کتاب برادر ثروتمند، خواهر ثروتمند
معرفی کتاب برادر ثروتمند، خواهر ثروتمند
کتاب برادر ثروتمند، خواهر ثروتمند نوشتهٔ رابرت کیوساکی و امی کیوساکی و ترجمهٔ ثریا شریفی و ویراستهٔ معصومه امیرخانی است و انتشارات نسل نواندیش آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب برادر ثروتمند، خواهر ثروتمند
کتاب برادر ثروتمند، خواهر ثروتمند دربارهٔ خواهر و برادری است که در یک خانواده متولد شدند. مسیر زندگی آنها موازی، اما متفاوت بود. هر کدام با آگاهی و خودشناسی بهسوی خدا، ثروت و شادمانی حرکت کردند. این کتاب ماجرای حمایت آنها از یکدیگر، علیرغم عقاید و نقطهنظرات متفاوت و آرمانهای متضاد در جستوجوی یافتن خانوادهٔ معنوی است.
این کتاب، ماجرای تلاش رابرت کیوساکی و امی کیوساکی را برای یافتن آموزگار معنوی شرح میدهد. زندگی پُر از آموزگار است، اما آموزگاران معنوی بسیار اندک هستند. وقتی از آموزگار معنوی الهام میگیرید، دریچهٔ دیگری به روی شما گشوده میشود؛ شیوهٔ تفکر و زندگی متفاوت. اِمی کیوساکی به فردی مذهبی تبدیل شد و رابرت کیوساکی با الهام گرفتن از دکتر آر. باک مینستر فولر، راهی پیدا کرد که اثبات کند میتواند برای جستوجوی درک، شعور انسانی و پاسخ و پرسشهایش تلاش کند.
خانوادهٔ معنوی، خانهٔ حقیقی ماست. در آن به دنیا آمدهایم تا همانطور که رسالتمان ایجاب میکند، زندگی کنیم، به لیاقت و بصیرت لازم برسیم و پذیرای افکار و دیدگاههای مخالف باشیم. از راههای گوناگونی مانند ازدواج، تحصیل، مذهب، شغل، دوستان و آموزگاران میتوانیم خانوادهٔ معنوی خود را بیابیم؛ حتی در شرایط بحرانی و ناامیدکننده.
یافتن خانوادهٔ معنوی ازطریق ازدواج، بهمعنی یافتن یاری صمیمی است. هیچ اتحادی قدرتمندتر از این نیست که دو نفر پیمان ببندند و زندگی خود را با دیگری سهیم شوند. بر کسی پوشیده نیست که آمار طلاق بالاست. یکی از دلایل این امر، احساس تنهایی است؛ احساس تنهایی و پوچی ناشی از ازدواج با کسی که یار شما نیست. میان دوست داشتن شریک زندگی و دوست داشتن یار صمیمی، تفاوت زیادی وجود دارد. افراد بیشماری در جستوجوی خانوادهٔ دوم، یا بهعبارتی خانوادهٔ معنوی خود هستند، اما فقط عدهٔ کمی آن را مییابند.
خواندن کتاب برادر ثروتمند، خواهر ثروتمند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که قصد ازدواج دارند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب برادر ثروتمند، خواهر ثروتمند
«از چهاردهسالگی میدانستم که روزی در جنگ شرکت خواهم کرد. علتش را نمیدانم؛ شاید نوعی احساس درونی بود. در آن سن از والدینم پرسیدم آیا میتوانم برای خدمت داوطلبانه به تفنگداران دریایی ملحق شوم؟ پدرم از من پرسید: «چرا نیروی دریایی را انتخاب کردی؟» گفتم: «چون آنها اولین کسانی هستند که عازم جنگ شوند و همچنین اولین کسانی هستند که به خشکی میرسند.»
پدر سرش را تکان داد و توصیه کرد برای چنین تصمیمی تا هجدهسالگی صبر کنم. هفت نفر از عموهایم در جنگها شرکت داشتند. چهار نفر از آنها در جنگ جهانی دوم در اروپا جنگیده و از جمله اعضای واحد رزمی بودند که به بلندپایهترین نشان افتخار ارتش نایل آمده بود، یعنی چهارصدوچهلودومین تیم رزمی ـ هنگی ارتش. اعضای این واحد بالغ بر هجدههزار نشانِ افتخار انفرادی کسب کردند. افزون بر آن چهارصدوچهلودومین تیم رزمی ـ هنگی، موفق به دریافت پنج تقدیرنامه شد؛ تنها واحد نظامی که تاکنون به چنین توفیقی دست یافته است.
شجاعت آنها کمک کرد تا حد زیادی ذهنیتهای منفیای که بهدلیل حملهٔ ژاپن به بندرگاه پرل هاربر۶ به وجود آمده بود، از بین برود. بسیاری از سربازان این واحد ناگزیر بودند وفاداری خود را اثبات کنند. شاید به همین علت با همهٔ وجودشان جنگیدند و تلفات سنگینی دادند. خوشبختانه هر چهار عموی من سالم به خانه بازگشتند. دو عموی دیگر در نبرد علیه ژاپنیها جنگیدند. یکی از آنها در فیلیپین به اسارت گرفته شد. او هم مانند بسیاری از کسانی که وادار شدند صدوشصت کیلومتر را پیاده طی کنند، شکنجههای زیادی را از سوی دشمن تحمل کرد و بسیار خوشاقبال بود که زنده ماند. دربارهٔ دوران اسارت و تجارب ناخوشایند او که ژاپنیها مسبب آن بودند، کتابی با عنوان جاسوسی درمیان آنها نگاشته شد که نویسندهٔ آن، وِین کیوساکی، کوچکترین عموی من است. او زندگی نظامی خود را در نیروی هوایی ژاپن و امریکا سپری کرد و در ادارهٔ تحقیقات ویژه مشغول کار شد. بعدها با برخی از کسانی که زمانی او را به اسارت گرفته بودند، همکاری کرد.
عمو وین در جنگ کره نیز خدمت کرد. او که به زبان چینی مسلط بود، انبوه مکالماتی را که به این زبان رد و بدل میشدند، ترجمه میکرد.
با اینکه هفت نفر از عموهایم در جنگ شرکت کرده بودند، این موضوع روی تصمیمگیری من دربارهٔ رفتن به جنگ تاثیری نداشت؛ زیرا آنها کمتر دربارهٔ جنگ سخن میگفتند. پدرم در ارتش خدمت نکرد. گرچه او داوطلب خدمت نظام بود، بهدلیل ضعف شدید بینایی، قد بیش از حد بلند و وزن کم، فاقد شرایط لازم تشخیص داده شد. او به جای رفتن به جنگ، شغل آموزگاری را در شهری دورافتاده در بیگآیلند هاوایی برگزید و همانجا با مادرم آشنا شد. مادرم در شهری که محل کشت نیشکر بود، به حرفهٔ پرستاری اشتغال داشت. اگر پدرم به جنگ رفته بود، شاید هیچوقت مادرم را ملاقات نمیکرد یا صاحب چهار فرزند نمیشد.»
حجم
۶۳۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۶۳۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه