دانلود و خرید کتاب آبنبات تلخ پریدخت آدمی
تصویر جلد کتاب آبنبات تلخ

کتاب آبنبات تلخ

نویسنده:پریدخت آدمی
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب آبنبات تلخ

کتاب آبنبات تلخ نوشتهٔ پریدخت آدمی است. انتشارات کدیور این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی داستان‌هایی واقعی و طنز از زندگی نویسنده در دهه‌های ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ است.

درباره کتاب آبنبات تلخ

کتاب آبنبات تلخ با توضیحاتی از نویسنده آغاز شده که در آن‌ها بیان کرده دیوار تربیتی ما کج بنا شده است. این نویسنده باور دارد که سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۰ همّ‌وغم ایران کلاه بر سر زنان گذاشتن بود و در سال‌های ۱۳۵۰ همّ‌وغم ایران حجاب‌گذاشتن بر سر زنان بود، اما دررابطه‌با وضع داخلی و خانوادگی و اوضاع تربیتی در خانه و مدرسه و کل جامعه کاری انجام نشد. پریدخت آدمی با نوشتن این طنزها و داستان‌های کوتاه فریاد می‌زند و می‌خواهد که به داد مسائل داخلی و خانوادگی و مدارس برسند. او معتقد است که ریشهٔ فساد در جامعه را در خانه‌ها باید جست و این ریشه‌ها را با مشاوره، معادله، محبت، حوصله و برپایی آموزشگاه‌های ویژه خشکاند؛‌ تا شاید بتوان کاری کرد که زن‌ها و بچه‌ها امنیت لازم و واجب را چه در خانه و چه در مدرسه دارا شوند.

کتاب حاضر که با چنین رویکردی نوشته شده، حاوی چند داستان کوتاه است که نام بعضی از آن‌ها عبارت از «تقدیم به عشق ابدیم»، «عمه خانم من را آدم کرد»، «هر کسی خدایی داره»، «جا کردم و جا کردم» و «پیغامی از بهشت» است.

خواندن کتاب آبنبات تلخ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب آبنبات تلخ

«روز جمعه مامان بالکن را سرتاسر فرش کرده بود و انتهای بالکن میز سماور و چایی و قندان پر از قند و قوری پر از چایی تازه دم را گذاشته بود. خودش هم مثل معمول تشتی از لباس‌های چرک را کنار حوض گذاشته و می‌شست آن طرف حوض هم وقار خانم نشسته بود لب حوض با موهای افشان تا روی شانه. گل سرخی هم که هماهنگی داشت با ماتیک لبش لای موهای سیاه و موج دارش زده و دلربایی می‌کرد. و اما آقاجان روی پله‌ها نشسته بود و با تمام چشم و جسم و جان وقار خانم را نگاه می‌کرد. نه خدایا توبه، نگاه نمی‌کرد بلکه می‌بلعید و می‌خندید. وقار خانم هم در پاسخ به خنده‌های آقاجان می‌خندید من هم از خنده آنها خوشم می‌آمد و می‌خندیدم. اما مامان انگاری پدرش را کشته بودن غمگین و عصبی و خشمگین بود. راستش من دلم می‌خواست که وقار خانم مادرم بود اگه بدونید چقدرخوشگل و خوش اخلاق بود شما هم همین را دلتان می‌خواست. من هم افتاده بودم روی دفتر انشاء در فکر خواص حیوانات بودم. گازی به مداد پاکن مدادم می‌زدم و غلت می‌زدم تا آن طرف بالکن. آنجا هم حبّه‌ای قند می‌انداختم توی دهان و غلت زنان برمی گشتم سر دفترم و هر بار با نا امیدی می‌پرسیدم آقاجان انشاء اختیاریست چی بنویسم. جواب داد خبر مرگت یه چیزی بنویس من چه می‌دونم رفتم. کنار حوض و از مامان پرسیدم با عصبانیت جواب داد مگه بابات مرده که از من می‌پرسی؟ انگاری برایم یه بازی شده بودکه بتوانم توجه آقاجانم را بخودم جلب کنم باز هم پرسیدم چی بنویسم بر خلاف هر بار با لب خندان گفت بنویس ذوق زده گفتم چشم بگین چی بنویسم؟ بنویس ای نامه نوشتم که می‌روی به سویش با ترس اعتراض کرده موضوع انشاء خاصیت است نامه نیست سرم داد کشید که بنویس ای نامه که می‌روی به سویش از جانب من ببوس رویش. از ترس نوشتم و به آقاجان اعلام کردم که نوشتم یک مرتبه برگه دفترم را که خودش گفته بود روی هر برگه را شماره بزنم و اگر یک برگه از دفترم کم شود پوست کله‌ام را خواهد کند جر داده و مشغول ساختن موشک شد. آخ جون دارد برایم موشک می‌سازد ذوق زده جریان پاره شدن برگه از دفتر را فراموش کردم موشک ساخته شد! اما به من داده نشد بلکه آن را به طرف وقار خانم به هوا فرستاد موشک هم راست رفت طرف وقار خانم زیر زانوی او افتاد توی آب بابایم می‌خندید. وقار خانم هم می‌خندید. من هم خب بچه بودم می‌خندیدم. اما مامان بغض کرده و عصبانی بود و زیر شلواری آقاجان را چنان چنگ می‌زد انگاری دارد گوشت تن آقاجانم را چنگ می‌زند وقار خانم موشک کاغذی را بر داشته خواند و غش غش خندید و آن را تا کرده تو ممه هایش گذاشت. آقاجانم گفت سرما نخورد وقار خانم خندید و جواب داد داغ داغ است سرما نمی‌خورد مامان زیر شلواری آقاجان چلاند باز هم چلاند و آنرا روی بند پهن کرد و من یک مرتبه موضوع انشایم را پیدا کردم و شروع به نوشتن کردم خاصیت زیر شلواری را بنویسید.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۱ صفحه

حجم

۶۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۱ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان