کتاب دانش خاموش

کتاب دانش خاموش نوشتۀ کارلوس کاستاندا و ترجمۀ داود ماه زاده است. نشر مهاجر این داستان بلند را روانه بازار است.

درباره کتاب دانش خاموش

دانش خاموش، از ديدگاه شهودی و فلسفی مردمان دانای مکزيک باستان، مجموعه کاملی از معرفت و آگاهی ناب و خالصی است که در وجود تک تک انسان‌ها به‌وديعه گذاشته شده و در دسترس همگان قرار دارد. وليکن، انسان‌ها به‌خاطر عدم توجه به اين هديه گرانبها و تمرکز مداوم بر امور و تعلقات بيرونی دنيای روزمره، از آن بی‌بهره مانده و اين موهبت، معمولاً هرگز کشف و مورد استفاده قرار نمی‌گيرد.

اين دانش، بخش مهمی از تکامل گونه انسانی از ميان ديگر مخلوقات است. ماهيت حقيقی انسان که او را از ديگر موجودات ارگانيک و عالی تا حد زيادی مجزا و خاص می‌کند. دانايان باستان، باور داشتند که انسان اوليه، از اين دانش بی‌بهره بوده و ذاتاً آن را دارا نبوده است، بلکه در يک دوره خاص از تکامل بشر، به‌وسيله روح، عقاب، آفريننده يا خدا به او القاء و انتقال داده شده است.

از زمانی که انسان گرفتار جادوی سياه و قدرت و جاه‌طلبی شد و نابودی زمين و کشتار حيوانات و طبيعت را آغاز کرد، و به جای توجه متعادل به زندگی درونی و بيرونی، در اسارت جلوه‌های ظاهری و قدرت درآمد، اين دانش اصيل نيز، به سرعت رو به خاموشی رفت و از دسترس انديشه سودجوی بشر پنهان شد.

اما خوشبختانه هنوز دير نيست و راه برای دستيابی به اين معرفت درونی، هميشه برای انسان باز است، وليکن، شروط اساسی برای کشف اين دانش؛ داشتن قصد و نيتی استوار، انرژی و هوشياری کافی، کسب سکوت درونی، گذار از عادات و پيشگيری از پراکندگی انرژی است. 

خواندن کتاب داستان خاموش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب می‌تواند برای همهٔ کسانی که به‌دنبال بهترشدن خود و رسیدن به پویایی در زندگی هستند، مفید باشد.

بخشی از کتاب داستان خاموش

«اولین باری که دون خوان درباره گذرگاه‌های جادویی با من صحبت کرد، زمانی بود که در مورد وزن من اظهارنظر تحقیرآمیزی کرد. او گفت:

تو خیلی چاق هستی و فقط یک‌قدم با ترکیدن فاصله داری. فرسودگی و پارگی در تو ظاهر شده است. درست مانند هر عضو دیگری از نژاد خودت تو هم مانند یک گاو نر، یک توده چربی روی گردن خودت درست کنی. وقت آن رسیده که یکی از بزرگ‌ترین یافته‌های ساحران را جدی می بگیری یعنی «پاس‌های جادویی». ازآنجایی‌که او قبلاً خیلی ساده و گذرا به پاس‌های جادویی اشاره کرده بود، من حتی در آن لحظه به یاد نمی‌آوردم که در مورد آنها چه چیزهایی به من گفته بود. پس پرسیدم در مورد چه پاس‌های جادویی صحبت می‌کنی، دون خوان؟ واقعاً ناراحت شده بودم دوباره گفتم؛ چگونه می‌توانم آنها را جدی بگیرم، وقتی به هرگز چیزی در مورد آنها نشنیده‌ام؟

او با لبخند تلخی گفت: «تو الان داری با من بازی می‌کنی، نه؟ نه‌تنها چیزهای زیادی در مورد پاس‌های جادویی به تو گفته‌ام؛ بلکه تعداد زیادی از آنها را قبلاً می‌شناسی. من همیشه آنها را به تو آموزش داده‌ام».

حق با او بود، من با او بدرفتار کردم من با موضوعی که انتظارش را نداشتم، شگفت‌زده شده بودم؛ اما اینکه او در تمام مدت آشنایی ما، پاس‌های جادویی را به من یاد داده بود، درست نبود. من به‌شدت اعتراض کردم، گویی اظهارات او به معنای زندگی یا مرگ من بود. او با شوخی گفت:

«این‌قدر مشتاق دفاع از خود شگفت‌انگیزت نباش».

 با حالتی شکست‌خورده گفتم من قصد نداشتم به شما توهین کنم. با ابروهایش با یک حرکت مسخره عذرخواهی کرد و بعد از سکوت کوتاهی گفت: «منظورم این است که تو از هر کاری که من انجام می‌دهم تقلید می‌کنی، بنابراین، من از توانایی تقلید تو برای آموزش این حرکات استفاده کردم. در تمام این مدت پاس‌های جادویی مختلفی را به تو نشان دادم و تو همیشه فکر کردی فقط برای لذت‌بردن از صدای کشیدگی و تا شدن مفاصلم، این حرکات را انجام می‌دهم. از تفسیر تو خوشم می‌آید شکستن مفاصلم! اگر این‌طور است، پس بیا به آنها اشاره کنیم پس با تفسیر تو من ده روش مختلف، برای به‌اصطلاح شکستن مفاصلم به تو نشان داده‌ام. هر یک از آن حرکات، یک پاس جادویی است که به کمال بدن ما کمک می‌کند.»»