کتاب داستان هایی در سالیانی نه چندان دور
معرفی کتاب داستان هایی در سالیانی نه چندان دور
کتاب داستان هایی در سالیانی نه چندان دور نوشتهٔ کورش هدایتی است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب داستان هایی در سالیانی نه چندان دور
رمان یکی از راههای انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سالها نویسندگان در داستانشان بازگو کردهاند.
داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب داستان هایی در سالیانی نه چندان دور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب داستان هایی در سالیانی نه چندان دور
«شب بود و نسیم خنکی شاخ و برگهای درختان پارک را تکان میداد. مهران و لاله روی نیمکت در گوشهای دنج و آرام نشسته و به بگو بخند مشغول بودند؛ درحالیکه آسمان پرستاره در پیش چشمانشان نمایان بود و درخت انار از پشت نیمکت شاخ و برگ خود را به بالای سر آنها میرساند. در آن محیط دنج و آرام فقط صدای وزش باد و صحبتهای مهران و لاله سکوت را میشکست. مهران آن شب با کلی ذوق و شوق از امید و آرزوهای خود برای لاله میگفت. تمام آرزوهای مهران، تمام امیدهایش در یک ستاره جمع شده بود. ستارهای که دنیایی بهتر را نوید میداد و مهران چنان از سفر به این ستاره (سیاره) میگفت که گویی دسترسی به این ستاره از انارهای روی درخت در چند قدمی آنها آسانتر است. در سالهای دور جد مهران به همراه گروهی بزرگ به یک سیارهای مشابه زمین در دوردست سفر کرده بودند و حالا او آرزوی سفر به این سیاره را در سر میپروراند.
لاله که این سفر را خیالی خام و ناممکن میدانست: «آخه پسر خوب چهجوری میخوای بری اونجا؟ چه اصراریه آخه؟!»
مهران: «بالاخره یه راهی پیدا میکنم، تو هم اگه تعریفای پدربزرگ منو شنیده بودی، اینو نمیگفتی.»
لاله: «ببخشیدا ولی پدربزرگتم یه خورده پیاز داغشو زیاد کرده، وگرنه زندگی تو اونجا با اینجا چه فرقی میکنه!»
مهران: «خیلی فرق میکنه، زندگی تو اون سیاره خیلی پیشرفتهتر از اینجاست، اونجا امکاناتی دارن که روی زمین به خواب هم نمیبینی، یه لحظه چشمات رو ببند و دنیایی رو تصور کن که هر لحظه به هر جایی که بخوای میتونی سفر کنی، میتونی محیط زندگیت رو هرجور که بخوای درست کنی با هر شکلی که به ذهنت میرسه، تا دلت بخواد وقت آزاد داری که بتونی که چیزای مورد علاقت رو دنبال کنی، فقط کافیه به اونجا برسیم.»
لاله که بارها تعریفات مهران را شنیده بود؛ درحالیکه آه عمیقی میکشید: «سیاره قهرمانان.»
مهران: «آره دقیقاً سیاره قهرمانان.»
لاله: «اونوقت برای چی همچین اسمی گذاشتن؟»
مهران: «چون اونایی که رفتن، بزرگترین متخصصا و نوابغی بودن که همهجوره خطر کردن تا بتونن توی اون ستاره دوردست یک دنیای بهتر رو بسازن.»
لاله: «:یعنی اون سیاره رو نسبت به اینجا ترجیح میدی؟»
مهران: «معلومه!»
لاله: «یعنی منو بهخاطر اون سیاره ول میکنی؟»
مهران: «اگه رفتنی شدم، با هم میریم عزیزم، من که تو رو اینجا ول نمیکنم.»
لبخند لاله...
مهران: «بخند، وقتی راه رفتن به اونجا رو پیدا کردم، بهت میگم.»
لاله: «من که چیزی نگفتم...»
مهران: «لازم نیست چیزی بگی، از چشات معلومه.»
آن روزها مهران در هر محفلی که مینشست و با هر آشنا و غریبهای که سر صحبت را باز میکرد، محال بود به سیاره قهرمانان اشارهای نکند. پس از فوت پدربزرگ تمام فکر و ذکرش این سیاره شده بود. مهران براساس توصیفات پدربزرگش بارها و بارها سیاره قهرمانان را در ذهنش به تصویر میکشید و این تصویر انگیزه او برای رفتن به این سیاره رؤیایی را صدچندان میکرد. مهران در دنیای واقعی یک زندگی کاملاً معمولی داشت، در یک دانشگاه معمولی درس خوانده بود، یک شغل معمولی داشت و در یک خانه معمولی زندگی میکرد، ولی سرشار از امید به آینده بود و همیشه بهدنبال فرصتی میگشت تا زندگیش را متحول سازد. فرصتی که بتواند به تمام آرزوها و موفقیتهایی که در ذهنش به تصویر کشیده، ولی بیسرانجام مانده بود، برسد. صحبتهای پدربزرگ بهتدریج او را به این نتیجه رسانده بود که آن فرصت دنیایی است جدید در آنسوی کهکشان، یعنی سیاره قهرمانان.»
حجم
۱۹٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
حجم
۱۹٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه