنم و بچسبانمش، اما دیگه مثل قبل نمیشه..."
حس من به فیونا هم دیگر مثل قبل نمیشود و دست خودم هم نیست؛ و این مسئله بخاطر آن کوزه نیست، بلکه بخاطر حس بدی است که به من داد. مشخصا او احساسات من را پیشبینی نکرد – حس ترسی که بعد از خواندن عنوان ایمیلش داشتم.
حالا هر زمان که میبینم فیونا برای من ایمیلی ارسال کرده، بدون اینکه دست خودم باشد، شروع به لرزیدن میکنم. او بدون اینکه بخواهد، من را شرطی کرده که هر زمان از سمت او پیامی ببینم، احساس ترس کنم. آیا او نمیدانست زمانی که در کنار برادرزادههای عزیزم است و مسئولیت مراقبت از آنها را بر عهده دارد، نباید از کلمه "حادثه" استفاده کند؟ چون باعث ترسیدن من میشود؟»
حجم
۳۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۰ صفحه
حجم
۳۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۰ صفحه