کتاب تقدیر خاموش
معرفی کتاب تقدیر خاموش
کتاب تقدیر خاموش نوشتهٔ عسل نجاتی است. انتشارات آذرفر این داستان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب تقدیر خاموش
کتاب تقدیر خاموش داستانی نوشتهٔ عسل نجاتی است که در حالی آغاز میشود که راوی از زندگی روزمرهٔ خود سخن میگوید. راوی میگوید که بعدازظهر، مقداری از کارهای خانه را که مانده بود، انجام داد و شام درست کرد و آماده شد تا برود کمی نان گرم محلی از خاله آتوسا بخرد. این راوی پیش از رفتن، ابتدا از بازارچهٔ محلی دهکده دیدن کرد. او عاشق گردش و تماشا و خرید در بازارچه بود. چند عدد کِش مو و یک روسری سرخابی خرید. راه افتاد تا نزدیک خانهٔ خاله آتوسا رسید. در زد. صدای خاله آتوسا را شنید که با لهجهٔ کوردی زیبایی جواب داد. راوی رفت داخل و سلام کرد. زن سلام راوی را بهگرمی جواب داد.
خواندن کتاب تقدیر خاموش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تقدیر خاموش
«حاضر شدم با هم رفتیم بیرون تا کمی حال و هوایمان عوض شود. با هم به دشت و کنار خانه رفتیم. هوا سرد بود ولی دلم گرم و خوشحال. بیهیچ حرفی فقط قدم زدیم، حدود یک ساعت بعد به سمت خانه برگشتیم. در زدیم، تیام در را باز کرد. وای خدای من! هنوز برایم غیر قابل باور بود. با لبخند سلام کردیم.
-سلام کجا بودی؟ دلم شور زد؟
- هیچی رفتیم با آلند قدم بزنیم.
دستش را آورد دست من را گرفت و گفت:
«بیا با هم قدم بزنیم.»
دست هم را گرفتیم و شروع به قدم زدن کردیم. عمداً از وسط دهکده رد شد تا همه ما را با هم ببینند.
دست به دست هم با لبخند زیر چشم مردم را میدیدیم که با دیدن ما با هم پچپچ میکردند.
-آپامه!
-جانم؟
- باورم نمیشه میترسم همش خواب باشه.
-تیام! واقعاً ممنونم از خدا، درسته خیلی سخت بود. مرگ برادرت، دوری از پدر و مادرم، تنهایی ولی پایانش شیرین بود. هرشب از خدا میخواستم پسر افشارخان هیچوقت نیاد، ولی نمیدونستم اون همون شخصیه که آرزو میکردم خدایا فقط یه بار دیگه ببینمش. یکی دو ساعت توی دشت قدم زدیم، صحبت کردیم از همه چیز و همهکس خیلی خوشحال بودم.»
حجم
۵۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۴ صفحه
حجم
۵۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۴ صفحه