کتاب سفر به خارج از مختصات (جلد اول)
معرفی کتاب سفر به خارج از مختصات (جلد اول)
کتاب سفر به خارج از مختصات؛ تفکرات ۴۰ سال زندگی؛ سفری از زمین تا جاودانگی (جلد اول) نوشتهٔ محمد یزدانی نیکو است و انتشارات نامه مهر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب سفر به خارج از مختصات
اورانیوم برای غنیشدن نیاز به زمان دارد و انسان برای بزرگشدن نیاز به تجربه؛ و تجربه از دردها و رنجهای انسان، از طول زندگی در زمین حاصل میشود. هر چقدر دردها عمیقتر باشد روح انسان بزرگتر و متعالیتر میشود. خداوند همیشه انسانهای بزرگ را عذاب میدهد، همانند کربنی که در فشارهای بسیار بالا تبدیل به الماس میشود. تمام عالم هستی به وسعت پهنای اندیشه خداوند ، لایتناهی است، من و تو هستیم که خودمان را در محدوده مختصات حبس کردهایم.
برای سفر به خارج از مختصات تو باید به رهایی از زمین رسیده باشی و ایمان در تو از رهایی سبقت گرفته باشد. و ایمان زاییدهٔ اعمال توست. هر چقدر عمل و ایمان در تو متعالیتر و با بصیرت باشد، صعود تو جاودانهتر است. در این سفر تو باید از خودت عبور کنی و دیگر خودت را نبینی. هر آنچه میبینی باید شکوه و عظمت و خلاقیت خداوند باشد.
مختصات درون تو تنیده شده است و تو باید راه را از درون خودت پیدا کنی. تمامِ تو مختصات است که تو را زنجیر کرده است. زمان اندک است و بصیرت و اخلاص ارمغانیست که تو در زمین باید با تمام شدن دردها و رنجهایت به آن برسی وگرنه تا همیشه گمراه و کور و کر زندگی خواهی کرد. اخلاص و بصیرت از پاکبودن به وجود میآید و این دو تنها راه نجات انسانها در دنیاست.
در سفر به خارج از مختصات تو باید خودت را از بیرون متوقف کنی تا سرآغاز جاودانگی در تو آغاز شود. مادامی که اسیر دنیای پوچ باشی درون این مختصات برای همیشه خواهی ماند. تو باید با استمرار در اعمال زیبا به درجات ایمان برسی و در والسابقون السابقون سفر کنی. کلید نجات درون توست و تنها خودت میتوانی به گنجینههای انسانی برسی، پس بگذار دردها و رنجها تو را به انسان بودن ببرد. اگر در سختترین شرایط، انسانیت آرمان تو بود ، بدان تو در مسیر جاودانگی قرار گرفتهای.
پس عاشقانه تمام دردهایت را در آغوش بکش، خداوند هر لحظه تو را میبیند و در حال زیباکردن توست.
خواندن کتاب سفر به خارج از مختصات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران جملات پرمعنا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سفر به خارج از مختصات
«من انسانی ندیدهام که درد نکشیدهباشد
با دردهایت عاشقانه زندگی کن
دردها ستون جاودانههای رویای تو را میسازد
درد را از هرطرف که بخوانی، درد است
و هیچ قلمی نمیتواند درد را وارونه جلوه دهد
چشمان انسانها مسیر جریانهای درد در زندگی هستند
اگر درد را در چشمان انسانی دیدی که از جنس خودت بود
او را رهایش نکن
او کاملکنندهٔ دردهای توست در زندگی
تو با چشمان او از دردها عبور میکنی
چشمان او مسیر را بلد هستند
به چشمها توجّه کن
تا یکی از جنس چشمانت را بیابی
یکی که درد تو را درمان کند
و یادت باشد «درد با درد، درمان میشود.»
و تو باید از عشق درد بکشی
و عشق فراق است که عاشق از معشوق خود میکشد
همانند انسان از خدا
تنهایی تو را درمان میکند
یکروز همه از عشق تنها میشوند
تنهایی انسان را قدر خدا بزرگ میکند
آنقدر بزرگ که همانند خدا بخشنده و مهربان شوی
همانند خدا تنها باشی
اما انسان را با تمام بدیهایش دوست داشتهباشی
چون که خودت او را طراحی کردهای
او را به درد میآوری تا آدم شود
و حوّا برای آدم به زمین آمدهاست
برای آدمکردن آدم
تا تو را به عمق دردهای یکتاریخ زندگی در وجودت ببرد
تا برایت مرگ به وجود آورد
و مرگ پایان دردهای عمیق انسان در زمین است
تو با مرگ تا همیشه زنده میشوی»
حجم
۱۹۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۱۱ صفحه
حجم
۱۹۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۱۱ صفحه