کتاب عاشقی یعنی جدایی
معرفی کتاب عاشقی یعنی جدایی
کتاب عاشقی یعنی جدایی نوشتهٔ گای کورنو و ترجمهٔ ناهید سپهرپور است و بنیاد فرهنگ زندگی آن را منتشر کرده است. این کتابْ تکامل فردی از طریق روابط عاطفی را به خوانندگان میآموزد.
درباره کتاب عاشقی یعنی جدایی
عاشقی یعنی جدایی نوشتهٔ گای کورنو (۲۰۱۷-۱۹۵۱)، روانکاو یونگی اهل کشور کاناداست و به مسئلهٔ تکامل فردی از طریق روابط عاطفی میپردازد. او در این کتاب نشان میدهد که ریشهٔ اختلاافات زناشویی در دوران کودکی افراد ریشه دارد.
برخی از فصلهای و بخشهای این کتاب از این قرار هستند:
۱: عشق در جنگ
تاکتیکهای کاناپه
۲: مرد به دنیا بیاییم یا زن
مفهوم هویت
عشق به خویشتن
تفاوتهای هویتی و جنسی
آنیموس (نرینه روان) و آنیما (مادینه روان)
مثلث خانواده یا مثلث شیطان!
۳: پدران و دختران: عشق در سکوت
پدر ساکت
پدران و دختران: عشق در سکوت
پدر ساکت
زن زخمی
رابطه مادر دختر
۴: التیام بخشیدن به زخم پدر
داستان غمانگیز دختر خوب
التیام بخشیدن به عزتنفس
۵: مادر و پسر: زوج غیرممکن
زوج مادرپسر
ازدواج مادرپسر
۶: بهای زنای عاطفی
دِین یا بدهی
گناه
۷: داستان غمانگیز پسر خوب
۸: تأملی بر نقش مادر
طلاق مادرپسر
مادر مجرد: کاری نشدنی
۹: عشق و مرارت
از تاکتیکهای نیمکت تا بنبستهای اتاق خواب
ترس از تعهد
نیاز به عشق
معنای عشق
جنگ جنسیتها
۱۰: عشق در شادی
رنج عشق
قرارداد ازدواج روانی
۱۱: عشقورزی به خود
نتیجه
سخن آخر
خواندن کتاب عاشقی یعنی جدایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند به مفهوم جدیدی از عشق برسند و در روابط خود تغییری به وجود آورند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عاشقی یعنی جدایی
«چگونه میتوانیم موجودیتی مستقل و درعین حال یگانه داشته باشیم؟ پرسشی اساسی که نه تنها زوجها، بلکه زندگی روانی هر فرد با آن مواجه است.
برای پاسخ به این پرسش ــ که محور اصلی این کتاب را تشکیل میدهد ــ نیاز به برخی معیارهای نظری داریم. بنابراین در این فصل به معرفی این مفاهیم اولیه خواهیم پرداخت: شکلگیری «من» و عقدههایش و ریشههای عزتنفس، هویت جنسی و کهنالگوهای آنیموس /آنیما. نخست به بحث پیرامون معنای انسان بودن خواهیم پرداخت که در خدمت حفظ هویت است.
در وهله نخست، هویت نیاز به عملکردی دوگانه دارد: نزدیک شدن به دیگران برای دریافت عشق و حفظ فاصله برای اثبات تفاوت خود. وقتی به دیگران نزدیک میشویم، به دنبال حسی از تعلق و وابستگی هستیم. وقتی فاصله ایجاد میکنیم، در صدد کشف فردیت خود هستیم. اینکه چگونه این عملکرد دوگانه را انسجام میبخشیم، تأثیر تعیینکنندهای در زندگی عشقی ما دارد، زیرا تمام رخدادهای زندگی بین دو قطب ادغام و جدایی روی میدهد.
بنابراین خودآگاهی محصول کنارهگیری از دیگران و تمرکز روی خود است، نوعی انقباض در واکنش به تأثیری که محیط بیرونی روی ما دارد. اما این کنارهگیری به فرد اجازه میدهد همچون یک وجود در عالم هستی آشکار شود. در واقع وظیفه فرد این است که واکنشهای ابتدایی خود را به خلاقیتهای جدید تبدیل کند که آنها نیز بهنوبه خود آن را به جهان هستی بازمیتاباند. به همین دلیل است که میتوانیم به ظرفیت خلاق و اعجابانگیز موجودات بشری دست پیدا کنیم. بنابراین جریان زندگی به این ترتیب شکل میگیرد: عمل، واکنش، تبدیل، عمل.
***
جراحت وارد آمده از سوی پدر، زنان را به زندگی در انتظار برای شاهزاده جذاب سوق میدهد. در اینجا مایلم به روشهایی اشاره کنم که میتوانند این زخم را التیام بخشند و به زن کمک کند تا به انتظار خود خاتمه دهد. درباره پرخاشگری و عزتنفس نیز صحبت خواهیم کرد، اما در وهله نخست، بیایید به داستان دختر خوب توجه کنیم.
