دانلود و خرید کتاب عاشقی یعنی جدایی گای کورنو ترجمه ناهید سپهرپور
تصویر جلد کتاب عاشقی یعنی جدایی

کتاب عاشقی یعنی جدایی

نویسنده:گای کورنو
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۱از ۲۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب عاشقی یعنی جدایی

کتاب عاشقی یعنی جدایی نوشتهٔ گای کورنو و ترجمهٔ ناهید سپهرپور است و بنیاد فرهنگ زندگی آن را منتشر کرده است. این کتابْ تکامل فردی از طریق روابط عاطفی را به خوانندگان می‌آموزد.

درباره کتاب عاشقی یعنی جدایی

عاشقی یعنی جدایی نوشتهٔ گای کورنو (۲۰۱۷-۱۹۵۱)، روانکاو یونگی اهل کشور کاناداست و به مسئلهٔ تکامل فردی از طریق روابط عاطفی می‌پردازد. او در این کتاب نشان می‌دهد که ریشهٔ اختلاافات زناشویی در دوران کودکی افراد ریشه دارد.

برخی از فصل‌های و بخش‌های این کتاب از این قرار هستند: 

۱: عشق در جنگ

تاکتیک‌های کاناپه

۲: مرد به دنیا بیاییم یا زن

مفهوم هویت

عشق به خویشتن

تفاوت‌های هویتی و جنسی

آنیموس (نرینه روان) و آنیما (مادینه روان)

مثلث خانواده یا مثلث شیطان!

۳: پدران و دختران: عشق در سکوت

پدر ساکت

پدران و دختران: عشق در سکوت

پدر ساکت

زن زخمی

رابطه مادر دختر

۴: التیام بخشیدن به زخم پدر

داستان غم‌انگیز دختر خوب

التیام بخشیدن به عزت‌نفس

۵: مادر و پسر: زوج غیرممکن

زوج مادرپسر

ازدواج مادرپسر

۶: بهای زنای عاطفی

دِین یا بدهی

گناه

۷: داستان غم‌انگیز پسر خوب

۸: تأملی بر نقش مادر

طلاق مادرپسر

مادر مجرد: کاری نشدنی

۹: عشق و مرارت

از تاکتیک‌های نیمکت تا بن‌بست‌های اتاق خواب

ترس از تعهد

نیاز به عشق

معنای عشق

جنگ جنسیت‌ها

۱۰: عشق در شادی

رنج عشق

قرارداد ازدواج روانی

۱۱: عشق‌ورزی به خود

نتیجه

سخن آخر

خواندن کتاب عاشقی یعنی جدایی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به کسانی که می‌خواهند به مفهوم جدیدی از عشق برسند و در روابط خود تغییری به وجود آورند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب عاشقی یعنی جدایی

«چگونه می‌توانیم موجودیتی مستقل و درعین حال یگانه داشته باشیم؟ پرسشی اساسی که نه تنها زوج‌ها، بلکه زندگی روانی هر فرد با آن مواجه است.

برای پاسخ به این پرسش ــ که محور اصلی این کتاب را تشکیل می‌دهد ــ نیاز به برخی معیارهای نظری داریم. بنابراین در این فصل به معرفی این مفاهیم اولیه خواهیم پرداخت: شکل‌گیری «من» و عقده‌هایش و ریشه‌های عزت‌نفس، هویت جنسی و کهن‌الگوهای آنیموس /آنیما. نخست به بحث پیرامون معنای انسان بودن خواهیم پرداخت که در خدمت حفظ هویت است.

در وهله نخست، هویت نیاز به عملکردی دوگانه دارد: نزدیک شدن به دیگران برای دریافت عشق و حفظ فاصله برای اثبات تفاوت خود. وقتی به دیگران نزدیک می‌شویم، به دنبال حسی از تعلق و وابستگی هستیم. وقتی فاصله ایجاد می‌کنیم، در صدد کشف فردیت خود هستیم. این‌که چگونه این عملکرد دوگانه را انسجام می‌بخشیم، تأثیر تعیین‌کننده‌ای در زندگی عشقی ما دارد، زیرا تمام رخدادهای زندگی بین دو قطب ادغام و جدایی روی می‌دهد.

بنابراین خودآگاهی محصول کناره‌گیری از دیگران و تمرکز روی خود است، نوعی انقباض در واکنش به تأثیری که محیط بیرونی روی ما دارد. اما این کناره‌گیری به فرد اجازه می‌دهد همچون یک وجود در عالم هستی آشکار شود. در واقع وظیفه فرد این است که واکنش‌های ابتدایی خود را به خلاقیت‌های جدید تبدیل کند که آن‌ها نیز به‌نوبه خود آن را به جهان هستی بازمی‌تاباند. به همین دلیل است که می‌توانیم به ظرفیت خلاق و اعجاب‌انگیز موجودات بشری دست پیدا کنیم. بنابراین جریان زندگی به این ترتیب شکل می‌گیرد: عمل، واکنش، تبدیل، عمل.

***

جراحت وارد آمده از سوی پدر، زنان را به زندگی در انتظار برای شاهزاده جذاب سوق می‌دهد. در اینجا مایلم به روش‌هایی اشاره کنم که می‌توانند این زخم را التیام بخشند و به زن کمک کند تا به انتظار خود خاتمه دهد. درباره پرخاشگری و عزت‌نفس نیز صحبت خواهیم کرد، اما در وهله نخست، بیایید به داستان دختر خوب توجه کنیم.

آلیس میلر، روان‌شناس آلمانی، در کتابی با عنوان داستان فرزند با استعداد، به‌خوبی شرح می‌دهد که چطور فرزندی که والدینش آن‌طور که باید برای او ارزش قائل نمی‌شوند، دچار مشکل خودشیفتگی می‌شود. این کودک، در ذهن خود گیرنده‌ای دارد که به او اجازه می‌دهد نیازهای افراد پیرامون خود را حتی قبل از این‌که بیان شوند، درک نماید. او با استفاده از این حساسیت بالا، تأیید آن‌ها را به‌دست می‌آورد و عزت‌نفس خود را افزایش می‌دهد. به‌راحتی می‌توان فهمید که چگونه کودک به‌سرعت گرفتار چنین نگرشی می‌شود. نگرشی که در نهایت موجب می‌شود قدرت خویش را تسلیم نماید و تمام وجوه اصلی شخصیتش را نادیده بگیرد. تمام این‌ها ناشی از این است که او از ناخشنود ساختن دیگران می‌ترسد. حتی ممکن است شخصیتی دروغین برای خود بسازد، شخصیتی که با «منِ» حقیقی‌اش در تضاد کامل است.

دختر خوبی که تحت سلطه عقده والدینش است، دچار این وضعیت می‌شود. خلاقیت او راهی برای ابراز پیدا نمی‌کند. او مهربان و راضی است، اما برای شخص خود احترام قائل نیست.

زیبای خفته

مورد خانمی حدودا سی ساله را به‌خاطر می‌آورم که وقتی در زوریخ دوره آموزشی را می‌گذراندم برای مشاوره نزدم آمد. او استاد دانشگاه بود و تصمیم گرفته بود مدتی برای استراحت مرخصی بگیرد. او خود را در آپارتمانش منزوی کرده بود تا به یک گرایش حرفه‌ای جدید بیندیشد و استعدادهای هنری خویش را شکوفا سازد. اما این مرخصی کم‌کم داشت به دوره‌ای از افسردگی تبدیل می‌شد، به‌نحوی که دیگر قادر نبود سر کار برود. بنابراین تصمیم گرفت کمک بگیرد. او زنی بود قدبلند، جذاب و بسیار باهوش. اما چیزی او را از سخن گفتن باز می‌داشت. گاهی اوقات کل یک جلسه را در سکوت کامل می‌گذراند. اغلب اوقات اتاق جوی خواب‌آلود داشت، بنابراین من به‌طور ضمنی او را «زیبای خفته» نام نهاده بودم.

به مرور زمان، این وضعیت به‌طور فزاینده‌ای ناراحت‌کننده می‌شد. من همواره با مانع حصار تیزی که پیرامون پناهگاه زیبای خفته کشیده شده بود، برخورد می‌کردم. به‌نظر می‌رسید تمام مداخله‌های من بی‌تأثیر بود و او خیلی زود با اشاره‌ای طنزآلود مرا از این امر آگاه کرد.

