کتاب مست و دیوانه
معرفی کتاب مست و دیوانه
کتاب مست و دیوانه نوشتهٔ شمسی علیرضایی است. این کتاب را انتشارات کتاب یار مهربان منتشر کرده است.
درباره کتاب مست و دیوانه
مست و دیوانه داستان زن تحصیلکردهای است که در ازدواجش رنج بسیار میکشد. در طول کتاب خواننده همراهش میشود و شیفتهٔ توانایی و عشق و گذشتش میشود. غلبهٔ او بر مشکلات و تواناییاش برای شروعی دوباره ستودنی است و میتواند الگویی باشد برای هزاران انسان مثل او. این کتاب حاوی صدای زن ایرانی است.
خواندن کتاب مست و دیوانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای ایرانی میتوانند از مخاطبان این کتاب باشند.
بخشی از کتاب مست و دیوانه
«ای وای خدا، جونم انگاری دارم روی ابرها راه، میرم تو پوست خودم نمیگنجم دیگه دوره غصه هام به سر رسیده و خوشبختی به من تعلق داره دیگه چیزی نیست که بابتش نگران باشم.
اهل دنیا بدونید من خوشبختم شما هم برای من شادی، کنید جشن بگیرید و پایکوبی کنید اصلاً بیایید با هم جشن بگیریم من و بهزاد قراره با هم ازدواج کنیم و مستقل بشیم و مثل مرغهای عشق بدون هراس از سرما و گرمای زندگی مستقل بشیم و با همدیگه خوش باشیم و داستان عشق رو عاشقونه نجوا کنیم و از بارانهای غم و تنهایی به زیر بالهای هم پناه ببریم و جیک جیک کنیم و سر به روی یک بالش بذاریم و آروم بگیریم، اما هر کی سر راه خوشبختی ما قرار بگیره بدونه که با مرد افسانه ای من درگیره خدا جونم او قول داده از من حمایت کنه گفت قول میدم بهت و کاری خواهم کرد که هیچوقت اشک از چشمان زیبایت جاری نشود و هرگز روی غصه را نخواهی دید؛ چون عاشق توام، بله راست میگم به خدا بارهاوبارها گفت اینو و حتی میگفت آنقدر دوستم دارد که اگر به او جواب مثبت ندهم برای ازدواج منو میدزده.
اگه من اونو باور کرده ام و شور عشق بزرگش رو پس این موضوع تاخیر در تخلیه خونه ای که مادرش برای سکونت ما انتخاب کرده بود چیه؟ این که در حال حاضر مستاجر اونجا پوران خواهر بهزاده و آنها مدتی قبل میبایستی به خونه ای که خریده، بودند میرفتند و حالا از سر لجبازی آنجا رو تخلیه نمیکنه چیه؟ حالا به درخواست مادرش باید من و بهزاد، به اتاق نه متری خونه ی مادرش که مدتیه بهعنوان انباری ازش استفاده میشه بریم. البته اجباراً تمیزکردن اونجا و شستن دیوارها رو باید من و بهزاد انجام بدیم نبایستی قبول میکردم؟ مخصوصاً حالا که بهزاد از من درخواست میکنه و میگه لطفاً بهخاطر من گذشت. کن گذشتم ... چرا؟ چون او میگه عاشق منه و این مهمترین چیزیه که هست و ماندن ما توی خونه ی مادرش کمتر از یک ماه طول میکشه پس چون بهزاد میگه باشه جهیزیه ام را که خانواده ام قرار بود از تهران با کامیون بفرستند به مقصد خانه اجاره ای حالا مجبورم که یه جوری جا بدم توی زیرزمین خونه ی مادرش بهخاطر قول بهزاد برای این یک ماه قبول میکنم و امیدوارم که نموری زیرزمین وسایلم رو خراب نکنه چه اشکالی داره؟»
حجم
۲٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۵۹ صفحه
حجم
۲٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۵۹ صفحه