کتاب قرمز بهت میاد
معرفی کتاب قرمز بهت میاد
کتاب قرمز بهت میاد نوشتهٔ نوونیل چاکرابورتی و ترجمهٔ غزاله شکرابی است. نشر سیزده این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این داستان بلند یکی از کتابهای «مجموعۀ جذابهای کمحجم» است.
درباره کتاب قرمز بهت میاد
در کتاب قرمز بهت میاد، «کاناو راگووانشی» که پس از گذشت یکسال از مرگ ناگوار نامزدش «کاشیکا»، تحت رواندرمانی قرار دارد، بهتدریج متوجه علائم عجیب و غیرقابلانکار از حضور کاشیکایِ ازدنیارفته در زندگیاش میشود. در این بین دختری به نام «میناکشی» به او ابراز علاقه میکند، اما کاناو خیلی زود متوجه میشود که او آن شخصی که به نظر میرسد، نیست؛ در اصل هیچکس آنطور که به نظر میرسد نیست؛ حتی شاید خود او.
این داستان بلند در ۱۰ بخش نوشته شده است.
خواندن کتاب قرمز بهت میاد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر و قالب داستان بلند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قرمز بهت میاد
««ما میتونستیم بذاریم تو از بین بری و نجاتت ندیم، اما میخواستیم زنده بمونی. قبل از کاشیکا، همبازی دوران کودکی من یعنی خواهر بزرگتر اشمیت، بانی رو ازمون گرفته بودی. اون زمان به عنوان نامیت میشناختیمت و خداروشکر چیزی ازش یادت نمیاد. این تو بودی که بانی رو در معرض حادثه نشت گاز قرار دادی اما من همیشه شکهایی داشتم. برای همین هم بدون اینکه متوجه بشی تورو دنبال میکردم و متوجه شدم که برای قرار با دختری بهنام کاشیکا از چندیگر به بمبئی رفتی. تازه داشتم میشناختمت که واقعاً کی هستی. من عمداً پروندهٔ تورو دست گرفتم تا زیر نظرم باشی. هیچ فکر نکردی که چرا بعد از مرگ کاشیکا نتونستی وارد هیچ شرکت نرمافزاری بشی؟ بهخاطر اینکه تمام اطلاعاتت مثل خودت قلابی هستن. اون یادداشت که در کافه گرفتی نوشتهٔ کاشیکا نبود، بلکه یادداشتی بود که خودت قبلاً بهش داده بودی. حرف «ک» به کاشیکا اشاره داره نه کاناو! من همیشه میدونستم که اون دستخط خودته. ما میخواستیم تورو دیوانه کنیم، برای همین این بازیهارو سرت آوردیم. حالا همهٔ دنیا، پلیس و دادگاه میدونن تو دیوانه هستی و راه فراری هم ازش نیست. مردی مثل تو نباید یک بار بمیره، بلکه باید هرروز بمیره و زنده بشه. خانوادهها، دوستان و آشنایان قربانیهای تو هنوز هم در رنج عزیزانشون اشک میریزن.»
آناهیتا سکوت کرد. کاشیکا گفت: «میخواستی منو در حوض خون رها کنی و حالا آناهیتا مطمئن به اونا گفته که کاملاً دیوانه شدی و تا زمانی که خودت رو نکشی، آزادی در کار نیست.» سپس بقیه به همراه کاشیکا آنجا را ترک کردند ولی آناهیتا ماند و ادامه داد:
«قرمز! رنگ عشق. از عشق برای به دست آوردن دل زنان استفاده میکردی. حالا وقتی سر خودت رو به دیوار میکوبی و خون ازش جاری میشه، مطمئن باش این قرمز -فقط این قرمز- واقعاً بهت میاد.»
آناهیتا پس از گفتن آخرین جمله آنجا را ترک کرد. شیو به دنبال آنها فریاد زد:
«میدونم که همهٔ شما دروغ میگید. همهتون باهم هستین. فقط بهخاطر اینکه چیزی به یاد ندارم، من رو مجازات میکنید. من به هیچکدوم از شما رحم نمیکنم حالا ببینید.»
چند پرستار مرد آمدند و او را به تخت بردند و اینبار دستانش را به تخت بستند. وقتی همهٔ انرژیاش تمام شد، فریاد کشیدن را متوقف کرد و تزریق آرامبخش، او را به خواب برد.
چند روز بعد، وقتی آناهیتا به ملاقاتش آمد، او را دید که روی دیوار مینویسد: «متأسفم...»»
حجم
۵۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۱ صفحه
حجم
۵۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۱ صفحه