آلیس میلر، روانشناس آلمانی، در کتابی با عنوان داستان فرزند با استعداد، بهخوبی شرح میدهد که چطور فرزندی که والدینش آنطور که باید برای او ارزش قائل نمیشوند، دچار مشکل خودشیفتگی میشود. این کودک، در ذهن خود گیرندهای دارد که به او اجازه میدهد نیازهای افراد پیرامون خود را حتی قبل از اینکه بیان شوند، درک نماید. او با استفاده از این حساسیت بالا، تأیید آنها را بهدست میآورد و عزتنفس خود را افزایش میدهد. بهراحتی میتوان فهمید که چگونه کودک بهسرعت گرفتار چنین نگرشی میشود. نگرشی که در نهایت موجب میشود قدرت خویش را تسلیم نماید و تمام وجوه اصلی شخصیتش را نادیده بگیرد. تمام اینها ناشی از این است که او از ناخشنود ساختن دیگران میترسد. حتی ممکن است شخصیتی دروغین برای خود بسازد، شخصیتی که با «منِ» حقیقیاش در تضاد کامل است.
دختر خوبی که تحت سلطه عقده والدینش است، دچار این وضعیت میشود. خلاقیت او راهی برای ابراز پیدا نمیکند. او مهربان و راضی است، اما برای شخص خود احترام قائل نیست.
زیبای خفته
مورد خانمی حدودا سی ساله را بهخاطر میآورم که وقتی در زوریخ دوره آموزشی را میگذراندم برای مشاوره نزدم آمد. او استاد دانشگاه بود و تصمیم گرفته بود مدتی برای استراحت مرخصی بگیرد. او خود را در آپارتمانش منزوی کرده بود تا به یک گرایش حرفهای جدید بیندیشد و استعدادهای هنری خویش را شکوفا سازد. اما این مرخصی کمکم داشت به دورهای از افسردگی تبدیل میشد، بهنحوی که دیگر قادر نبود سر کار برود. بنابراین تصمیم گرفت کمک بگیرد. او زنی بود قدبلند، جذاب و بسیار باهوش. اما چیزی او را از سخن گفتن باز میداشت. گاهی اوقات کل یک جلسه را در سکوت کامل میگذراند. اغلب اوقات اتاق جوی خوابآلود داشت، بنابراین من بهطور ضمنی او را «زیبای خفته» نام نهاده بودم.
به مرور زمان، این وضعیت بهطور فزایندهای ناراحتکننده میشد. من همواره با مانع حصار تیزی که پیرامون پناهگاه زیبای خفته کشیده شده بود، برخورد میکردم. بهنظر میرسید تمام مداخلههای من بیتأثیر بود و او خیلی زود با اشارهای طنزآلود مرا از این امر آگاه کرد.
او تعریف کرد که در دوران کودکی، بیشتر اوقات را تنها در اتاق خود و حتی در کمد اتاقش سپری میکرد. او نیاز به توجه پدرش داشت و تنها راه او برای رسیدن به این منظور شیطنت و مسخرهبازی بود. پاسخ همیشگی پدر این بود: «برو به اتاقت!» حتی حالا که پدر از دنیا رفته است، دختر همچنان مثل گذشته در واکنش به این مسئله خود را در آپارتمانش حبس میکند. با این تفاوت که اکنون، این دستور از یک عقده نشأت میگیرد، عقده پدری منفی.
پدر، که او نیز فردی متفکر بود، برایش دشوار بود که با دو دخترش ارتباط برقرار کند. او از نزدیک شدن به دخترانش احساس خطر میکرد. بهعلاوه، بهطور کلی نسبت به تمایلات جنسی دیدگاه مبهمی داشت. گرچه به خود اجازه میداد با لباس راحت در منزل راه برود، اما به دخترانش اجازه نمیداد با لباس خواب در خانه دیده شوند. همچنین هرگاه صدای معاشقه زوج ساکن در طبقه فوقانی را میشنید، با دسته جارو به سقف میکوبید. کمترین چیزی که میتوانیم بگوییم این است که رفتارهایی از این دست برای بیدار کردن هر نوع حس غریزی در دختر، خیلی امیدوارکننده نیست.
زندگی عشقی این بیمار، مؤید این نکته بود. معدود مردانی که با او آشنا شده بودند، مشکلاتی از جنس وابستگی داشتند، همچون وابستگی به الکل یا موادمخدر. عزتنفس ضعیف او موجب میشد همیشه این قسم رابطه را انتخاب کند. او بر این باور بود که بهطور کلی مردها او را فقط برای رابطه جنسی میخواهند. او در انتظار مردی بود که ارزش حقیقیاش را درک کند و با او رابطهای مهرآمیز داشته باشد. خلاقیت او رشد نیافته ماند. او منتظر بود... حس ابتکار و قاطعیت او و هر آنچه میتوانست به او اجازه روبهرو شدن با جهان و اثبات خویش ا بدهد ــ همه در حالتی از جبر مانده بودند. او منتظر بود.... اما آنقدر باهوش بود که درک کند چیزی برای انتظار کشیدن وجود ندارد و این خود اوست که باید بالهایش را بگشاید. سپس همانطور که همیشه در شرایط دشوار رخ میدهد، این رؤیای روشنگرانه را در خواب دید.