او تعریف کرد که در دوران کودکی، بیشتر اوقات را تنها در اتاق خود و حتی در کمد اتاقش سپری می‌کرد. او نیاز به توجه پدرش داشت و تنها راه او برای رسیدن به این منظور شیطنت و مسخره‌بازی بود. پاسخ همیشگی پدر این بود: «برو به اتاقت!» حتی حالا که پدر از دنیا رفته است، دختر همچنان مثل گذشته در واکنش به این مسئله خود را در آپارتمانش حبس می‌کند. با این تفاوت که اکنون، این دستور از یک عقده نشأت می‌گیرد، عقده پدری منفی.

پدر، که او نیز فردی متفکر بود، برایش دشوار بود که با دو دخترش ارتباط برقرار کند. او از نزدیک شدن به دخترانش احساس خطر می‌کرد. به‌علاوه، به‌طور کلی نسبت به تمایلات جنسی دیدگاه مبهمی داشت. گرچه به خود اجازه می‌داد با لباس راحت در منزل راه برود، اما به دخترانش اجازه نمی‌داد با لباس خواب در خانه دیده شوند. همچنین هرگاه صدای معاشقه زوج ساکن در طبقه فوقانی را می‌شنید، با دسته جارو به سقف می‌کوبید. کمترین چیزی که می‌توانیم بگوییم این است که رفتارهایی از این دست برای بیدار کردن هر نوع حس غریزی در دختر، خیلی امیدوارکننده نیست.

زندگی عشقی این بیمار، مؤید این نکته بود. معدود مردانی که با او آشنا شده بودند، مشکلاتی از جنس وابستگی داشتند، همچون وابستگی به الکل یا موادمخدر. عزت‌نفس ضعیف او موجب می‌شد همیشه این قسم رابطه را انتخاب کند. او بر این باور بود که به‌طور کلی مردها او را فقط برای رابطه جنسی می‌خواهند. او در انتظار مردی بود که ارزش حقیقی‌اش را درک کند و با او رابطه‌ای مهرآمیز داشته باشد. خلاقیت او رشد نیافته ماند. او منتظر بود... حس ابتکار و قاطعیت او و هر آنچه می‌توانست به او اجازه روبه‌رو شدن با جهان و اثبات خویش ا بدهد ــ همه در حالتی از جبر مانده بودند. او منتظر بود.... اما آن‌قدر باهوش بود که درک کند چیزی برای انتظار کشیدن وجود ندارد و این خود اوست که باید بال‌هایش را بگشاید. سپس همان‌طور که همیشه در شرایط دشوار رخ می‌دهد، این رؤیای روشنگرانه را در خواب دید.

او در یک فروشگاه لباس زیر زنانه است و در انتخاب یک بیکینی تردید دارد. دختر فروشنده نمونه‌ای به او نشان می‌دهد. لباسی جسورانه به رنگ روشن. کاملا اندازه‌اش است. او که خیلی هیجان‌زده است، تصمیم می‌گیرد آن را بخرد. فروشگاه را ترک می‌کند و از پله‌ها پایین می‌آید. وقتی پشت سرش را نگاه می‌کند، پدرش را می‌بیند که بالای پله‌ها ایستاده است. متوجه می‌شود که او صاحب فروشگاه است. او یک فرقون پر از سیمان تازه بیرون می‌آورد و پایین پله‌ها می‌ریزد. رؤیای او در حالی به پایان می‌رسد که پاهایش در سیمان گیرکرده‌اند.

این رؤیا تأثیر عقده پدری منفی در این زن را به خوبی نشان می‌دهد. تضادی حقیقی در وجود او بود. ستیزی بین خودانگیختگی و نیاز او به ابراز استعدادهایش و عقده‌ای که او را از بودن در هر قالبی جز متفکری جدی بازمی‌داشت.

رؤیاهای این زن و لذت او از زندگی در فروشگاهی که پدرش مالک آن بود قفل شده بود. او این قابلیت را داشت که احساس کند چه چیزی برایش خوب است، اما هرگاه آرزو می‌کرد آن را با صدای بلند بیان کند، آن عقده منفی سد راهش می‌شد. بنابراین او چنان خود را ناتوان از حرکت می‌دید مثل این‌که در سیمان گیر کرده بود و نمی‌توانست به جلو یا عقب حرکت کند.

این مسئله، نفسانیت او را نیز تحت‌تأثیر قرار می‌داد. او خیلی دوست داشت بیکینی بپوشد تا در میان مردان جلب‌توجه کند و هوس آن‌ها را برانگیزد. این امر هویت او را به‌عنوان یک زن تأیید می‌کرد. اما پدر درونی‌اش او را از نشان دادن جذابیت خود بازمی‌داشت، همان‌طور که پدر واقعی‌اش اجازه نمی‌داد در کودکی با لباس خواب در خانه بگردد. او در اعماق وجود خود همچنان از دستور پدر اطاعت می‌کرد، «برو به اتاقت!»

اما او در کودکی در آن اتاق و حالا در آپارتمانش چکار می‌کرد؟ برای درک این موضوع باید ببینیم در قلمرو آنیموس چه می‌گذشت. این انرژی حیاتی (آنیموس) نیز «در اتاق خودش بود» زیرا عقده پدری نمی‌توانست خود را نمایان سازد. آنیموس تبدیل به نوعی «پیله رؤیایی» شده بود. ماری لوئیز ون فرانز، روان‌کاو، تصدیق می‌کند که این شکل دیگری از آنیموس منفی است. این آنیموس تبدیل می‌شود به پیله‌ای پر از آرزوها و عقایدی که دنیا را آن‌طور که باید باشد معنا می‌کند. این پیله زن را از حقیقت جدا می‌کند و او را از زندگی فعالانه محروم می‌سازد.

بنابراین او در آپارتمان خود در حال رؤیا دیدن بود! در این رؤیا او نوازنده بود، اما هیچ سازی نمی‌نواخت. من هرازگاه تلاش می‌کردم او را با تعبیری برانگیزم، اما فایده‌ای نداشت. همه چیز دوباره سر جای اولش برمی‌گشت. در این فرایند یک کاستی وجود داشت: آن هم پرخاشگری بود. عصبانیت او نسبت به پدرش و سرنوشتش کجا بود؟ به‌نظر می‌رسید عصبانیت این دختر خوب وجود خارجی نداشت. سایه او خود را پنهان می‌کرد، اما در کجا؟»

El Santo
۱۳۹۸/۱۰/۰۷

ممنون از طاقچه برای قرار دادن این کتاب خوب، یکی از دوستان از ترجمه شکایت داشتند، به هر حال قسمت هایی رو نمیتونند واضح ترجمه کنند یا حتی اصلا ترجمه کنند که خب این بزرگترین لطمه رو به فهم ما

- بیشتر
کاربر ۹۲۳۲۳۱
۱۳۹۹/۱۲/۲۶

طاقچه این همه گردونه یه تخفیف ۷۰ درصد و ۸۰ درصد بزار لطفا عید نیس عیدی بدین دیگه لطفااا

S
۱۳۹۸/۰۹/۰۲

اصلا جالب نبود، بعضی جاها ترجمه ضعیفی داشت ، انقدر که تبلیغات شده بود روی این کتاب به نظرم ارزش خرید با این قیمت نداشت

روشنک
۱۴۰۲/۱۲/۲۸

حتما بخوانید، حتما. بسیاری سوال های ذهن درخصوص روابط انسانی پاسخ خواهد یافت. یک کتاب ضروری برای روابط انسانی و عاطفی.

