دانلود و خرید کتاب فردا و فردا و فردا گابریل زوین ترجمه کیمیا فضایی
تصویر جلد کتاب فردا و فردا و فردا

کتاب فردا و فردا و فردا

نویسنده:گابریل زوین
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۱۲۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب فردا و فردا و فردا

کتاب فردا و فردا و فردا نوشتهٔ گابریل زوین و ترجمهٔ کیمیا فضایی است. انتشارات میلکان این رمان دربارهٔ یک دوستی ۳۰ساله را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب فردا و فردا و فردا

کتاب فردا و فردا و فردا که بهترین کتاب سال ۲۰۲۲ به انتخاب آمازون و بهترین رمان سال ۲۰۲۲ به انتخاب کاربران سایت گودریدز بوده، در ۱۰ بخش نوشته شده است. این کتاب روایتی دربارهٔ عشق و شهرت و شکست است که در نهایت، تجربه‌ای متفاوت و جاودانه را برای شخصیت‌هایش رقم می‌زند. این رمان در شمار پرفروش‌ترین‌های نیویورک‌تایمز قرار دارد و جوایز متعددی را از آنِ خود کرده است. «سَم» و «سیدی» ۲ هم‌بازی قدیم هستند که در کودکی بازی‌های ویدیوئی بهانهٔ دوستیشان بوده و حالا پس از سال‌ها دوباره همدیگر را می‌بینند تا این‌بار در ساخت یک بازی ویدیوئی پرطرفدار در کنار هم باشند. آن‌ها سرانجام در این همکاری به موفقیت چشمگیری می‌رسند و در ۲۵سالگی در کنار هم ثروت بسیاری به دست می‌آورند.

داستان فردا و فردا و فردا داستانی چندلایه، تفکربرانگیز و عمیق توصیف شده است که از سویی شما را به حال‌وهوای بازی‌های کودکانه می‌برد و از سوی دیگر همراه با گابریل زوین (Gabrielle Zevin)، نویسندهٔ این کتاب، به فرداها سفر می‌کنید تا تحقق یک رؤیای کودکانه را به تماشا بنشینید. در این کتاب فرصت این را خواهید داشت که زندگی را با تمام بردوباخت‌هایش همانند یک بازی تصور کنید که هر بار شما را با چالش‌ها و هیجان‌های تازه‌ای روبه‌رو می‌کند؛ البته بردوباخت در این بازی پیچیده آن‌قدرها هم اهمیت ندارد، بلکه مهم این است که به بازی‌کردن ادامه دهید؛ آن‌قدر که بالأخره برنده شوید. آن‌گاه خواهید دانست زندگی شما به زندگی هم‌بازیتان بستگی دارد و این حس شیرین و خوشایندی است.

گابریل زوین در نوشتن این اثر از ایده‌ها، انگیزه و تشویق بسیاری از دوستان خود بهره برده و معتقد است رمانش بر ۲ موضوع کار و عشق تمرکز دارد.

خواندن کتاب فردا و فردا و فردا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب فردا و فردا و فردا

«همیشه به حافظه‌تان افتخار می‌کردید. سر کار، یکی همیشه می‌گفت: «از مارکس بپرس، اون می‌دونه.» اغلب می‌دانید. چیزهای عادی را یادتان می‌آید: اسم و چهره و تاریخ‌تولد آدم‌ها، شعر ترانه‌ها، شماره‌تلفن‌ها. چیزهای اندکی غیرعادی‌تر را یادتان می‌آید: کل نمایش‌ها، اشعار، شخصیت‌های بازیگران، معنای واژه‌های سخت، متون طولانی رمان‌ها. اسم پدرومادر و بچه‌ها و حیوانات خانگی آدم‌ها یادتان است. جغرافیای تک‌تک شهرها، نقشه‌های اتاق‌های هتل، مراحل بازی‌های ویدئویی، زخم‌های دوست‌های سابق، زمان‌هایی که حرف اشتباهی زده‌اید و لباس‌هایی را که مردم پوشیده بودند، به خاطر دارید. یادتان هست اولین باری که سیدی را دیدید، چه پوشیده بود: پیراهن رکابی مشکی، با تی‌شرت سفید آستین‌پفی کوتاه زیرش، پیراهن مردانهٔ چهارخانهٔ قرمز بسته به کمرش، کفش آکسفورد قرمزقهوه‌ای با پاشنه‌های یکسره، جوراب شفاف با طرح رز، از آن عینک‌آفتابی‌های کوچک بیضی‌شکل با هالهٔ رنگ زرد که همه آن بهار به چشم داشتند، موهای فرق از وسط بازشده، دو تا گیس مدل بروهیلدا. دستش را دراز کرد تا با شما دست بدهد و گفت: «شما باید مارکس باشی. من سیدی‌ام.»

شما جواب دادید: «از قبل می‌شناسمتون. دو تا از بازی‌هاتون رو بازی کرده‌م.»

از پشت عینک‌آفتابی‌های زردش نگاهتان می‌کند: «فکر می‌کنی با بازی‌کردن بازی‌های یه نفر می‌تونی طرف رو بشناسی؟»

‌«آره. تازه به‌نظر منِ حقیر، راهِ بهتر از این وجود نداره.»

‌«خب، چی راجع به من می‌دونی؟»

‌«آدم باهوشی هستی.»

‌«من دوست سم هستم؛ پس غیب نگفتی. این رو منم می‌تونم راجع بهت بگم. با بازی‌کردن بازی‌هام چه‌چیز خاصی راجع بهم فهمیدی؟»

‌«که یه‌کوچولو بدجنسی و مغزت جای غیرعادی و جالبیه.»

سیدی شاید چشمانش را گرداند؛ ولی دیدنش از پشت آن عینک‌آفتابی سخت بود: «تو هم بازی درست می‌کنی؟»

‌«نه، من بازی‌شون می‌کنم.»

‌«پس من از کجا بشناسمت آخه؟»»

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۸۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۸۰ صفحه