او در یک فروشگاه لباس زیر زنانه است و در انتخاب یک بیکینی تردید دارد. دختر فروشنده نمونهای به او نشان میدهد. لباسی جسورانه به رنگ روشن. کاملا اندازهاش است. او که خیلی هیجانزده است، تصمیم میگیرد آن را بخرد. فروشگاه را ترک میکند و از پلهها پایین میآید. وقتی پشت سرش را نگاه میکند، پدرش را میبیند که بالای پلهها ایستاده است. متوجه میشود که او صاحب فروشگاه است. او یک فرقون پر از سیمان تازه بیرون میآورد و پایین پلهها میریزد. رؤیای او در حالی به پایان میرسد که پاهایش در سیمان گیرکردهاند.
این رؤیا تأثیر عقده پدری منفی در این زن را به خوبی نشان میدهد. تضادی حقیقی در وجود او بود. ستیزی بین خودانگیختگی و نیاز او به ابراز استعدادهایش و عقدهای که او را از بودن در هر قالبی جز متفکری جدی بازمیداشت.
رؤیاهای این زن و لذت او از زندگی در فروشگاهی که پدرش مالک آن بود قفل شده بود. او این قابلیت را داشت که احساس کند چه چیزی برایش خوب است، اما هرگاه آرزو میکرد آن را با صدای بلند بیان کند، آن عقده منفی سد راهش میشد. بنابراین او چنان خود را ناتوان از حرکت میدید مثل اینکه در سیمان گیر کرده بود و نمیتوانست به جلو یا عقب حرکت کند.
این مسئله، نفسانیت او را نیز تحتتأثیر قرار میداد. او خیلی دوست داشت بیکینی بپوشد تا در میان مردان جلبتوجه کند و هوس آنها را برانگیزد. این امر هویت او را بهعنوان یک زن تأیید میکرد. اما پدر درونیاش او را از نشان دادن جذابیت خود بازمیداشت، همانطور که پدر واقعیاش اجازه نمیداد در کودکی با لباس خواب در خانه بگردد. او در اعماق وجود خود همچنان از دستور پدر اطاعت میکرد، «برو به اتاقت!»
اما او در کودکی در آن اتاق و حالا در آپارتمانش چکار میکرد؟ برای درک این موضوع باید ببینیم در قلمرو آنیموس چه میگذشت. این انرژی حیاتی (آنیموس) نیز «در اتاق خودش بود» زیرا عقده پدری نمیتوانست خود را نمایان سازد. آنیموس تبدیل به نوعی «پیله رؤیایی» شده بود. ماری لوئیز ون فرانز، روانکاو، تصدیق میکند که این شکل دیگری از آنیموس منفی است. این آنیموس تبدیل میشود به پیلهای پر از آرزوها و عقایدی که دنیا را آنطور که باید باشد معنا میکند. این پیله زن را از حقیقت جدا میکند و او را از زندگی فعالانه محروم میسازد.
بنابراین او در آپارتمان خود در حال رؤیا دیدن بود! در این رؤیا او نوازنده بود، اما هیچ سازی نمینواخت. من هرازگاه تلاش میکردم او را با تعبیری برانگیزم، اما فایدهای نداشت. همه چیز دوباره سر جای اولش برمیگشت. در این فرایند یک کاستی وجود داشت: آن هم پرخاشگری بود. عصبانیت او نسبت به پدرش و سرنوشتش کجا بود؟ بهنظر میرسید عصبانیت این دختر خوب وجود خارجی نداشت. سایه او خود را پنهان میکرد، اما در کجا؟»
حجم
۳۱۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۳۴ صفحه
حجم
۳۱۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۳۴ صفحه
نظرات کاربران
ممنون از طاقچه برای قرار دادن این کتاب خوب، یکی از دوستان از ترجمه شکایت داشتند، به هر حال قسمت هایی رو نمیتونند واضح ترجمه کنند یا حتی اصلا ترجمه کنند که خب این بزرگترین لطمه رو به فهم ما
طاقچه این همه گردونه یه تخفیف ۷۰ درصد و ۸۰ درصد بزار لطفا عید نیس عیدی بدین دیگه لطفااا
اصلا جالب نبود، بعضی جاها ترجمه ضعیفی داشت ، انقدر که تبلیغات شده بود روی این کتاب به نظرم ارزش خرید با این قیمت نداشت
حتما بخوانید، حتما. بسیاری سوال های ذهن درخصوص روابط انسانی پاسخ خواهد یافت. یک کتاب ضروری برای روابط انسانی و عاطفی.
بعضی جاهای کتاب مطالب خوبی دارد ولی در کل انتظارات منو براورده نکرد از نظر من بعضی مطالبش هم اصلا ملموس و قابل درک نبود