کاربر ۲۲۳۸۹۸۹
۱۳۹۹/۱۱/۱۵

بعضی جاهای کتاب مطالب خوبی دارد ولی در کل انتظارات منو براورده نکرد از نظر من بعضی مطالبش هم اصلا ملموس و قابل درک نبود

عشق نیرویی است که ما را به رویارویی با خود و نیز دیگران سوق می‌دهد. ما به واسطه موانعی که بر سر راه عشق پدید می‌آید، شناخت و کشف خود را آغاز می‌کنیم. بنابراین باید گفت، عشق به ما زخم می‌زند، ما را آسیب‌پذیر می‌سازد و به زمین می‌زند تا بتوانیم آن را با تمام شکوه و جلالش احساس کنیم و آن‌گاه با فروتنی بیشتری آغوش خود را به روی خوشبختی و سعادت بگشاییم.
tayebeh asgari
اگر مقداری از دلسوزی و توجهی که نثار دیگران می‌کنیم، به خودمان اختصاص دهیم، قلب‌مان شفا پیدا می‌کند. این شفقت، راز احترام به خود و اساس عزت‌نفس است.
El Santo
با گذشت زمان، فهمیدم عشق‌ورزی من، راهی بود برای جبران پوچی‌ای که در درونم احساس می‌کردم. از طریق عشق ورزیدن، ویژگی‌های درونم را پنهان می‌کردم، چون نمی‌دانستم با آن‌ها چه کنم.
ala
توانایی پایان بخشیدن به انتظار تأیید از دیگران و ارج نهادن به خویشتن و زندگی، بدون شک مهم‌ترین و تحول‌آمیزترین پیروزی در زندگی ماست
tayebeh asgari
نشانه‌هایی که برای ارزیابی یک هویت سالم به‌کار می‌رود، عبارت‌اند از اعتماد به‌نفس؛ توانایی انتخاب؛ رفتن به دنبال آرزوها و خواسته‌ها؛ توانایی درک احساسات و نیازهای خود و توانایی ایجاد پیوندهای عاطفی. افرادی با هویت‌های شکننده، مملو از تردید هستند. آن‌ها در دنیایی خصمانه زندگی می‌کنند که بی‌وقفه به قضاوت و انتقاد مشغول است. آن‌ها معمولا با احساس خود بیگانه‌اند و بابت نیازهای‌شان احساس گناه می‌کنند. آن‌ها بر این باورند که حق بیان احساسات خود را ندارند. دوران کودکی سالم، دنیایی است که حمایت مورد نیاز کودک برای کشف دنیای پیرامون و اثبات احساسات و نیازهایش را به او می‌دهد.
Amin Bahiraei
در عشق رمانتیک، نفرت از خود، مشکل اصلی ماست، زیرا قادر نیستیم از کسی که ما را تحقیر می‌کند جدا شویم.
El Santo
در حقیقت، بنا به‌نظر فروید، گذشته‌ای که به حوزه خودآگاه آورده نشود، تکرار می‌شود. یا بنا به‌نظر یونگ، آنچه در ضمیر ناخودآگاه باقی می‌ماند، طی رخدادهای بیرونی مقابل‌مان قد علم می‌کند و سرنوشتی به ظاهر عجیب را برای‌مان رقم می‌زند، حال این‌که این وقایع صرفآ بازتاب وضعیت زندگی درونی ما است
همای
این چالش ماست: گذار از جهانی که در آن من همه چیزِ دیگری هستم و دیگری همه چیزِ من است، به جهانی که در آن من از بودنِ دیگری و در نهایت بودنِ خودم خشنودم. عشق احساسی، عشقی است بر مبنای عمل‌ها و عکس‌العمل‌ها و مشخصه احساسات شدید و حسادت است. اما عشق قلبی، عشقی است بر مبنای شادی و شعف عمیق، شادی و شعف به‌خاطر این‌که هستیم و می‌بینیم که دیگری نیز هست. عشقی که به واسطه دوست داشتن خویشتن، زندگی و فردی دیگر میسر می‌شود.
El Santo
وقتی بچه‌ها از عشق و محبت والدین نسبت به خود مطمئن باشند، در بغرنج‌ترین موقعیت‌ها قادر به رشد خواهند بود.
El Santo
بر این باور بودم که اگر با دختر مناسبی آشنا شوم همه چیز روبه راه خواهد بود. امروز، چهل‌وپنج سال دارم، تنها زندگی می‌کنم و فرزندی ندارم. شریکی برای زندگی دارم، اما هریک در آپارتمان‌های مجزا زندگی می‌کنیم. فکر می‌کردم عشق زندگی آسان‌تری را برایم رقم می‌زند. در عوض به من ثابت شد که عشق چیزی نیست جز موضوعی پیچیده و بی‌انتها.
