دانلود و خرید کتاب شهر ماردوشان (جلد اول) محمدتقی حسن‌زاده توکلی
تصویر جلد کتاب شهر ماردوشان (جلد اول)

کتاب شهر ماردوشان (جلد اول)

معرفی کتاب شهر ماردوشان (جلد اول)

کتاب شهر ماردوشان (جلد اول) نوشتهٔ محمدتقی حسن‌زاده توکلی است که در نشر خودنویس منتشر شده است.

درباره کتاب شهر ماردوشان (جلد اول)

داستان ضحاک ماردوش یکی از مشهورترین داستان‌های شاهنامه است که تابه‌حال نویسندگان زیادی با اقتباس از آن روایتی تازه خلق کرده‌اند. کتاب شهر ماردوشان، جلد اول، مجموعه‌ای جذاب است که داستان ضحاک را به زبانی تازه روایت می‌کند.

این کتاب با روایت زندگی فریدون آغاز می‌شود. وقتی فریدون و همسرش در دشت‌های وسیع ایران زندگی می‌کنند و در انتظار فرزندشان هستند، خبر شومی در کشور پخش می‌شود؛ مردی که رفتارش سرشار از زشتی و ناپاکی است بر تخت پادشاهی نشسته است. فریدون باید برای نجات ایران تصمیم بگیرد. 

خواندن کتاب شهر ماردوشان (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این اثر را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های اساطیری پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شهر ماردوشان (جلد اول)

«فریدون برای آخرین‌بار به چشمان فیروزه‌ای رنگ گوزن نشان‌دار و چشمان کهربایی دختر نگاه می‌کند و از جنگل می‌رود. تخته سنگی را روی شیب یکی از دامنه‌ها نشانه می‌گیرد؛ اما قبل این که تیر را پرتاب کند از خودش می‌پرسد، اگر جایی را بزنم که از قبل خودم نشانه گرفتم، نوک تیر جای نشستن را به من نشان می‌دهد، یا منم که آنجا را انتخاب کردم و تیر را زدم؟ کمان را می‌چرخاند. نوک درخت‌های بلوط، پرنده‌هایی که دور درختان چرخ می‌زنند. فریدون با خودش فکر می‌کند، باید راه دیگری باشد تا تیر را پرتاب کند ولی از قبل نداند نوک آن به کجا خواهد خورد. روی تخته‌سنگی می‌ایستد. چشم‌هایش را می‌بندد و تیر را به آسمان پرتاب می‌کند. چشم‌هایش را که باز می‌کند، تیر هنوز دارد پرواز می‌کند. چند قدم عقب می‌آید و تیر را می‌بیند که دارد برمی‌گردد سمت زمین و روی همان تخته سنگی فرود می‌آید که از آنجا تیر را پرتاب کرده است. هنوز فریدون تیر را برنداشته که صدای بال‌زدن پرنده‌ای با بال‌های بزرگ و سنگین را می‌شنود. سرش را بالا می‌آورد و پرندهٔ سفید را می‌بیند که پنجه‌هایش را سمت او گرفته تا کمان و تیر را برای گوزن نشان‌دار ببرد.

فریدون تا زمانی که ستاره‌ها در آسمان پیدا می‌شوند، روی تخته سنگ می‌نشیند و به شهرناز و چوپان، به دهکدهٔ مخفی، به غار آهنگر لَنگ، به دختر ماردوش و گوزن نشان‌دار فکر می‌کند. همین‌که یک لحظه به خودش و کاری که برای آن روی تخته سنگ نشسته است فکر می‌کند، مرد بلند قدی را می‌بیند که جای چشم‌هایش خالی است و از آن‌ها نور بیرون می‌زند:

«چشم‌هایت را ببند. دنبال من بیا!»

فریدون چشم‌هایش را می‌بندد؛ اما هنوز مرد بلند قد را می‌بیند. چشم‌هایش را که باز می‌کند، تنها تاریکی است و ستاره‌ها و سایهٔ تخته‌سنگ‌هایی که در نور ستاره‌ها دیده می‌شوند؛ اما همین‌که دوباره چشم‌هایش را می‌بندد، مرد بلند قد را می‌بیند که از کوهی بالا می‌رود و جایی را نوک قلّهٔ آن نشان می‌دهد:

«حالا چشمت را باز کن و نگاه کن!»

فریدون خودش را روی سنگ کوچکی نوک قلّه‌ای می‌بیند که از همهٔ کوه‌های اطراف بلندتر است. این بار تمام تن مرد نور می‌دهد؛ اما جای چشم‌هایش تاریکِ تاریک است. انگار یکی با دستش آن دو حفره را از صورت پیرمرد بیرون آورده باشد و جای آن تاریک مانده باشد.

«امشب خبری از ماه نیست. نور ستاره‌ها هم آن‌قدر نیست که اطرافت را ببینی. اگر می‌خواهی زنده بمانی و صبح که برمی‌گردم اینجا باشی، پایت نباید حّتی به اندازهٔ یک بند انگشت تکان بخورد. خوابت ببرد، روی این صخره‌ها تکّه‌تکّه خواهی شد.»

همین‌که مرد از کوه سرازیر می‌شود، فریدون به هر طرف نگاه می‌کند؛ اما تنها چیزی که می‌تواند ببیند ستاره‌هایی هستند که تمام آسمان را پوشانده‌اند. نه بادی می‌آید، نه تکّه ابری نه هیچ‌چیز دیگری. کوهستان و سرمای شب‌های پاییزی و پای فریدون که حتّی به اندازهٔ بند انگشتی از روی آن سنگ تکان نخورده. هر بار فریدون یاد چیزی می‌افتد و به آن فکر می‌کند، حس می‌کند الان است که تعادلش را از دست بدهد و بیفتد. دوباره که به خودش و سنگی که روی آن ایستاده فکر می‌کند، مطمئن می‌شود تنش تکان نخورده.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۱۰۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۴۳,۰۰۰
تومان