دانلود و خرید کتاب بادبادک مجید لطفعلیان
تصویر جلد کتاب بادبادک

کتاب بادبادک

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بادبادک

«بادبادک» مجموعه شعری از مجید لطفعلیان(-۱۳۴۷)، شاعر معاصر ایرانی است. در یکی از سروده‌های نو این کتاب به نام «خوش می‌رقصی» می‌خوانیم: «بادبادک تو چه خوش می‌رقصی فارغ از دار و ندار تن تو کاغذ یک لا و نحیف کمرت ساق حصیر و کمان تو ز چوب جگنی نازک و سست و به‌دنبال تو دنباله‌ای از ناداری و دگر هیچ از این دور زمان آنچه تنها تو بدین قافله پیوند زده‌ست ریسمانی‌ست که بس بی‌جان است و تو باز سرخوش و بی‌غم و خندان همه جا می‌رقصی بادبادک تو چه خوش می‌رقصی فارغ از دار و ندار»
plato
۱۳۹۷/۰۶/۲۵

سال ها رفت و تو در خاطره ام برجایی سال ها رفت و چو ابر حادثه نقش ببست روی دیوار زمان لیک چون ابر به عمری کوتاه نقش رنگ ها بباخت‌ گاه آن حادثه ها شیرین بود یا که گاهی غمناک گاه چون ابر چکید اشک از عمق حوادث

- بیشتر
md
۱۳۹۹/۱۰/۱۰

من این کتابو بارهاااااا خوندم . خیلی فوق العاده است. در عین سادگی خیلی زیبا سروده شده و حسی عالی به ادم دست میده .

دل آدم خوبه بچگونه باشه، یعنی زود تنگ بشه، زود بخنده، زود راضی بشه، زود به نهایت خوشی برسه و وقتی هم که گریه می‌کنه واقعاً از ته دل اشک بریزه.
مادربزرگ علی💝
گاه دنیا نیست بر وفق مراد و صبوری باید تا که خورشید برآید ز افق بار دگر
سیّد جواد
چه کنم تا غمت آرام شود؟
سیّد جواد
گاه دنیا نیست بر وفق مراد
سیّد جواد
صبر کن فرصت پرواز رسد
سیّد جواد
گاه چون بید تنم می‌لرزد
سیّد جواد
سال‌ها رفت و تو در خاطره‌ام برجایی
سیّد جواد
وای از عطر تنت که مرا خاطره‌ها بسیار است
سیّد جواد
بادبادک تو در آن بالاها فارغ از دغدغه‌ها می‌‌رقصی بی هیاهو و صدا نه شلوغی چنین شهر کثیف نه به نامردمی مردم این شهر اسیری نه شنیدی نه که دیدی چه پلشتی بزند موج در این شهر شلوغ خوش به احوال تو با فاصله‌ات دور بینی همه این شهر و دیار رفت و آمد زد و بند و تمنای دو روزی که ندارد سامان دائماً حرف و حدیث دائماً چهره‌ی یک مرد حریص خوش به احوال تو با فاصله‌ات فارغ از دغدغه‌ها می‌‌رقصی
سیّد جواد
پشت آن خانه و دیوار گلی پیش آن کاج بلند بوسه ات گرمم کرد بوسه پابندم کرد یاد آن روز بخیر
سیّد جواد
و پس از ثانیه‌ها من رسیدم پیشت پشت آن خانه و دیوار گلی پیش آن کاج بلند من تو را بوسیدم یاد آن روز بخیر
سیّد جواد
سلام، زیبای رقصنده در آسمان! خوبی؟ من که دیگه مثل اون سال‌ها نیستم، دیگه بزرگ شدم، یعنی خیلی هم بزرگ نشدما، ولی رفتم قاطی آدم بزرگا. خوب چکارش می‌شد کرد؟ دست من که نیست، ولی باور کن دلم هنوز بچه‌اس و پیش تو گیره. کاش آدم بزرگا همه‌شون دلشون هنوز بچه بود و تو یه جای عالم بچگی گیر بود؛ اونوقت چه دنیای قشنگی می‌شد. ولی حیف! خیلی‌هاشون دلشون گیر پول و پست و چشم‌وهم‌چشمی و حسودی و روکم‌کنی و این چیزاست. البته خودمونیم! اون حس حسودی و روکم‌کنی رو از بچگی دارن‌ها! یعنی نه اینکه بچگی همه‌اش خوب باشه، منظورم اینه که دل آدم خوبه بچگونه باشه، یعنی زود تنگ بشه، زود بخنده، زود راضی بشه، زود به نهایت خوشی برسه و وقتی هم که گریه می‌کنه واقعاً از ته دل اشک بریزه. بادبادک! به یاد تو این کتاب تقدیم به تو
سیّد جواد
کاش آدم بزرگا همه‌شون دلشون هنوز بچه بود و تو یه جای عالم بچگی گیر بود؛ اونوقت چه دنیای قشنگی می‌شد. ولی حیف!
plato
سلام، زیبای رقصنده در آسمان! خوبی؟
دختر دریا
سلام، زیبای رقصنده در آسمان! خوبی؟ من که دیگه مثل اون سال‌ها نیستم، دیگه بزرگ شدم، یعنی خیلی هم بزرگ نشدما، ولی رفتم قاطی آدم بزرگا. خوب چکارش می‌شد کرد؟ دست من که نیست، ولی باور کن دلم هنوز بچه‌اس و پیش تو گیره. کاش آدم بزرگا همه‌شون دلشون هنوز بچه بود و تو یه جای عالم بچگی گیر بود؛ اونوقت چه دنیای قشنگی می‌شد. ولی حیف! خیلی‌هاشون دلشون گیر پول و پست و چشم‌وهم‌چشمی و حسودی و روکم‌کنی و این چیزاست. البته خودمونیم! اون حس حسودی و روکم‌کنی رو از بچگی دارن‌ها! یعنی نه اینکه بچگی همه‌اش خوب باشه، منظورم اینه که دل آدم خوبه بچگونه باشه، یعنی زود تنگ بشه، زود بخنده، زود راضی بشه، زود به نهایت خوشی برسه و وقتی هم که گریه می‌کنه واقعاً از ته دل اشک بریزه. بادبادک! به یاد تو این کتاب تقدیم به تو
sama
بادبادک دل من با تو خوش است نه از این نسل جدید که مشمّا و کمی رنگ و لعاب شده بر پیکرشان من ندیدم لبخند بر لب هیچکدام من ندیدم احساس در تن هیچکدام نشنیدم آهنگ با نسیم سحر از پیکر و دنباله‌ی‌شان بادبادک دل من با تو خوش است با صدای وزش باد که می‌پیچد در حلقه در حلقه‌ی دنباله‌ی تو
plato
یاد آن شعر به خیر که مرو هند و بساز با خدای دل خود که به‌هرجا بروی رنگ این گنبد میناست همین که به‌هرجا بروی رنگ این گنبد میناست همین
plato
بادبادک غم نادیدن تو دارم من بین این آدمیان هر که از دست رود رسم این است که مجلس گیرند و به یادش به سر و روی زنند لیک از بهر تو من چه کنم تا غمت آرام شود؟ بادبادک غم نادیدن تو دارم من
sama
بادبادک بپذیر این همه تقصیر ز ما شهر ما دود شده شهر دود و آهن و نفس‌های تو در ثانیه‌ها بسیار است و چه مظلوم نگاهم کردی وقت بالا رفتن وقت آلوده شدن وقت درگیر شدن با نفس سرخ و سیاه بادبادک بپذیر این همه تقصیر ز ما راستی! شهر تو را می‌بیند؟ پشت آن ابر سیاه؟!
sama
یاد آن شعر به خیر که مرو هند و بساز با خدای دل خود که به‌هرجا بروی رنگ این گنبد میناست همین که به‌هرجا بروی رنگ این گنبد میناست همین
sama

حجم

۲۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۲ صفحه

حجم

۲۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۲ صفحه

قیمت:
۳,۵۰۰
تومان