کتاب چشمهایم آبی بود
معرفی کتاب چشمهایم آبی بود
کتاب چشمهایم آبی بود نوشتهٔ محمدرضا کاتب است. انتشارات نیلوفر این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب چشمهایم آبی بود
کتاب آوازهای صورت؛ چشمهایم آبی بود حاوی رمانی ایرانی نوشتهٔ محمدرضا کاتب است که اولینبار در بهار ۱۳۹۴ منتشر شد. راوی اولشخص این رمان در ابتدا از آخرین سفرش میگوید. او میگوید که از حرفهای زنی به نام «بدخش» چیزی درنمییابد؛ زنی که راوی میگوید دیگر مادر او است. آنها به همراهی «میتی» (که بهبیان راویْ دیگر خالهٔ او است) در قطار هستند. ابتدای این رمان در قطار میگذرد. راوی به دستشویی یا بهقول خودش به مستراح قطار میرود. این سفر ادامه دارد.
کتابهای «وقت تقصیر» و «پَستی» نیز به قلم محمدرضا کاتب و بهوسیلهٔ انتشارات نیلوفر روانهٔ بازار شدهاند.
خواندن کتاب چشمهایم آبی بود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چشمهایم آبی بود
«مادرم یک بار بهم گفته بود:
«دارم دنبال خوشبختی ام می گردم. ناکس باز رفته یک جایی خودش را گم و گور کرده. نمی دانم این دفعه دیگر خودش را شکل چی در آورده. جنس خوشبختی این طوری است که تا با چشم نبینی اش به دنیا نمی آید. هر بار به رنگی در می آید. باید زرنگ تر از او باشی تا بتوانی بشناسی اش.»
وقتی مادرم میخواست خودش را با آن وضع جلو چشم همه بُکشد، زیاد دیگر دور و برش نمی پلکیدم. خب ازش می ترسیدم. همان روزی که مطمئن شدم قصد کشتن خودش را دارد، دیگر برای من هم مرده بود. اگرچه کنارم روی آن صندلی چوبی هنوز نشسته بود و هی خودش را به خواب می زد. مادرم برای کارهایش دلیل های عجیب و غریب زیادی جور می کرد. و این میترا را بدجوری کفری کرده بود. چون یک بار بهم گفته بود:
«واقعاً برای نفهم بودن هیچ وقت دیر نیست. اگر هزرا سالت هم باشد باز دیر نیست. به نظرم آن دختری که مادرت می گوید سال ها پیش گم کرده، دختری های خودش است. بچگی و دیوانگی خودش است که یک جا تو خانه ی تاریک بابات گم کرده و حالا دارد تو نور مفت کوچه دنبالش می گردد.»»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۹۹ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۹۹ صفحه