دانلود و خرید کتاب سرای مهر
تصویر جلد کتاب سرای مهر

کتاب سرای مهر

ویراستار:آرش رجبی زاده
انتشارات:نشر بید
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب سرای مهر

کتاب سرای مهر مجموعه داستان‌های کوتاه گردآوری‌شده توسط فاطمه امیری کهنوج به سرپرستی آرش رجبی زاده است و نشر بید آن را منتشر می‌کند.

درباره کتاب سرای مهر

کتاب سرای مهر مجموعه‌ای از آثار نویسندگان انجمن آموزش ادبی نامگ است که با تلاش فاطمه امیری کهنوج گردآوری و به سرپرستی آرش رجبی زاده تدوین شده است و در نشر بید به چاپ رسیده است.

در این مجموعه داستان‌ها و آثاری از زهرا امیری، نادیه ربیعی، عباس شیخ‌زایری و ثریا برومند را می‌خوانیم.

خواندن کتاب سرای مهر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان کوتاه ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سرای مهر

«لیلا با عصبانیت مانتواش را از تنش بیرون آورد؛ خودش را روی مبل انداخت؛ های‌های گریه کرد.

با قدم‌های بلندش به این اتاق و آن اتاق می‌رفت، باز می‌آمد روی مبل می‌نشست بلندبلند گریه می‌کرد.

افکار پریشان مثل خوره به جانش افتاده بود.

مثل دیوانه‌ها با خودش حرف می‌زد؛ آن‌قدر بلندبلند که حتی بی‌بی که گوشش سنگین بود، نگاهش از پشت عینک ته‌استکانی به لب‌های او خیره می‌ماند.

بی‌بی با تحکم صدایش زد: «بشین من گوشم نمی‌شنوه! کو لادن؟! تو رفتی لادنو بیاری؟ باکسی دعوات شده؟ تصادف کردی؟ با خودت در جنگی چرا نمی‌شینی؟ دردت رو بگو، فقط خونه رو گز می‌کنی؛ زیر لب بلغور می‌کنی! منو سکته دادی بشین! حرف بزن تو رو خدا چی شده پریشونی؟»

لیلا زیر لب زمزمه می‌کرد: «احمد نامرد! احمد نامرد!»

بی‌بی که کلافه شد: «احمد خواستگار پول‌دار و خوش‌تیپ برا دخترت اُورد. چقدر باغ و بستون پشت قباله‌اش انداختن، مهریه سنگین براش نوشتن خودت رضایت دادی. رفتی خونه و زندگیشون رو دیدی جواب دادی! حالا چه اتفاقی افتاده اسلحه که روت نگرفتند.»

بی‌بی دستش را به زمین کوبید: «بشین از بس راه رفتی سرم گیج رفت حرف بزن لامصب!»

لیلا به پهنای صورتش اشک می‌ریخت روی قالی کنار تشک سفیدی که بی‌بی روی آن نشسته بود خودش را با دیوار به روی زمین سر داد. مثل یک‌تکه گوشت خودش را رها کرد.

لیلا دستان بی‌بی را فشرد: «تو نمی‌دونی چه آتشی تو خرمن عمرم افتاده! پسر نامرد تو بلا نازل کرده تو خونه‌م.»

نگاهی با اشک به چشمان بی‌بی انداخت: «این سمعک لامصب رو تو گوشِت درستش کن تا دردم رو بگم.»

بی‌بی سمعک را در گوشش فروکرد طوری که دردش آمد.

لیلا روی پاهای خودش محکم کوبید: «دخترم رو دیشب برداشتن رفتن کیش تلفن لادنم خاموشه! من بی‌عرضه اینجا نشستم زار می‌زنم.»

بی‌بی با تعجب به او نگاه کرد: «خُب زن عقدیش بوده! این اراجیف چیه به هم می‌بافی.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

حجم

۱۱۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان