کتاب شکارچی کسوف
معرفی کتاب شکارچی کسوف
کتاب شکارچی کسوف نوشتهٔ کیت روسو با ترجمهٔ مرجان یوسف زاده شبستری در نشر سبزان چاپ شده است. این کتاب دربارهٔ افرادی نوشته شده است که عاشق پدیدهٔ کسوف کلی هستند که یکی از باشکوهترین مناظر در طبیعت است.
درباره کتاب شکارچی کسوف
مشاهدهٔ یک کسوف کلی، برای بعضی افراد، ماجرایی است که زندگیشان را تغییر میدهد و برخی بر این باورند که این پدیده رویدادی فراموشنشدنی است که خوب است حداقل یکبار آن را در زندگیتان تجربه کنید. بسیاری از افراد بر این باور هستند که مشاهدهٔ این پدیده تنها یکبار در طول زندگی کافی نیست. این افراد که شکارچی کسوف نام دارند، هر ۱۸ ماه یکبار یا بیشتر، به مکانهای بسیار خاصی در سراسر جهان سفر میکنند تا پدیدهٔ بینظیر کسوف کلی را تجربه کنند. بهراستی، چه چیزی شکارچیان کسوف را به انجام این کار تشویق می کند؟
این کتاب از افراد سرشناس و مشهوری نظیر پروفسور جِی پاساکُف، فِرد اسپناک، بیل کرامر، دایان آکرمَن، فرانک دِرِک، گلن اِشنایدر، سِر پاتریک موور و دیگر چهرههای شناختهشده در عرصه شکار کسوف سخن به میان میآورد و نتایج مصاحبه با این افراد را گزارش میدهد.
کتاب شکارچی کسوف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به نجوم پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب شکارچی کسوف
«حسی واقعی در سینهام بود و بهراستی توضیح آن بسیار سخت است. حسی شبیه مورمور شدن بدن و لرزیدن. این حس مانند حس آدرنالین خالص نبود. فکر نمیکنم که واقعاً ترسیده باشم. اما این حالت یک غلیان احساسات بود و بسیار هیجانانگیز. این یک شور و هیجان درونی بود. من نمیدانستم که در طول رویداد کسوف باید به دنبال چه چیزی باشم، اما اهمیتی نداشت. تنها چیزی که به یاد دارم این بود که فکر میکردم—"همه چیز در اطراف، در حال وقوع است. اوج رویداد در حال وقوع است". میتوانی آن را حس کنی. موسیقی ملایمی در اطراف ما در حال نواخته شدن بود که به نظر میرسید به تمام رویداد اضافه شده بود. نهتنها قلب با همان سرعت میتپید، بلکه صدای موسیقی نیز یک رابط به شمار میآمد و همینطور بود... من هماکنون آن را در سینهام احساس میکنم. این صدا مثل صدای تِلِپ، تلپ، تلپ است. من واقعاً از قبل نسبت به موسیقیای که در حال اجرا بود یا آنچه در حال وقوع بود آگاه نبودم. اما یقیناً، درست قبل از کسوف کلی بود که بخشی از این پدیده در وجودم طنینانداز شد و من دقیقاً به این موضوع فکر میکردم که همینه، میدونید، همه چیز با هم یکی میشود. حس مورمور شدن بدن- من اکنون همان حس را دارم. حس بسیار قدرتمندی است. این حس مرا مجدداً به آن لحظات بازمیگرداند.
هماکنون، دچار همان احساسات عمیقی شدهام که برایتان توصیف میکنم. در آن زمان نمیدانستم انتظار چه چیزی را میکشم. برای من درواقع این صداها بودند که ارتباط بین آنچه در حال وقوع بود و آنچه احساس میکردم را برقرار میساخت. چیز دیگری که درخور توجه است سهولت تجربه مجدد این احساسات بهواسطهٔ یادآوری مجدد آن لحظات است. این رویداد ۱۳ سال پیش به وقوع پیوست و اگرچه من بخش اعظم جزئیات بصری خود کسوف را به یاد نمیآورم، اما واکنشهایم را نسبت به آن تجربه دوباره زنده میکنم؛ چنانکه گویی آن پدیده در حال وقوع است. هنگامیکه این عکسالعملهای فیزیکی و عمیق را طی مصاحبه با تِری برایش شرح میدادم، بدنم شروع به لرزیدن کرد، صورتم سرخ شد و عملاً صحبت کردن برایم دشوار گردید – ادامه مصاحبه برایم سخت شده بود. بهطور مکرر به یک "ارتباط" اشاره میکردم. با وجود اینکه بیان این مسائل طی مصاحبه سخت بود، این "ارتباط" شاید یکی از ارتباطات با بدن و احساساتم خالصترینِ آنها بود. همه چیز در مورد حضور در آن لحظه و تجربهٔ آن طبیعی بود بهطوریکه وقتی کسوف کلی روی داد، مثل این بود که چیزی پیش چشمانم زنده میشد و به سمتم هجوم میآورد.»
حجم
۴۴۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
حجم
۴۴۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه