دانلود و خرید کتاب چشمان ستاره سحر مقصودی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب چشمان ستاره

کتاب چشمان ستاره

نویسنده:سحر مقصودی
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب چشمان ستاره

کتاب چشمان ستاره نوشتهٔ سحر مقصودی است. انتشارات کتابسرای میردشتی این داستان بلند ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب چشمان ستاره

کتاب چشمان ستاره داستانی بلند نوشتهٔ سحر مقصودی است. این داستان در جایی آغاز می‌شود که راوی اول‌شخص، پرده‌ها را کنار می‌زند و نور تند خورشید چشمش را می‌زند. از همان ساعات اولیهٔ روز، فریاد تابستان شنیده می‌شود. برگ‌های درخت هلو و سیب باغچه، زیر نور می‌درخشند. همیشه تابستان با همهٔ گرما و خشونتی که دارد انگار با درختان مهربان‌تر از هر موجود دیگری رفتار می‌کند. شاید هم درختان از گرمای سوزان، تصویری زیبا می‌سازند تا چشم سایر موجودات را نوازش کنند. چه ماجراهایی در انتظار این شخص است؟ شخصی که با بیانی لطیف به همه چیز می‌نگرد. این کتاب را بخوانید تا بدانید.

خواندن کتاب چشمان ستاره را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های ایرانی و علاقه‌مندان به قالب داستان بلند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب چشمان ستاره

«رفتند و من را با دنیایی از دلهره و نگرانی تنها گذاشتند. از طرفی در درونم حسی عجیب داشتم. نیرویی به من می‌گفت که حامله‌ام. هرچند همهٔ حالت‌هایم را به حساب خستگی و اضطراب می‌گذاشتم ولی درونم ندای خاصی به من می‌داد. حس زیبایی که در حال کشف کردنش بودم، با اتفاقات تلخ مدام کمرنگ می‌شد. طوری بود که ترسیدم مطرحش کنم. هرمز گاه‌گداری می‌آمد و می‌رفت. نمی‌توانستم رفتارش را پیش‌بینی کنم تا موضوع بچه را با او در میان بگذارم. متوجه شدم که اوضاع بدتر از قبل شده. شب‌ها در خانه نمی‌ماند و زن خدمتکار قبل از این‌که من متوجهش باشم، غذا را می‌گذاشت و می‌رفت.

از تنهایی و بی‌همزبانی خسته شدم. از نگرانی و بی‌خبری پریشان بودم و از همه بدتر بی‌توجهی هرمز به من بود. غصه می‌خوردم. گریه می‌کردم. برای آن‌همه غم و ترس، سن کمی داشتم. خیلی دل‌شکسته شدم. چندروز بعد شکی که داشتم تبدیل به یقین شد. باید خودم را برای حضور یک بچه در زندگی‌ام آماده می‌کردم. هم خوشحال بودم و هم نگران. ولی دلگرمی به وجود بچه‌ای که قرار بود بیاید حالم را بهتر می‌کرد. در تنهایی برایش اسم انتخاب می‌کردم و عوض می‌کردم.

نمی‌دانم چرا فکر می‌کردم برعکس خواستهٔ هرمز، در وجودم پسری درحال رشد کردن است. دلم می‌خواست زود به دنیا بیاید تا از تنهایی و غصه نجاتم بدهد. یک مرتبه دلم هوای خانهٔ پدری‌ام را می‌کرد، ولی برای اینکه آنها را نگران نکنم و خطری متوجه آن‌بدبخت‌ها نشود ترجیح دادم تا آرام شدن جریان، به آن‌ها سر نزنم. می‌دانستم که پدر و مادرم با شنیدن خبر نوه‌دار شدن خیلی خوشحال می‌شدند. از وقتی به یاد دارم مادرم آرزوی نوه داشت. به نظرش خیلی برای خواسته‌اش دیر شده بود و همیشه خودش را بابت اینکه من را به اولین خواستگارم نداد سرزنش می‌کرد.

حالا که به آن زمان‌ها فکر می‌کنم واقعاً کاش با اولین کسی که حرفم را به زبان آورد ازدواج کرده بودم. افسوس که گذشته برنمی‌گردد.

چند شبانه‌روز گذشت و بالاخره هرمز آمد. سعی کردم به او نزدیک بشوم تا موضوع حاملگی را بگویم. مدام با او حرف زدم و نگاهش کردم، ولی فایده نداشت. رفت تو اتاق و در را محکم بست. با اندوه خوابیدم. نیمه‌شب به خاطر تهوع بیدار شدم. رفتم طرف دستشویی که دیدم هرمز تازه از آنجا بیرون آمد. با خودم گفتم الان از من می‌پرسد و بهترین فرصت است که موضوع را به او بگویم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۷۳ صفحه

حجم

۶۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۷۳ صفحه

قیمت:
۲۱,۰۰۰
تومان