
کتاب سرزمین بی انتها
معرفی کتاب سرزمین بی انتها
کتاب الکترونیکی «سرزمین بیانتها» نوشتهٔ پاتریشیا انگل و با ترجمهٔ مهدی بتوئی و ناهید شیرزاد، توسط نشر هیرمند منتشر شده است. این اثر در دستهٔ رمانهای معاصر قرار میگیرد و داستانی چندلایه دربارهٔ مهاجرت، خانواده و هویت را روایت میکند. «سرزمین بیانتها» با تمرکز بر زندگی یک خانوادهٔ کلمبیایی، تجربههای تلخ و شیرین مهاجرت و تلاش برای یافتن جایگاه خود در جهانی ناآشنا را به تصویر میکشد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سرزمین بی انتها
«سرزمین بیانتها» رمانی است که پاتریشیا انگل آن را با نگاهی به زندگی مهاجران و خانوادههای چندپاره نوشته است. این کتاب با ساختاری روایی و چندصدایی، داستان اعضای یک خانوادهٔ کلمبیایی را دنبال میکند که میان دو سرزمین و دو فرهنگ در رفتوآمد هستند. روایت کتاب از زاویهٔ دید شخصیتهای مختلف، بهویژه دختر نوجوان خانواده، شکل میگیرد و بهتدریج لایههای پنهان روابط خانوادگی، ریشههای خشونت و امید به آینده را آشکار میکند. این رمان در قالب داستان بلند و با بهرهگیری از عناصر واقعگرایانه، تصویری از مهاجرت، تبعید، دلتنگی و تلاش برای بازسازی هویت فردی و جمعی ارائه میدهد. «سرزمین بیانتها» با پرداختن به موضوعاتی چون فقر، خشونت، عشق و آرزوی زندگی بهتر، تجربهٔ مهاجران آمریکای لاتین را در بستر جهانی معاصر بازتاب میدهد.
خلاصه داستان سرزمین بی انتها
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «سرزمین بیانتها» با تمرکز بر زندگی تالیا، دختر نوجوانی که در یک مرکز اصلاح و تربیت در کوهستانهای کلمبیا زندانی است، آغاز میشود. تالیا بهدلیل واکنشی خشونتآمیز به ظلمی که دیده، به این مرکز فرستاده شده و حالا با نقشهای جسورانه برای فرار، امید دارد دوباره به خانوادهاش بپیوندد. روایت کتاب بهصورت موازی، گذشته و حال اعضای خانواده را دنبال میکند: مائورو و النا، والدین تالیا، سالها پیش برای یافتن زندگی بهتر به ایالات متحده مهاجرت کردهاند و فرزندانشان را میان دو کشور و دو فرهنگ رها کردهاند. هر یک از اعضای خانواده با چالشهای خاص خود روبهروست؛ از تلاش برای بقا و سازگاری در سرزمین جدید تا دلتنگی برای خانه و ریشههایشان در کلمبیا. داستان با بازگشتهای زمانی، خاطرات کودکی، روایت مهاجرت، فقر، خشونت و امید به آینده، تصویری چندوجهی از خانوادهای مهاجر را ترسیم میکند که در جستوجوی هویت و آرامش، میان گذشته و آینده سرگرداناند. در طول روایت، پیوندهای خانوادگی، رازهای پنهان و انتخابهای دشوار، شخصیتها را بهسوی تصمیمهایی سوق میدهد که سرنوشتشان را رقم میزند. پایان داستان باز میماند و سرنوشت نهایی شخصیتها را به قضاوت خواننده میسپارد.
چرا باید کتاب سرزمین بی انتها را بخوانیم؟
این رمان با پرداختن به تجربههای مهاجرت، جدایی، دلتنگی و تلاش برای بازسازی هویت، تصویری ملموس و انسانی از زندگی خانوادههای مهاجر ارائه میدهد. «سرزمین بیانتها» با روایت چندلایه و شخصیتپردازی دقیق، خواننده را با واقعیتهای تلخ و شیرین مهاجرت و چالشهای زندگی در سرزمین بیگانه روبهرو میکند. این کتاب فرصتی است برای درک بهتر پیچیدگیهای روابط خانوادگی، تأثیر خشونت و فقر بر سرنوشت انسانها و معنای خانه و تعلق در دنیای معاصر. همچنین، روایت داستان از زاویهٔ دید شخصیتهای مختلف، امکان همدلی عمیقتر با دغدغهها و امیدهای آنها را فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب به علاقهمندان رمانهای معاصر، داستانهای مهاجرت، روایتهای خانوادگی و کسانی که دغدغهٔ هویت، تعلق و چالشهای زندگی در سرزمین جدید را دارند پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که به دنبال درک عمیقتری از تجربههای مهاجران آمریکای لاتین هستند، «سرزمین بیانتها» انتخاب مناسبی است.
بخشی از کتاب سرزمین بی انتها
«بستن دستویای راهبه ایدهی او بود. چراغهای خوابگاه هر شب رأس ساعت ده خاموش میشدند. دختران که در اتاقهای خود حبس شده بودند. باید مثل سنگ ساکت و بیصدا میخوابیدند و سحرگاه برای عبادت صبحگاهی بیدار میشدند. راهبهها معتقد بودند سکوت سلاحی است که به دخترها میآموزد بیآنکه تسلیم وسوسههای بیرونی دنیا شوند بتوانند اعماق ذات خود را کشف کنند. انصافاً همهی راهبهها وحشتناک نبودند. تالیا! بعضی از آنها را خیلی دوست داشت. حتی آنها را به خاطر اینکه توانسته بودند سرکشترین افراد را به مطیعترینها تبدیل کنند. تحسین میکرد. این مکان یک مرکز دولتی بود. مدرسهای همچون زندان برای قانونشکنان جوان. نه صومعه بود نه مرکز آموزشی کلیسا. کارمندانش همان خواهران مذهبیای بودند که برای تزکیهی روح بهکار گماشته شده بودند. اما در آن کوهستان دورافتاده هر کاری که میخواستند میکردند. در طول روز تحت نظر راهبهها تمرین میکردند سربهزیر باشند. با یونیفرمهایی خاکستری و موهایی که پشت سرشان جمع شده بود، در کلاسها، جلسات درمانی و گروههای مراقبه شرکت میکردند و کارها و فرایض روزانه را به جا میآوردند. حق نداشتند باهم حرف بزنند و یکدیگر را لمس کنند. اما هروقت فرصت پیدا میکردند، هر دو کار را انجام میدادند.»
حجم
۸۷۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۸۶ صفحه
حجم
۸۷۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۸۶ صفحه