.
هرچه کمتر مورد قدردانی قرار گرفته باشیم و هویت شکننده‌تری داشته باشیم، عشق جایگاه مهم‌تری در زندگی‌مان خواهد داشت، حداقل نوعی از عشق که با انکار هویت واقعی فرد مقابل آغاز می‌شود و برای‌مان تنها نقش یک آینه را ایفا می‌نماید.
El Santo
پسر خوب، فردی است که درعین حال که روشنفکر به‌نظر می‌رسد، در مقابل متعهد ساختن خود به روابط، مقاومت عظیمی به خرج می‌دهد.
محمدرضا
والد همجنس اغلب از فرزند خود برای برآوردن امیال و آرزوهای عقیم مانده خویش استفاده می‌کند.
El Santo
«عشاق با هم یکی می‌شوند... اما کدام یک؟»
El Santo
یک هویت سالم بر مبنای عزت‌نفس سالم شکل می‌گیرد. این نگرش به‌طورکلی عبارت است از اطمینان به خویشتن و باور به ارزش‌های‌مان! عشق به خویشتن، این اختیار را به ما می‌دهد که خودمان باشیم و در انتظار تأیید دیگران نمانیم، جست‌وجو کنیم و تجربه کنیم بدون این‌که قضاوت کنیم چه چیزی به ما لذت می‌دهد. به‌طور خلاصه، عشق به خویشتن به ما اجازه زیستن می‌دهد، این‌که آزادانه نفس بکشیم، فضایی را که برای رشد به آن نیاز داریم در اختیار داشته باشیم و درعین حال به فضای رشد دیگران احترام بگذاریم.
mhzm
متأسفانه، زندگی همیشه با آرزوهای ما مطابقت ندارد. این نکته چنان حقیقت دارد که اگر قرار بود دلایل روی آوردن افراد به روان‌درمانی را ارزیابی کنم، بدون تردید می‌گفتم که فقدان عزت‌نفس، انگیزه اصلی آن‌هاست. اگر بدانیم تا چه میزان از دوست داشتن خود عاجزیم، به وحشت می‌افتیم
همای
توانایی پایان بخشیدن به انتظار تأیید از دیگران و ارج نهادن به خویشتن و زندگی، بدون شک مهم‌ترین و تحول‌آمیزترین پیروزی در زندگی ماست
tayebeh asgari
چه عاملی آن‌ها را از بیان آنچه می‌اندیشند، بازمی‌دارد، فقط خشنود ساختن اطرافیان؟ چرا ترجیح می‌دهند به عقاید نهان خود خیانت کنند؟ تمام این پرسش‌ها تنها یک پاسخ دارد. پسر خوب در درون خود هیولایی حریص دارد که درست هنگامی که جرأت می‌کند اندیشه واقعی خویش را به زبان آورد و مطابق با احساساتش رفتار کند، او را به سمت جهنم ندامت، تردید و گناه می‌کشاند. از نظر چنین مردی، مهربان و مطیع بودن حتی به قیمت به خطر انداختن سلامتی‌اش، هزاران بار بهتر از این است که جرأت کند تا از محدوده‌های ممنوعه عبور کند و با هیولایی رویارو شود که می‌تواند همان اندک عزت‌نفسی را که برایش باقی مانده است، قطعه‌قطعه و پاره‌پاره نماید.
فرهنگ
فعل دوست داشتن یک تن وزن دارد. وزن دوست نداشتن حتی از آن هم بیشتر است.
mhzm
یونگ اغلب تأکید کرده است که نقطه مقابل عشق، نه نفرت، بلکه قدرت است. وقتی دیگر عشق نمی‌ورزیم یا احساس نمی‌کنیم کسی دوست‌مان دارد، با تضادی روبه‌رو خواهیم شد و این امر به‌طور ویژه در روابط زوج‌ها پدید می‌آید. وقتی عشق کاهش پیدا می‌کند، جنگ اعصاب جایش را می‌گیرد.
El Santo

حجم

۳۱۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۳۴ صفحه

حجم

۳۱۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۳۴ صفحه

قیمت:
۹۴,۰۰۰
۵۶,۴۰۰
۴۰%
تومان