کتاب جانی اسوانسن
معرفی کتاب جانی اسوانسن
کتاب جانی اسوانسن نوشتهٔ الینور آپدیل و ترجمهٔ زهرا فرهادی نیا است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب جانی اسوانسن
رمان یکی از راههای انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سالها نویسندگان در داستانشان بازگو کردهاند.
داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب جانی اسوانسن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جانی اسوانسن
«زنگ ورزش، پاییز ۱۹۲۹
آقای معلم داشت لبخند میزد، اما به جانی لبخند نمیزد. از بالای سر جانی به بچههای دیگر که پشت سرش به خط توی صف ایستاده بودند، نگاه میکرد که برای پرش ارتفاع بهشان نوبت بدهد. لبخندش هم از سر مهربانی نبود. زخم روی صورت آقای مورای که از چشم تا چانهاش ادامه داشت، باعث شده بود که پوست لبش را بکشد و لبخندش را زشت کند. حتی وقتهایی هم که حالش خوب بود، باز لبخندش زشت بود، چه رسد به حالا که واقعاً داشت پوزخند میزد. آقای مورای از بقیه بچههای کلاس خواست که به کوچکترین و لاغرترین پسر کلاس بخندند؛ آن هم وقتی که جانی داشت تمام سعیاش را میکرد که با چوب بلند در دستش بدود و از مانع پرش ارتفاع بپرد.
جانی احساس کرد که شلوارک دستدومش دارد از پاهای لاغرش میافتد. میدانست که همه او را بهخاطر افتادن شلوارکش مسخره میکنند، اما تنها امیدش این بود که بتواند وانمود کند افتادن شلوارش خیلی هم بامزه است. کاملاً مشخص بود که جانی نمیتواند از مانع بپرد. بااینوجود نفسش را حبس کرد و مشتهایش را فشار داد و شروع کرد به دویدن. وقتی جانی داشت با قدمهای گشاد گشاد و کجوکولهاش میدوید، آقای مورای داد زد: «یالا آبدزدک، نشون بده چقدر بیخاصیتی.»
پسرها با داد و فریاد مسخرهاش کردند. جانی زورکی لبخند زد و خورد به مانع و افتاد. باوجود اینکه دلش میخواست گریه کند، اما از جایش برخاست و گِل سر زانوهایش را پاک کرد و با غرور، درحالیکه لبخند گلوگشادی به لب داشت، رفت ته صف ایستاد.
آقای مورای سوتزنان راه میرفت. یکلحظه ایستاد و قهقهه زد و بعد همانطور که از کنار جانی رد میشد، محکم زد تو سر جانی «به چی میخندی اسوانسن؟ این کشور به مرد احتیاج داره نه به جونوری مثل تو. جنگ همیشه هست.» غُرغُر پسرها بلند شد. منتظر بودند که دوباره آقای مورای شروع کند به تعریفکردن خاطره شجاعتهایی که در فرانسه در زمان جنگ به خرج داده است. سال ۱۹۱۶ (دو سال قبل از اینکه بچههای کلاس به دنیا بیایند) در جنگ، بدجوری صورتش از هم شکافته بود، ولی معلم دوباره سوتزدنش را شروع کرد و رفت سراغ پسر بعدی که توی صف بود. پسر، کاپیتان تیم فوتبال بود و بدن ورزیدهای داشت. «تیلور به اسوانسن نشون بده چطور باید بپره.»
وقتی آلبرت تیلور از مانع پرید، همه با داد و فریاد تشویقش کردند. آخرِ مسابقه هم آلبرت برنده و قهرمان کلاس شد. باوجود اینکه جانی خیلی تلاش کرد رسوایی که به بار آورده بود را یک شوخی بامزه جلوه دهد، اما بازهم کسی حاضر نشد با او حرف بزند.
آقای مورای، تیلور را مسئول تمیزکردن و جمعآوری مانعهای پرش از زمین مسابقات و گذاشتن آنها توی انباری کرد. تیلور هم سریع کار را به گردن جانی انداخت؛ «کواکی باید خودتو قَوی کنی.»
«کواکی»؛ تیلور اسمی را برای صداکردن جانی استفاده کرده بود که جانی از آن متنفر بود. «یه کمی بیشتر ورزش کنی، باعث میشه یهخورده رشد کنی.» کلید را انداخت سمت جانی و رفت پیش بقیه پسرها «کی میاد تیلهبازی؟»
بقیه پسرها از اینکه جانی مجبور است اسباب و وسایل ورزش را جمعوجور کند و خودشان میتوانند بروند قهرمانی تیلور را جشن بگیرند و به آبروریزی افتادن شلوارک جانی بخندند، خوشحال بودند.»
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
نظرات کاربران
کتاب بسیار جذاب و برای نوجوانان آموزنده است. ترجمه نیز عالی و روان انجام شده است.داستان کتاب نیز گیراست
واقعا کتاب جذابی بود و ترجمه ی بسیار عالی و روانی داشت خواندن آن را به همه ی علاقمندان توصیه میکنم.امیدوارم کتاب صوتی آن برای مطالعه ی راحت تر موجود شود
خیلی جالب بود. کاش صوتیش هم می اومد.
داستان بسیار هیجان انگیز و گیرا بود.ترجمه کتاب هم بسیار فوقالعاده بود. حتما حتما توصیه می شود.