کتاب در جستجوی خوشبختی
معرفی کتاب در جستجوی خوشبختی
کتاب در جستجوی خوشبختی نوشتهٔ پریسا کوچکعلی در انتشارات ویکتور هوگو منتشر شده است. ویراستاری این اثر را ندا ترابی بهعهده داشته است.
درباره کتاب در جستجوی خوشبختی
داستان یکی از راههایی است که انسان برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش از آن استفاده میکند تا بتواند به کمک آن از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله بگیرد و گمشدهٔ وجودشان را پیدا کند. این احساس گمشدهٔ عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سالها نویسندگان در داستانشان بازگو کردهاند. داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسندهٔ این کتاب نیز شما را دقایقی از زندگی روزمره دور میکند. مجموعه داستان در جستجوی خوشبختی زبانی روان و ساده دارد و از ۱۰ داستان کوتاه با عناوین زیر تشکیل شده است:
عاشق عسل
شاهکلید موفقیت
قدمهای لرزان
طعم شیرین آزادی
پسر خشمگین
در جستجوی خوشبختی
زنی آهستهآهسته گام برمیدارد.
ذغالفروش
مترسک
اتفاق مرموز
کتاب در جستجوی خوشبختی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران داستانهای کوتاه ایرانی پیشنهاد میشود.
بخشی ازکتاب در جستجوی خوشبختی
«برای جبران محبت شما پیشنهاد میکنم نزد ما بمانید این آبگیر ماهی های درشت و خوش طعمی دارد. هم ماهی و هم جا به اندازۀ کافی برای ما و شما وجود دارد خوشحال می شویم همسایۀ ما باشید.
خرس پاسخ داد: از پیشنهاد و لطف شما ممنونم اما من راهی جنگل آن سوی کوهستان هستم. در آن جنگل عسلی هست که خوش طعم تر از آن در هیچ جایی پیدا نمی شود و به اندازۀ صد ها ماهی خاصیت دارد.
گربۀ وحشی یکی از گلهای نزدیک لانه شان را با دندان کند، به خرس داد و گفت: پس این گل خوشبو را به عنوان تشکر از من بپذیرید این گل را تنها در کنار این برکه دیده ام و خوشبو تر از آن را جایی پیدا نکرده ام.
خرس گل را گرفت، بو کرد و گفت: خیلی خوش بوست اما من شنیده ام عطر عسل آن قدر عالی ست که هوش از سر می برد. با احترام این هدیۀ شما را می پذیرم.
سپس برای گربه ها سری تکان داد و به سمت کوهستان به راه افتاد.
هیچ چیز نمی توانست مانع حرکت خرس قهوه ای بشود. در راه هر گاه گرسنه می شد اگر رودخانه یا آبگیری بود ماهی شکار میکرد و چنانچه خبری از صید ماهی نبود از میوۀ درختان تغذیه می نمود.
در راه رسیدن به کوهستان، رودخانه ای بزرگ قرار داشت که آب حاصل از آب شدن برف های کوهستان بود. صدای نالۀ بچه خرسی به گوشش رسید، کمی جلو رفت و به رودخانه نگاهی انداخت. بچه خرسی در قسمت عمیقی از رودخانه گیر افتاده بود و دست و پا می زد.
خرس با خود گفت: بخشکی شانس! من که نمیتوانم یک بچه خرس را که این طور گرفتار شده است تنها بگذارم.
جلوتر رفت و وارد رودخانه شد. پای راست خرس کوچک بین دو سنگ گیر کرده بود و بچه خرس آن قدر ترسیده بود که نمیتوانست پایش را آزاد کند. خرس با دندان پشت گردن بچه خرس را گرفت و با فشار اندکی او را از رودخانه خارج کرد. در همین موقع متوجه شد خرسی با عجله به سمت آنها میآید.
خرسی که رنگ تنش قهوه ای کمرنگ بود و چشمان درشت و عسلی درخشانی داشت. با رسیدن به آنها گفت: اوه شما برادر مرا نجات دادید این بزرگواری شما را فراموش نمیکنم و برای جبران زحمت شما خوشحال می شوم به خانوادۀ ما ملحق شوید.»
حجم
۸۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
حجم
۸۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه